«برزخیها» و پاسخ به یک سوال؛ نسبت سینمای ما با «ستارهها» چیست؟
ماجرای فیلم «برزخیها» و تلاش گروهی از مدیران وقت فرهنگی برای احیای جایگاه طیفی از چهرههای مطرح سینمای قبل از انقلاب گواه آن است که این مدیران با چهره بودن به هر سبک و سیاقی مخالف بودند.
خبرگزاری تسنیم، محمدباقر صنیعی منش: مستند «برزخیها» به کارگردانی عارف افشار بهزودی در جشنواره مستند حقیقت دیده خواهد شد. مستندی که به یکی از جنجالیترین موضوعات سینمایی در روزهای پرالتهاب دهه شصت و اوایل انقلاب، یعنی توقیف فیلم «برزخیها» ساخته ایرج قادی و با بازی جمعی از هنرمندان قبل انقلاب مانند فردین، ملک مطیعی و سعید راد، میپردازد.
این مستند در حالی اکران میشود که بهتازگی صحبتهای مهم مدیر فرهنگی همان دوران، مهدی کلهر تهرانی، اولین معاون سینمایی بعد از انقلاب که در مقابل توقیف این فیلم ایستادگی کرد و دستور میرحسین موسوی سرپرست وزارت فرهنگ را اجرا نمیکند، از خبرگزاری تسنیم منتشر شد که دارای نکات بسیار مهمی درباره علل و دلایل این اتفاق است. این مصاحبهها را میتوانید در بخشهای بیشتر بخوانید و اخبار مرتبط بخوانید.
در ادامه این خبر، از زاویه دیگری به این مستند و مسأله هنرمندان بعد از انقلاب در یادداشتی که روابط عمومی این فیلم در اختیار ما قرار داده است، میپردازیم:
«وقتی صحبت از سینما و دنیای تصویر است، اساسا داریم درباره نوعی از «نمایش» صحبت میکنیم و این به معنای آن است که نمیتوان از محصولات دنیای رنگارنگ سینما، انتظاری جز به نمایش گذاشتن و خلق جذابیت برای جلب توجه بیشتر داشت. هر محصولی در صنعت «سینما» و «تصویر» باید «دیده شود» تا بتواند به حیاتش ادامه دهد و به همین دلیل است که ویترین یک فیلم یا سریال حائز اهمیت میشود. فارغ از عنصر شهرت که میتواند با درصد متفاوت میان همه عوامل فعال در حوزه سینما از فیلم نامهنویس و کارگردان گرفته تا دیگر عوامل فنی مانند فیلمبردار و گریمور و صدابردار، تقسیم شود، نمیتوان کتمان کرد که بیشترین سهم از این «دیدهشدن» نسیب بازیگرانی میشود که در مقابل دوربین به ایفای نقش میپردازند و اینگونه به شهرت و محبوبیت میرسند. مفهوم «ستاره» از همین جا وارد فرهنگنامه «صنعت سینما» شده است. بازیگری در این فرآیند تبدیل به «ستاره» یا همان «سوپراستار» میشود که بتواند فراتر از شهرت و محبوبیت فردی، تبدیل به عنصری تعیینکننده در سازوکار اقتصادی یک فیلم شود و به زبان سادهتر مخاطب بهواسطه حضور او در ترکیب بازیگران یک فیلم، بدون لحاظ کردن ملاحظات دیگر دست در جیب کند و برای تماشای بازیگر محبوبش وارد سالن سینما شود. صنعت سینما در دنیا، از همین زاویه مدیون «سوپراستارها» و «ستارهها» است. در سینمای ایران بهخصوص در سالهای پس از پیروزی انقلاب اما تعریف جایگاه ستارهها دستخوش فرازوفرودهایی شده است که بازخوانی آن خالی از لطف نیست. «برزخیها» عنوان مستندی است که در زیرمتن خود به یکی از نقاط عطف مهم در مسیر بازتعریف جایگاه ستارهها در سینمای ایران میپردازد و به بهانه تولید و عرضه آن میتوان نگاهی تحلیلیتر مستند به روایت راویان دست اول در این جریان، داشت.
ستارهفروشی و استفاده از ظرفیت بازیگران چهره برای فروش بیشتر فیلمهایی که بهرهای از محتوای داستانی و هنر تصویر نداشتند، فرمولی ثابت در سینمای ایران در سال های پیش از انقلاب بود. اساسا این ستارهها بودند که بخش عمدهای از هزینه تولید یک فیلم صرف بهکارگیری آنها میشد و مخاطب هم عمدتاً به اشتیاق تماشای آنها بر پرده عریض سینما، از فیلمها استقبال میکرد. شاید به دلیل همین سابقه هم بود که بعد از پیروزی انقلاب و تلاش برای بازتعریف سینما، عدهای «ضدیت با چهرهها» را در دستور کار قرار دادند. ماجرای فیلم «برزخیها» و تلاش گروهی از مدیران وقت فرهنگی برای احیای جایگاه طیفی از چهرههای مطرح سینمای قبل از انقلاب در جریان تولید رسمی پس از انقلاب، گواه از یک واقعیت دارد و آن هم ریشه گرفتن گروهی که فراتر از انتصاب این ستارهها به جریان فیلمهای مبتذل قبل از انقلاب و فیلمفارسیها، با «چهره بودن» به هر سبک و سیاقی مخالف بودند. جالب اینکه در بستر ظهور استعدادهای جدید در جریان فیلمسازی هم این نگاه تا جایی ریشه دوانده بود که بخشی از تولیدات سینمایی مرتبط با جریان فیلمسازان برآمده از انقلاب، فاقد تیتراژ بودند و حاضر نبودند در همان اندازه هم «نامشان» مطرح شود. بخش عمدهای از فیلمهای سینمایی نیمه نخست دهه شصت به همین دلیل، آثاری بودند که حتی در طراحی پوستر و آنونسشان هم ستارهها و بازیگران مطرح سهم چندانی نداشتند و مهم محتوا، داستان و شعار فیلم بود که به آن ضریب داده میشد.
میرحسین دنبال توقیف "برزخیها" بود / تخریب جریان هنر انقلابی توسط مخملباف + فیلمیکی از شاخصترین نمونهها در ماجرای جبههگیری در برابر حضور ستارهها در سینما، مربوط به ممنوعیتی میشود که جمشید هاشمپور یا به تعبیر آن سالهای سینما «جمشید آریا» با آن مواجه شد. براساس روایتی که سالها بعد فعالان سینمای دهه شصت هم بر آن صحه گذاشتند، در مقطعی اعلام شد این بازیگر دیگر حق نقشآفرینی با هیبت مشهورش در فیلمهای دهه شصت را ندارد و نمیتواند با سرتراشیده در فیلمها حاضر شود. هاشمپور که در آن مقطع یکی از ستارههای بلامنازع سینمای ایران محسوب میشد و مخاطبان بسیاری برای تماشای هنرنماییهای رزمی او به سینما میرفتند، اینگونه تبدیل به یکی از شاخصترین قربانیان جریان «ستارهسوزی» در سینمای ایران شد. این جریان البته در سالهای بعد نتوانست به حیات خود ادامه دهد چراکه صنعت سینما، بدون «ستاره» نمیتواند به حیات خود ادامه دهد و این واقعیت را نمیتوان با هیچ استدلال و اجباری، به محاق فرستاد!
سینمای ایران در سالهای پایانی دهه شصت، باردیگر اهمیت بهرهگیری از حضور چهرهها و حتی تلاش برای «ستارهسازی» را دریافت که میتوان تمرکز فیلم «عروس» بر جذابیت بصری حضور دو بازیگر اصلیاش یعنی ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی را نشانه ای از همین جریان قلمداد کرد. ستارهها پس از عبور از دوران محدودیت و مهجوریت در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، ناگهان چنان قدرتی در سینما پیدا کردند که همچون هر تفریطی، شاهد چنان افراطی بودیم که به جریان عجیب «ستاره سالاری» در دهه 80 منتهی شد، مقطعی که شاید بازتولید برخی فرمولهای سینمای قبل از انقلاب در زمینه بهرهگیری از حضور چهرهها هم بودیم و این حاصلی نداشت جز افتادن از سوی دیگر بام!
واقعیت این است که سینمای ایران حالا به یک تعادل قابل قبول در زمینه بهرهگیری از ستارههای خود رسیده است. دیگر نه نگاه حذفی از جنس مخالفان «برزخیها» در سینمای ایران حاکم است و نه نگاهی از جنس ستارهسالاران دهه 80؛ حالا «بازیگر خوب» میتواند در حیات یک فیلم نقشی کلیدی داشته باشد و فراتر از «ستاره بودن» این «بازیگر بودن» است که اعتبار پیدا کرده است. بازخوانی تجربههایی از جنس آنچه در مستند «برزخیها» روایت میشود، میتواند ما را نسبت به تاریخچه مسیری آگاه کند که گامبهگام آن را پیمودهایم تا به سینمای امروز برسیم. سینمایی که «ستارهها» هم قطعا در آن سهم دارند، اما به اندازه و به قاعده».