دوشنبه 1 دی 1404

آدینه با داستان / آسایشگاه

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع

به گربه‌ی زشت بدترکیبی نگاه می‌کرد که مرد با خودش به آسایشگاه آورده بود و پروانه‌ی سفیدی که روی بوم نشسته بود. باد تندی پنجره‌ی نیمه‌باز را محکم کوبید به دیوار و کاغذها و پارچه‌های جدا شده از بوم را وسط اتاق پخش و پلا کرد. هزار هزار جفت چشم بادامی بین پاهای مردها می‌چرخیدند و می‌رقصیدند و فریاد می‌زدند: دیوانه‌ها.... دیوانه‌ها....