حج آغاز سفری بیبازگشت از «خود» به «خدا»

مراسم و مناسک حج به پایان رسیده است و همه چشم انتظار بازگشت حاجیان هستند. اما حج سفری بیبازگشت است و قدم نهادن در سیر و سلوکی که نباید امیدی به بازگشت از آن داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ظاهر حج، سیر آفاق است اما باطن آن، سیر انفس. حج سفری است که در درون انسان اتفاق میافتد. سفری از مغرب به مشرق جان و گذاری از تنگنای عقل به بیکران عشق. عشقی که ویران میکند تا بنایی تازه بر ویرانهها براَفرازد. عشقی که میسوزاند تا دوباره بسازد.
کتاب «شوق کعبه» نوشته مصطفی محدثی خراسانی تصویر دیگری از حج به شما نشان میدهد که در آن با حقیقتی تازه روبهرو میشوید.
«شوق کعبه» کتاب شامل هجده بخش از جمله حج، شطح، اکران زنده اسلام، حاجی مسافر زمان، در آستانه مسجدالنبی، میقات، سکوی پرواز، لبیک، محرم حریم یار، حرم امن، مکعب جاوید، طواف، حرکت بر مدار هستی، سعی صفا، حَرا دریچهای به ملکوت، حج ابراهیم، عرفات، اردوگاه معرفت، دامنه رحمت، هستی در آیینه مشعر، منا، میعادگاه عمل و حج و سفر بیبازگشت است.
محدثی در این اثر تنها به ذکر لحظات سفر نپرداخته، بلکه با نگاهی عمیق و فلسفی به مناسک حج توجه نشان داده است. نثر کتاب نیز ادبی، یکدست و خوشخوان بوده و در ابتدای هر بخش، ابیاتی از سرودههای این شاعر و نویسنده نیز آمده است.
احرام دگر بند، ببین یار کجاست؟در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«حاجی به پاس جلوهای که معشوق در هیئت خانهاش به او نمایاند و به پاس سماعی عارفانه که در طواف نصیبش شد و به اوج شعف و شادمانی رسید، به نماز ایستاد و مراتب سپاس خویش را به پیشگاه معشوق به سجده آورد. حاجی را با معشوق کارهاست و این هنوز از نتایج سحر است و او مترصد دمیدن صبح دولت.
حاجی احساس میکند وقت آن رسیده است که قفل از زبان برگیرد و صندوقچه راز را، که عمری است در سینه زندانی کرده، بیرون آورده و در پیشگاه معشوق آن را بگشاید. رازها و ناگفتهها در دیگ سینه میجوشند، اما بر زبان نمیآیند. حاجی احساس میکند برای اینکه گدازههای راز، از کوره سینهاش بر زبان جاری شوند، به فروتنی و خضوعی مطلق نیازمند است. پس بیدرنگ برمیخیزد و پا به عرصهای میگذارد که آخرین تهماندههای مَنیَت را در هرولهای باشکوه، لگدمال کند. سعی بین صفا و مروه همان تلاشی است که حاجی برای به صفا رساندن مرآت دل میکند. مگر هاجر در همین هروله سنگ را به چشمه جوشان بدل نکرد؟
مراسم و مناسک حج به پایان رسیده است و همه چشم انتظار بازگشت حاجیان هستند. اما حج سفری بیبازگشت است و قدم نهادن در سیر و سلوکی که نباید امیدی به بازگشت از آن داشت. اگر حاجی با جان حج ارتباط برقرار و سفری باطنی کرده باشد و صفت مقبول بتواند تعریفکننده حجش باشد، بدون تردید هنگام بازگشت دیگر آن آدمی نیست که به حج آمده است. حاجی آن «من» را به قربانگاه برده و سر از تنش جدا کرده است. دیگر وجود ندارد که بخواهد در هیئت حاجی از حج بازگردد.
حاجی آن گاه که از شهر و دیار خویش به عزم کعبه پای بیرون نهاد، بخش عظیمی از آن «من» را با تعلقات و دغدغههایش رها کرد و به همان نسبت فضایی در آیینه خانه دلش پیدا کرد تا بتواند جلوههای تازهای از من برتر را در آن به انعکاس برساند.»