اشهد را گفتم و دستگیره اجکت را کشیدم / لحظات سخت بازجویی و فلک در پایگاه کرکوک
انتهای باند پایگاه هوایی کرکوک، چندهواپیما بود که آنها را زدم. آنها هم آماده شده بودند بیایند سمت ما. تقریبا میدیدم که سربازها هرکدام از پشت تریپل ای ها فرار میکنند. چون چسبیده بودم کف زمین. سرعتم هم خیلی زیاد بود. 300 نات سرعت داشتم. ولی انتهای باند منتظرم بودند و زدند. دیدم هواپیما خیلی ارتعاش دارد. ناگهان دماغ هواپیما افتاد پایین. اشهد را گفتم و یا علی! [دستگیره اجکت را] کشیدم.