«بی بدن» و الناز شاکردوست با زورگیری سیمرغ میخواهند؟!
دانشی در نشست فیلم میگوید که در سوم آذرماه با دبیر جشنواره تماس گرفته و با او شرط کرده اگر فیلمش در بخش سودای سیمرغ حضور دارد این فیلم را کلید بزنند. این اقدام، زورگیری از جشنواره تفسیر میشود.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم «بیبدن» یکی از پرحاشیهترین فیلم جشنواره چهل و دوم فجر است و این حواشی موجب افزایش تنشهای درون فستیوالی و بیشتردیده شدن فیلم شد. با این همه محتوای فیلم آنچنان اثر متفاوتی و پیشرویی نیست و حضورش در میان فیلم اولیهای این فستیوال منطقی به نظر میرسد.
مهمترین ضایعه فیلم «بیبدن» حضور نوید پورفرج است که آینده سینماییاش قطعا با حضور در این فیلم تباه میشود.«بیبدن» با برداشتی آزاد از رویدادهای مرتبط با پرونده جنجالی «آرمان و غزاله» میتوانست به مهمترین فیلم سال تبدیل شود، اما از زمان همان هیاهوی قبل از نمایش فیلم، مشخص بود که عدم تسلط فیلمنامه نویس به نگارش سکانسهای هارمونیک و منظم در یک کشف و شهود قضایی، به اثر ضعیفی تبدیل خواهد شد و مولفان و سازندگان تفسیری دقیق از یک پرونده جنایی در طول روایت اثر ارائه نمیدهند.
روایت بازسازی شده از واقعیت با روایت ناپدید شدن «ارغوان» آغاز میشود و در یک چهارم ابتدایی فیلم، روند بازپرسی قضایی پلیسی فیلم به نمایش گذاشته میشود.
سرنخ گم شدن دخترک به سروش میرسد که هم دانشگاهی و دوست پسر اوست. جستجوهای پلیسی و بازپرس پرونده در نهایت به محل وقوع احتمالی قتل میرسد و بخشی از خون خشک شده دخترک در وان حمام کشف میشود.
مهمترین هدفگذاری در نیمه ابتدایی این است که کلیاتی از پرونده مطرح شود اما جزئیات دقیق و روانی کاراکترها بازنمودی ندارد. در واقع رویکرد جزئینگر درام در پرده دوم فیلم روی بازتاب احساسات، کنش و واکنشهای شخصیتهای متمرکز میشود و روایت عمدتا به جنبههای فردی و شخصی کاراکترها میپردازد.
با توجه به همگانی شدن پرونده، سرنوشت قاتل و پایان فیلم از همان ابتدا برای تماشاگر مشخص است و محتوای اثر در طول سه پرده فیلم جزئیات دراماتیک قابلی را به نمایش نمیگذارد.
با استدلالهای مطرح شده ضعفهای فیلم به تدریج آشکار میشود، شخصیتها سردرگم و یک بعدی میشوند و این مسئله روی بازیهای فیلم تاثیر شگرفی میگذارد. الناز شاکر دوست در نقش مادر ارغوان یکی از ضعیفترین بازیهای خود را به نمایش میگذارد.
برخلاف فیلم «شبیکه ماه کامل شد» که شاکردوست مادرانگی را به صورت مسلطی به نمایش میگذارد، در این فیلم با اینکه پتانسیل داستانی خوبی برای بازتاب دادن ابعاد روانی شخصیتها وجود داشته، با نادیده گرفته شدن این جنبه کاراکتر، در اغلب لحظات فیلم پسماندههای حسی مادر ارغوان همچنان وامدار پس مانده های حسی «شبی که ماه کامل شد» است. تا انتهای فیلم، در اغلب سکانسهای مهم شاکر دوست در مقابل دوربین صرفا گریه کردن را بدون اجزای دقیق حسی از ویژگی مادری که فرزندش به قتل رسیده را به نمایش میگذارد.
سروش صحت علیرغم استعداد فوقالعادهاش در کارگردانی، در نقش پدر ارغوان فوق العاده تصنعی و ضعیف در مقابل دوربین حاضر میشود و حس داغدیدگی در اکتهای صحت در اغلب سکانسها یخ میزند. احساسات صحت در سراسر فیلم مخاطب را به یاد حال و هولای قطب شمال میاندازد، کوه یخ معلقی که تاثیری در روند قصه ندارد.
در ادامه بازی بد گروه بازیگران باید به این نکته اشاره کرد مهمترین ضایعه فیلم «بیبدن» حضور نوید پورفرج است که آینده سینماییاش قطعا با حضور در این فیلم تباه میشود.
هر کارگردانی که بخواهد استعدادهای درونی پورفرج را کشف کند کافیست «بیبدن» را تماشا کند و تا به این موضوع پی ببرد نقشهای کوتاه کم دیالوگ مکمل و نحوه به کارگیری کوتاه، شبیه آنچه هومن سیدی از این بازیگر در «مغزهای کوچک زنگزده» طلب کرد، کافی به نطر میرسد. گلاره عباسی در نقش مادر قاتل جمیع ضعفهای بازیگری فیلم را بیشتر به رخ میکشد.
نتیجه فیلمی با بازیگران شناخته شده و پتانسیل روایی نامناسب همراه با اکتهای غیراستاندارد در چهارچوب روایت و خلاء سکانسهای خیره کننده نتیجه کار کارگردان فیلم اولی اثر است که حتی با کمکهای متنی و فرامتنی نویسنده فیلمنامه، نتوانستهاند فیلم را به یک اثر استاندارد تبدیل کنند.
قصه دچار نقصان های فراوان است و ضعف مشهود در بخشی نمود پیدا میکند که مادرارغوان برای عدم انتشار عکسهای دخترش دست به دامان بازپرس پرونده میشود و او نیز نمودی قضایی از کاراکتر نمادین فردین در فیلمهای فارسی است.
با این همه جنجال و هیاهوی گسترده نویسنده و بازی استاندارد الناز شاکر دوست در نمایش مردمی که بصورت گسترده و پروژهای در کانالهای تلگرامی منتشر شده نمیتواند ضعفهای فیلم را بپوشاند.
نکته جالب در میان تمامی این حواشی این است دانشی در نشست نقد و بررسی فیلم میگوید که در سوم آذرماه با دبیر جشنواره تماس گرفته وبا او شرط کرده اگر فیلمش در بخش سودای سیمرغ حضور دارد این فیلم را کلید بزنند. این عبارت نشان میدهد که یک فیلمنامه نویس میتواند با تفسیری تازه از زورگیری جشنوارهای، یک فستیوال مهم را به جولانگاه خود تبدیل کند.