یک‌شنبه 8 مهر 1403

طلا

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
طلا

تماشای فیلم طلا در فیلیمو از آن پدیدههایی است که اگر این ویروس بلاگیر دنیا را زمینگیر نمیکرد شاید به این زودیها اتفاق نمیافتاد؛ اما به هر طریق فیلم پرویز شهبازی دومین فیلمی است که از این حیث در تاریخ سینمای ایران رکورددار خواهد بود. پرویز شهبازی را نسلی با مسافر جنوب و نفس عمیق به یاد دارند و نسلی دیگر با دربند، اما به جرات میتوان گفت با ملودرامی همچون طلا، او بتواند آن خاطرههای مشترک...

تصویری از کارگرانی که شیش ماه است حقوق نگرفتهاند و منصور (با بازی هومن سیدی) سوپروایزری که بعد از هفت ماه بیپولی به سرنوشت بقیه دچار میشود. داستان طلا از همان دقیقهی اول تکلیفش را با مخاطب مشخص میکند. جوانی سی و چند ساله که از کار بیکار شده و با اصرار دوست دخترش (یا همسرش؟) یعنی دریا (با بازی نگار جواهریان) وارد بیزینسی جدید شود. لیلا (با بازی طناز طباطبائی) و رضا (با بازی مهرداد صدیقیان) دوستان منصور و دریا به کمک آنان تصمیم میگیرند تا یک مغازهی سوپ فروشی در یک محلهی نه چندان بالاشهر تهران راه بیاندازند، تا بلاخره بتوانند در زندگیشان چیزی شوند. در فیلم شهبازی، هر یک از شخصیتها به ظاهر انگیزهی مناسبی برای شروع کاری که تقریبا هیچ چیز از آن نمیداند را از پیش در خود دارد.

لیلا مامور خریدی است که دلش میخواهد پولهایی که میشمارد مال خودش باشد، رضا کارت پایان خدمتش را به تازگی گرفته و در رفتن یا ماندن در ایران دو دل است و بلاخره منصوری که دیگر شغلش را هم از دست داده. و اما دریا تنها کسی که میتواند این حلقهی محتاج به سرمایهی اولیه را تکمیل کند. شهبازی تا آنجا که ممکن است همهی خندههای شخصیتهایش را در همان ابتدای داستان خرج میکند تا در آرامشی قبل از طوفان ما را برای سقوط آزادشان آماده کند. منصور به پشتوانهی دریا از لیلا میخواهد که کسری سرمایهشان را از حساب شرکت برداشت کند و امیدوار است که وام احتمالی به زودی او را از این بدهکاری خلاص کند. تصمیمی که عواقبش را به راحتی میتوان حدس زد.

شهبازی فیلمش را آگاهانه برای پردهی سینما ساخته است. انتخاب لنزهای واید و آنامورفیک باعث شده است تا او بتواند شخصیتهایش را در متن جامعهای که به تصویر میکشد نشان دهد. او در میزانسنهایش عمدتا سعی کرده تا جایی که میخواهد از شخصیتهایش فاصله بگیرد و بالعکس. رفت آمدی که با توجه به وضعیت هریک از شخصیتها تغییر میکند. دوربین شهبازی اما از طرفی تا جایی که میتواند روی سه پایه قرار دارد و قاب ثابتی را نمایش میگذارد. تمهیدی که در طول فیلم و با سقوط هرچه بیشتر این آدمها، جایش را به دوربین روی دست میدهد تا با لرزش قاب، تنش درون ماجرا افزایش پیدا کند، تعلیق را قوت ببخشد و ما را از عواقب منفی پیش رو آگاه سازد.

طلا فیلم بدی نیست اما به راحتی میتوان ایرادهای ریز درشتی را به کلیت فیلمنامهاش وارد ساخت. مسئلهای که نامزدی بهترین فیلمنامه در جشنوارهی فجر را به علامت سوالی بزرگ تبدیل میکند. لحن فیلم به جد سعی دارد تا واقعگرایی اجتماعیای را به نمایش بگذارد که شخصیتهایش در یک قضا و قدر جبرگونه، ناگهان همه چیز برخلاف میلشان اتفاق میافتد. وضعیتی که واکنش نه چندان عاقلانه و منطقی آدمهای داستان را در پی دارد. مخاطب این آدمها را به ندرت در خصوصیترین لحظات زندگیشان میبیند، یعنی تا جایی که احتیاجی نبوده است ما هیچ یک را درون خانههایشان نمیبینیم. این تهمید اگرچه ممکن است انتخابی آگاهانه از سوی فیلمساز به نظر بیاید، اما ضربهای جبران ناپذیر را به داستان وارد کرده است. ما تقریبا هیچگاه شخصیتها را در حال فکر کردن به کاری که میخواهند انجام دهند نمیبینم. آنان به راحتی و تنها با شنیدن حرف اطرافیانشان دست به عمل میزنند و گویی لحظهای به عواقب کاری که میکنند نمی اندیشند. وضعیتی که تا اندازهای فیلم را در یک سوم پایانی مضحک کرده است. به نوعی که شخصیتها بدون درگیر کردن مخاطب احساسیترین لحظاتشان را به اشتراک میگذارند.

شهبازی در طلا سعی کرده است تا همهچیز را به نمایش بگذارد. بیکاری، تورم، بیماریهای لاعلاج، طلاق، قاچاق و در نهایت عشق. عشقی که علارغم پایان فداکارانهی فیلم (شباهتهای فیلم با کازابلانکا قابل توجه است) به هیچ عنوان آنگونه که باید و شاید به آن پرداخت نشده است. در واقع شهبازی بار احساسی فیلمش را به روی دوش تماشاگر گذاشته و از این روست که هرچه بیشتر به سمت کلیشه و شعاری شدن حرکت کرده است. طلا فیلمی است که به راحتی به انتظارتی که در ابتدای فیلم بوجود آورده دست رد میزند و مخاطب را در یک پایان به شدت احساسی رها میکند.

*س_برچسب‌ها_س*