داستان فروپاشی یک دوستی؛ بعد از ضربه سر زیدان به ماتراتزی دو سال با او حرف نمیزدم
سانیول اعتراف کرد که شکست در فینال جام جهانی و داستان کارت قرمز، روابط این دو ستاره را تا مدتی تیره و تار کرده بود.
به گزارش وبسایت نود، «ویلی سانیول» در دوران فوتبالی در تیم ملی فرانسه در کنار «زین الدین زیدان» بازی میکرد؛ تیمی که بعد از یک اتفاق شاید جنونآمیز در فینال جام جهانی 2006 برابر ایتالیا تن به شکست داد و حالا ویلی آن روز را به یاد میآورد. سانیول که هماکنون 43 سال دارد، در گفتوگویی با رادیو مونتکارلو خاطرات آن روز و آن اتفاق را دوباره زنده کرد.
بهترین و بدترین لحظات در دوران بودن در کنار زیدان «بهترین و بدترین خاطرهام در یک لحظه بود. همگی تاکید داشتیم که زیدان پنالتی بزند، شاید روحیه سنتی من باعث شود که بگویم پنالتی چیپ زدن همچنان دل و جرات زیادی میخواهد. ریسک زیادی را میطلبد. اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که زیدان کاملا دیوانه است؛ او گل زد و من در پوستم نمیگنجیدم اما نمیدانم چرا مزه آن گل برایم تلخ و شیرین بود.»
ایتالیا به لطف گلی که «مارکو ماتراتزی» 12 دقیقه بعد به ثمر رساند، بازی را به تساوی و وقتهای اضافی کشاند. در سومین دقیقه نیمه دوم وقتهای اضافی، صحنهای رقم خورد که تا ابد در ذهن جام جهانی و تمام ما حک شد. زیدان که پیش از آن تورنمنت گفته بود که بعد از اتمام رقابتها کفشهای خود را خواهد آویخت، پس از تحریک شدن از سوی ماتراتزی، با سر روی سینه مدافع تنومند آتزوری فرود آمد و باقی ماجرا و یک کارت قرمز. اخراج زیدان تیم ملی فرانسه را تحت تاثیر قرار داد و آبیها در نهایت در ضربات پنالتی مغلوب شدند. سانیول اذعان داشت که پس از رفتن به رختکن به شدت از زیدان عصبانی بوده است.
«وارد رختکن میشوید، باختهاید و کسی آنجا است که حرف میزند و عذرخواهی میکند اما گوشی برای شنیدن وجود ندارد! در دنیای ناامیدی غوطهور شدهاید. نمیخواستم عذرخواهی او را قبول کنم یا با او حرف بزنم. زمان مناسبی نبود. باید به سرویس بهداشتی میرفتم و ظرف 10 دقیقه 250 نخ سیگار میکشیدم. این راه گریز من از آن لحظه شوم بود.»
کارت قرمز و تاثیر آن بر رابطه سانیول و زیدان سانیول در ادامه مصاحبه اعتراف کرد که شکست در فینال جام جهانی و داستان کارت قرمز، روابط این دو ستاره را تا مدتی تیره و تار کرده بود. «تقریبا دو سال با هم حرف نمیزدیم. در سال 2008 پس از جام ملتهای اروپا، برنامه ازدواج داشتم و همسرم گفت که او (زیدان) را به مراسم عروسی دعوت کنم. با او تماس گرفتم اما او به شب میهمانی نرسید اما وقتی که صبح روز بعد او را دیدم، خوشحال شدم. با هم حرف زدیم و بعد زندگی دوباره شروع شد.»
30388