بهاراتی هنرمندی شوخ طبع از راجستان با پیام صلح و نوع دوستی
راهیس بهاراتی هنرمندی از راجستانِ هندوستان بود که با پیام صلح و نوع دوستی به ایران آمد و اجرایش را به صحنه برد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سی و نهمین جشنواره موسیقی فجر در بخش بینالملل میزبان گروههایی از کشورهای مختلف بود. یکی از این گروهها به سرپرستی راهیس بهاراتی از هندوستان و سرزمین راجستان آمده بود و در تاریخ 24 بهمن 1402 روی صحنه رفت.
این اجرا هم مانند برخی دیگر از اجراهای بخش بینالملل متاسفانه با تعداد اندکی از تماشاگران در تالار وحدت روی صحنه رفت. این عدمِ استقبال به دلیل اطلارسانی ضعیف و تبلیغات نامناسبِ جشنواره بود؛ وگرنه موسیقی راجستان آنقدر جذاب و شنیدنی هست که مخاطبان موسیقی صندلیهای تالار وحدت را پر کنند.
جشنواره موسیقی فجر / ماجرا اشکهای دختر جوان در کنسرت علی زندوکیلیراهیس بهاراتی هنرمندی گشاده رو و خوش قلب بود که با عشق مینواخت و از عشق سخن میگفت. کمتر لحظهای بود که لبخند از روی صورتش پاک شود. در ابتدای کنسرت برخی از سازهای بومی و محلی راجستان را به مخاطبان معرفی کرد. نوازندگان در اجرا چیره دست بودند آشنایی کامل با ریتمهای محلی راجستان از نواختن آنها مشخص بود. گویا ریتم با وجودشان عجین شده است یکی از نوازندگان اجرای سازش را با رقص محلی همراه کرده بود که به تاثیر موسیقیشان میافزود.
راهیس در بین اجرای قطعات با مردم خوش و بش میکرد و سعی داشت پیام صلح و نوع دوستی که موسیقیشان بر اساس آن شکل گرفته بود را به مردم منتقل کند. در یکی از صحبتهایش اشاره کرد که پدربزرگش به این اعتقاد داشت که جهان یک خانواده بزرگ است با همه ادیان در کنار هم مذهب ما عشق و موسیقی است و اگر عشق و موسیقی پررنگتر باشد در دنیا کمتر مشکل خواهیم داشت.
بهاراتی در ادامه کنسرتش ترانههایی با مضامین عرفانی اسلامی هندوستان اجرا کرد که برای مخاطبان به دلیل قرابت با مفاهیم اعتقادی رایج در ایران جذابیت داشت. نکته جالب این اجرا حس شوخ طبعی این هنرمند راجستانی بود که گاهی سعی در خنداندن و شوخی با مخاطبان داشت. کلمه نیبورا به معنای لیمو، نام یکی از ترانههای این گروه بود.
راهیس بهاراتی هنرمندی با شخصیت و تفکرات بسیار زیبا بود که شاید جهان امروز بیشتر به یادآوری این نگرش انسانی نیاز دارد. از عشق و صلح سخن گفت و تلاش داشت تا قلب مخاطبان ایرانی را به قلبِ مردمان هندوستان نزدیک کند.
نوشته: فرید پریش