شنبه 3 آذر 1403

آخرین آرزوی پرویز فنی زاده که برباد رفت

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
آخرین آرزوی پرویز فنی زاده که برباد رفت

پرویز فنی‌زاده یکی از خاطره‌سازترین بازیگران ایران است؛ اما عمر کوتاهش اجازه نداد بیشتر بماند و بازی‌های ماندگار دیگری را به یادگار بگذارد. او 44 سال پیش درست در چنین روزی و درحالی‌که فقط 42 سال داشت هنگام بازی در یک لوکیشن کثیف، کزاز گرفت و با زندگی خداحافظی کرد. خبر وقتی سینه به سینه نقل شد، شهر در ماتم فرو رفت و مردم خودشان را از راه دور و نزدیک به بیمارستان ایران‌مهر قلهک رساندند.

هنرمندان زیادی حضور داشتند و مهم‌تر، اما حضور باشکوه مردم بود که جنازه‌اش را از بیمارستان تا حسینیه ارشاد تشییع کردند. آن موقع کیهان قائد یکی از دوستان نزدیک فنی‌زاده که تا آخرین لحظات زندگی در کنارش حضور داشت به مجله جوانان گفت که پرستاران بیمارستان مدام گریه می‌کردند؛ چون علاوه بر اینکه از بازی‌هایش خاطره داشتند در این مدت شیفته اخلاق و تواضعش شده بودند. آن روز گویا پیرزنی پرسیده بود چه کسی مرده و وقتی اسم پرویز فنی‌زاده را شنید با دست‌هایش محکم کوبید روی سر خودش و گفت وای مش قاسم خودمون.

به گزارش دنیای اقتصاد، در مراسم تشییع، محمود دولت‌آبادی، نویسنده گفت: «مرگ آسان است. دشوار، زندگی است و پرویز زندگی دشواری را گذراند. اعتقاد داریم آرام‌ترین جا برای هنرمند قلب مردم است و قلب مردم ایران در بهشت زهرا می‌تپد. شهیدان میهن می‌پذیرند که فنی‌زاده شوخ‌طبع در کنار آن‌ها بیارامد؛ چراکه پرویز اگر شهید نبود، اما قربانی مناسبات کثیف اجتماعی طبقاتی چهل‌سال اخیر ایران بود.»

فنی‌زاده سه سال بعد از پخش سریال «دایی‌جان ناپلئون» از دنیا رفت. او در آن مجموعه نقش «مش قاسم» را چنان زیبا و درخشان بازی کرد که بعد این همه سال هنوز برخی دیالوگ‌ها و تکیه‌کلام‌هایش در جامعه بازنشر می‌شود. چند سال پیش ناصر تقوایی، کارگردان «دایی‌جان ناپلئون» از مرگ او به‌عنوان اولین قتل عمد در سینمای ایران یاد کرد. او گفت: داستان ابتلای پرویز فنی‌زاده از قول نعمت حقیقی، فیلم‌بردار فقید سینما شنیده که در آن دوره مشغول کار تصویربرداری فیلم «اعدامی» بود و فنی‌زاده هم در آن بازی می‌کرد. تقوایی گفت: «پرویز یک ماشین ژیان مهاری داشت که یک در و دیوار حلبی بود. یک روز که می‌رفت فیلم‌برداری فیلم «اعدامی» سر راه نگه می‌دارد تا سیگار بخرد.

یک ماشین جلویش پارک بود و عقب و جلو می‌کند تا بتواند در را باز کند که یک چرخ ماشین می‌افتد توی جوی. در جلو آسیب می‌بیند و وقتی پرویز می‌خواهد پیاده شود پایش به آن می‌گیرد، زخم می‌شود. او بالاخره خودش را می‌رساند به محل فیلم‌برداری که یک طویله واقعی و کثیف بود. با دیدن پای زخمی‌اش غر هم می‌زند که چرا این‌قدر دیر آمده است. بدون اینکه توجه کنند به زخم پایش کار را ادامه می‌دهند.

پرویز کارش را انجام می‌دهد و صدایش هم درنمی‌آید و بعد می‌رود خانه و سه روز سر فیلم‌برداری نمی‌آید. در این مدت یک نفر کنجکاو نمی‌شود که این کجاست و چرا کارشان را لنگ گذاشته درحالی‌که وقت کار بسیار آدم منظمی بود. بالاخره معلوم می‌شود توی همان طویله به کزاز مبتلا شده است. کزاز سه روز به آدم فرصت می‌دهد. خودش شب اول فکر می‌کند سرما خورده و خانواده‌اش هم همین فکر را می‌کنند. درست روز سوم به بیمارستان می‌رود که خیلی دیر بود و این‌طور یکی از شایسته‌ترین بازیگران سینمای ما فدای ندانم‌کاری می‌شود.»

هایده غیوری، همسرش در آن روز سخت گفته بود: «چطور می‌توانم به بچه‌ها بگویم پدرشان مرده. آن‌ها نمی‌توانند خبر را باور کنند. هستی و دنیا تحمل شنیدن خبر مرگ پدرشان را ندارند. آن‌ها با پرویز نفس می‌کشیدند. پرویز هم هستی و زندگی خود را در وجود آن‌ها می‌دید. چهارده سال پیش با پرویز ازدواج کردم که حاصل این وصلت دو دختر به نام‌های هستی و دنیا است که دوازده‌سال و ده‌سال دارند.»

او درباره آخرین روز‌های زندگی پرویز فنی‌زاده گفته بود: «صبح چهارشنبه پرویز بچه‌ها را بوسید و برای فیلم‌برداری از خانه بیرون رفت. خیلی خوشحال بود. علاوه بر آنکه فیلم تازه‌ای را شروع کرده بود، از اینکه مشغول نقل مکان به خانه جدیدی بودیم خوشحال بود. می‌گفت بالاخره پس از سال‌ها صاحب خانه‌ای شدیم که سه اتاق دارد و من می‌توانم یکی از اتاق‌ها را به خودم اختصاص دهم و عکس چارلی چاپلین را به دیوار اتاق بزنم. حتی مقداری اثاثیه هم به خانه منتقل کردیم.

به هرحال پرویز رفت. وقتی که برگشت گفت بدنم درد می‌کند، جایی که فیلم‌برداری داشتیم خیلی کثیف بود. حمام گرفت و به رخت‌خواب رفت و من که تصور می‌کردم سرما خورده به او چند قرص مسکن دادم و، چون صبح حالش بدتر شده بود در کلینیک آمپول زد و یک روز دیگر به همین طریق گذشت. صبح جمعه به علت وضع ناراحت‌کننده‌ای که داشت او را به بیمارستان شهدا بردیم؛ چون اوضاع بیمارستان از لحاظ رسیدگی چندان جور نبود و یکبار نفس پرویز رفت و دکتر‌ها آمدند دستگاه اکسیژن وجود نداشت، به همین علت ما او را به بیمارستان ایران‌مهر انتقال دادیم.»

در آن روز‌ها مجله جوانان در گزارشی از قول جمشید مشایخی نوشته بود: «با پرویز از خیلی سال‌ها دوست و رفیق هستیم. اخیرا هم قرار بود در مجموعه تلویزیونی جاده ابریشم ساخته علی حاتمی با یکدیگر همبازی شویم که اجل مهلتش نداد. یادم نمی‌رود هنگام بازی در مجموعه سلطان صاحبقران، یک روز به علت عمل آپاندیسیت نمی‌توانستم حرکت کنم و با همان حال جلوی دوربین قرار گرفتم. از پله‌های کاخ گلستان به اتفاق فنی‌زاده که نقش ملیجک را به عهده داشت پایین می‌آمدیم و او چنان مواظب و نگران جراحت من بود که ناگهان علی حاتمی گفت: درست در قالب سلطان و ملیجک قرار گرفته‌اید! این همان چیزی است که من می‌خواهم.

حال آنکه پرویز قبل از آنکه ملیجک باشد، قلبا مواظب و نگران جراحت بدن من بود و به خاطر احساس و دوستی بیش از حدش به من به سلطان و ملیجک چهره واقعی بخشیده بود. من و پرویز خارج از صحنه فیلم‌برداری هم دوست و رفیق بودیم و باید بگویم او یک هنرمند معمولی نبود. به این زودی‌ها نمی‌شود کسی را جای او گذاشت؛ خصوصا که هنرمندان خوب کشور ما کم و انگشت‌شمارند.»

از میان اخبار

طرح جمعه‌های تابستانی برای جوشش بهره‌وری

هوا از امروز زمستانی می‌شود