تولد امیرحسین؛ امیدی که پس از شهادت پدر جوانه زد + فیلم
به مناسبت سالروز تولد امیرحسین، فرزند چهلروزه شهید سجاد ادیبی، گروهی از همراهان فرهنگی بههمراه همسر شهید سردار محققی با حضور در منزل این شهید، تولد این نوزاد را به خانواده او تبریک گفتند؛ نوزادی که چهار ماه پیش از تولد، پدرش در جریان جنگ 12 روزه به شهادت رسیده بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ به مناسبت تولد امیرحسین، همراه با خانم کوثری، همسر شهید سردار محققی، راهی منزل شهید سجاد ادیبی شدیم تا تولد فرزند خردسال او را به مادرش تبریک بگوییم. خانه در سکوتی آرام، اما آمیخته با دلتنگی فرو رفته بود؛ سکوتی که تنها صدای آرام نوزادی 40 روزه آن را میشکست. نوزادی که آمدنش، برای این خانواده داغدار، نه فقط یک تولد ساده، بلکه نشانهای از تداوم زندگی، امید و دلگرمی بود.
این دیدار همزمان با فرا رسیدن سالروز تولد امیرحسین انجام شد؛ فرزندی که چهار ماه پیش از آنکه چشم به جهان بگشاید، پدرش در جریان جنگ 12 روزه به شهادت رسیده بود. در خانه، هنوز نشانههای حضور پدر دیده میشد؛ از عکسهایی که با لبخندهای روشن بر دیوارها جا خوش کرده بودند، تا اسباببازیهایی که سجاد قرار بود روزی با دستهای خودش به امیرحسین بدهد.
همسر شهید ادیبی در این دیدار با آرامش و متانت سخن گفت؛ آرامشی که تنها از زنی برمیآید که رنج شهادت همسر را با صبوری و ایمان پذیرفته است. او از یادگاریهای سجاد گفت؛ از دفترچههایی که پدر در آنها برای آینده پسرش برنامه نوشته بود. از لباس کوچکی که سجاد با ذوق خریده بود تا وقتی پسرش به دنیا آمد، اولین لباسی باشد که تنش میکنند.
در حالی که مادر از آرزوهای همسرش میگفت، خانم کوثری آرام کنار او نشسته بود؛ زنی که خود طعم داغ شهادت را چشیده و با شنیدن این روایتها، عمق این درد را بهخوبی درک میکرد. نگاه مهربان او و حضور حمایتگرانهاش، دل مادر شهید را گرمتر میکرد؛ گویی پیوند میان خانوادههای شهدا، زخمی را آرام آرام مرهم میگذارد که شاید هیچگاه کاملاً بسته نشود.
خانه شهید ادیبی، حال و هوایی متفاوت داشت؛ دیوارهایی که با عکسهای سجاد مزین شده بود، قابهایی که لبخند او در آنها همچون نوری ثابت باقی مانده بود و اتاقی که هنوز بوی حضور پدر را میداد. گوشهای از اتاق، بستهای از وسایل نوزاد قرار داشت؛ لباسها، اسباببازیها و وسایلی که سجاد پیش از اعزام تهیه کرده بود.
در تمام مدت، امیرحسین آرام در آغوش مادر خوابیده بود؛ بیخبر از دنیایی که چشم انتظار آمدنش بوده، و بیخبر از اینکه پدرش هرگز فرصت ندید او را در آغوش بگیرد. اما با وجود این غم، نگاه مادرش پر از امید بود؛ امید به اینکه این نوزاد کوچک، یادگار مردی باشد که زندگیاش را در راه دفاع از وطن فدا کرد. این دیدار با دعای خیر خانم کوثری و اهالی همراه به پایان رسید.