جمعه 2 آذر 1403

خانواده یکی از معدن‌کاران جان‌باخته طبس: به کارگران که از سوزش چشم شاکی بودند، می‌گفتند به چشمانتان آب بزنید خوب می‌شود

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
خانواده یکی از معدن‌کاران جان‌باخته طبس: به کارگران که از سوزش چشم شاکی بودند، می‌گفتند به چشمانتان آب بزنید خوب می‌شود

روزنامه پیام ما با برخی از خانواده‌های جان‌باختگان دقایقی پس از اتمام مراسم تدفین انجام داده است.

به گزارش خبرآنلاین، گفت‌وگو با برخی از خانواده‌های جان‌باختگان دقایقی پس از اتمام مراسم تدفین انجام شده است و آنچه به وضوح مشخص است، این است که حتی نزدیکترین اعضای خانواده هم نمی‌دانند که چه اتفاقی رخ داده است. به‌گفته این افراد نه از معدن با آنان تماسی برای توضیح گرفته شده است و نه از سوی دولت. گرچه مانند آنچه پدر یکی از بازماندگان می‌گوید: «ایستاده بر مزار فرزند چه توضیحی می‌خواهد؟»

پیام ما در خبری نوشت: ایوب برادر «جواد طوسی» یکی از معدن‌کاران جان‌باخته می گوید:«اگر در استان خود ما جایی بود که جوانان می‌توانستند کار کنند و هزینه زندگی‌شان را تأمین کنند؛ چرا باید بروند طبس؟ الان اگر بچه‌های مینودشت و گلستان که در معادن طبس کار می‌کنند، برگردند خانه و دست از کار بکشند، آن معادن تعطیل می‌شود. بیکاری چه فاجعه‌ای در گلستان و شهر ماست که برادر من با سه بچه باید خانه و زندگی و زن و بچه را رها کند و برود 12 ساعت دورتر کار کند؟ حالا چندین و چند خانواده داغدار شدند. برادر من سه بچه قد و نیم‌قد دارد. سه پسر 10، 5 و 3 ساله. این بچه‌ها مانده‌اند بی‌پدر. پدر و مادر من هم در قید حیات هستند، اما از کار افتاده‌اند. معلوم نیست این بچه‌ها چطور باید بزرگ شوند.»

پدر جواد طوسی با فعل ماضی از پسرش حرف نمی‌زند: «هر جمعی بریم کوچکترین، جوانترین پسر، پسر من است. این راه دور برای کار رفتن از روی نداشتن است. من سه تا پسر دارم. هر سه تا مستأجر هستند. پسر من ازدواج کرد. یک وام ازدواج گرفت. برجی سه تومن کرایه خانه دارد، قسط وام ازدواج دارد، دو - سه تومن هم قسط دارد. دستش را کار چقدر می‌گیرد؟ 13 میلیون نهایتاً. همین را اینجا پیدا نمی‌کرد. کاری نیست. از مجبوری است. ما در گلستان نه معدن داریم نه چیزی، نه کاری.»

سیدجعفر می‌گوید از مدیران معدن کسی با آنها تماس نگرفت. از مسئولان هم مسئولان استانداری گلستان آمدند و به آنها سر زدند:

«استاندار آمد. نیم‌ساعت هم پیش ما نشست؛ آمدند فاتحه‌خوانی. کسی به ما توضیحی نداده است که حتی چه اتفاقی افتاده است. یکی از دوستانش که قبلاً در آن معدن کار می‌کرد و برای فاتحه‌خوانی آمده بود پیش ما، گفت که همیشه چشمانشان می‌سوخت. یعنی معدن همیشه گاز داشته است. می‌گفت هرچه می‌گفتند که برایشان قطره چشمی بخرند، گوش نمی‌دادند و می‌گفتند آب بزنید خوب می‌شود. همه اینها سهل‌انگاری مسئولان است.»

233217

کد خبر 1962147