





"این کله را میبینید؟ این دیگر کار نمیکند" / روایتی از استیصال محمدرضا پهلوی در روزهای آخر سلطنت
«آقای نهاوندی؛ این کله را میبینید؟ این دیگر کار نمیکند. ولم کنید. میخواهم بروم. ارتش هم هر غلطی میخواهد بکند خودش بکند. از دست من دیگر کاری برنمیآید.»