تحلیل جامعهشناختی سه تشییع متفاوت بر اساس کنشهای ماکس وبر

در یک مقطع زمانی واحد، سه مراسم تشییع پیاپی در ایران برگزار شد؛ سه آیین بدرقه برای سه چهره هنری با سه نسبت متفاوت با قدرت، مردم و فرهنگ عمومی. ناصر تقوایی، کارگردان بزرگ جنوب و خالق تصاویری از زیست بومی فراموششده، با آیینی متفاوت و برخاسته از سنتهای ایران باستان و آیینهای جنوبی بدرقه شد؛ سفیدپوشان، نوای ساز و کفزدن مردمی که بیشتر در حاشیه قدرت قرار داشتند و از جریان رسمی فرهنگی...
محمد کاسبی، بازیگر تلویزیون و سینمای ارزشی، با آیینی دینی، دولتی و ایدئولوژیک و در حضور مدیران، نهادها و همراهان دولتی به خاک سپرده شد و سعید مظفری، دوبلور محبوب اما کمحاشیه، در آیینی خلوت، بیزرقوبرق و غریبانه تشییع شد؛ گویی جامعه رسانهزده امروز، حتی مجال یادآوری صداهای ماندگار را هم از دست داده است.
این سه مراسم را میتوان در چارچوب جامعهشناسی کنش وبر و در بستر شکافهای فرهنگی ایران امروز فهم کرد.
1. کنشهای معنادار و چندپارگی فرهنگی
وبر جامعه را حاصل «کنشهای معنادار» افراد میدانست؛ کنشهایی که در نسبت با معنا و ارزشهای فاعلان شکل میگیرند. در این سه آیین، سه «منطق معنا» در برابر هم آشکار میشود:
کنش ارزشی _ عاطفی در مراسم تقوایی، که در آن جمعی از هنرمندان و روشنفکران، نه از روی وظیفه دینی یا نهادینه، بلکه از سر عشق، احترام و تعلق فرهنگی شرکت کردند. ساز و کفزدن در اینجا نه شورش علیه مرگ، بلکه تأکید بر زندگی و هنر بهمثابه مقاومت بود.
کنش سنتی_ایدئولوژیک در تشییع کاسبی، که در چارچوب مناسک رسمی و دینی نهادینهشده رخ داد؛ با سخنرانی چهرههای رسمی و انضباط آیینی. این کنش از منطق «وفاداری به سنت» و بازتولید نظم دینی سیاسی پیروی میکرد.
کنش عقلانی ابزاری یا شاید «غیاب کنش» در مورد مظفری، که در غیبت جمعی از مردم و رسانه معنا یافت. در جامعهای که حضور و دیدهشدن معیار ارزش است، نبودن در قاب رسانه به معنای فراموشی است.
در نتیجه، سه سبک از کنش معنادار در سه مراسم عینیت یافت و در کنار هم تصویری از چندپارگی ارزشها در جامعه ایرانی را نشان داد؛ جامعهای که دیگر یکپارچه عزاداری یا ستایش نمیکند، بلکه هر گروه بر اساس نظام ارزشی خود کنش میکند.
2. از «ما» و «آنها» تا جامعهی دوپاره
این سه تشییع نشان از تثبیت مرزهای جدید میان «ما» و «آنها» دارد. در یک سو، آیین تقوایی با مردمی همراه بود که خود را بیرون از گفتمان رسمی میدانند؛ نوعی کنش نمادین علیه نظم فرهنگی رسمی. در سوی دیگر، مراسم کاسبی صحنه بازتولید رابطه قدرت و مشروعیت دینی - سیاسی بود و در حاشیه، مظفری که هیچیک از دو سوی «ما» و «آنها».
وبر در مفهوم «کنش اجتماعی» تأکید دارد که معنا در نسبت با دیگری ساخته میشود. بنابراین، این سه مراسم، سه صورت از مواجهه با «دیگری» را نشان میدهند:1. در تشییع تقوایی، دیگری همان قدرت است؛2. در تشییع کاسبی، دیگری همان مردم غیردولتیاند؛3. در تشییع مظفری، دیگری غیبت عمومی است، سکوتی که از بیتفاوتی زاده میشود.
این تمایزها از شکاف فرهنگی عمیقتری حکایت دارد؛ شکافی که از عرصهی سیاسی فراتر رفته و به ساحت مناسک و مرگ نیز نفوذ کرده است.
3. سلبریتیزدگی و فراموشی صداهای بیتصویر
تشییع مظفری، دوبلور و صداپیشهای که نسلها با او زیستهاند، کمحضورترین و خلوتترین بود. در جامعهای که «تصویر» بر «صدا» و «ظاهر» بر «اثر» غلبه یافته، حتی مرگ نیز تابع قواعد دیدهشدن است. وبر در کنش عقلانی - ابزاری از «محاسبهپذیری» سخن میگوید؛ کنشی که غایت آن سود یا اعتبار اجتماعی است. در فرهنگ سلبریتیزده، حضور در مراسم تشییع هم تبدیل به کنشی ابزاری شده است؛ کنشی برای ثبت در قاب دوربینها، نه برای همدلی واقعی. از اینروست که تقوایی، بهواسطهی چهرهی نمادین و اسطورهایاش در حافظهی جمعی روشنفکری، جمعیتی بزرگ را برانگیخت، اما مظفری که در پشت صحنه میزیست، در سکوت بدرقه شد.
4. تفسیر وبرین از وضعیت کنونی
بر اساس تیپهای کنش وبر، میتوان سه آیین را به سه گونهی متفاوت از کنش معنادار نسبت داد:
1. تشییع ناصر تقوایی: کنش معطوف به ارزش؛ کنشی بر مبنای باور به ارزشهای فرهنگی و زیباییشناختی مستقل از پاداش مادی یا رسمی.
2. تشییع محمد کاسبی: کنش معطوف به سنت؛ برآمده از عادتها و نهادهای رسمی مذهبی و سیاسی.
3. تشییع سعید مظفری: کنش عقلانی - ابزاری یا حتی غیاب کنش معنادار؛ زیرا جامعهای که معنا را در دیدهشدن میجوید، به صداهای بیچهره کنشی نشان نمیدهد.
در مجموع، این سه آیین نشان میدهد که جامعه ایران در مرحلهای از چندپارگی فرهنگی و گسست نمادین قرار گرفته است؛ جایی که حتی «مرگ» نیز بازتابی از شکافهای هویتی، ایدئولوژیک و رسانهای است. مناسک سوگواری، بهجای بازتولید همبستگی اجتماعی، تبدیل به صحنه بازنمایی تمایزها شده است.
سه تشییع، سه آینه از جامعهای هستند که میان سنت، ارزش و ابزار گرفتار آمده است. در یکی، مردم برای معنا و هنر فریاد میزنند؛ در دیگری، نهاد برای وفاداری آیین برپا میکند و در سومی، سکوت، نشانه فراموشی است.
اینجا، جامعه نه تنها به سه زبان متفاوت عزاداری میکند، بلکه سه شکل از «بودن» را بازنمایی میکند: بودن در کنار قدرت، بودن در کنار فرهنگ و نبودن در حافظه جمعی. این همان چندگانگیای است که وبر از آن بهعنوان «پارهپاره شدن عقلانیت مدرن» یاد میکرد؛ گسستی که اکنون در مناسک مرگ نیز عینیت یافته است.
5959
کد خبر 2132046