رمان ایرانی «خانه آفاق» منتشر شد / قصه چریکی که خانهتیمیاش لو رفت
رمان «خانه آفاق» نوشته سارا نظری توسط نشر برج منتشر و راهی بازار نشر شد.
رمان «خانه آفاق» نوشته سارا نظری توسط نشر برج منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «خانه آفاق» نوشته سارا نظری بهتازگی توسط نشر برج منتشر و راهی بازار نشر شده است.
سارا نظری نویسنده اینکتاب، بهگفته خودش در آخرین روزهای سال 60 زمانی که هیچچیز سر جایش نبود و همه خانوادهاش مشغول درستکردن اوضاع کشور به شیوه خودشان بودند، به دنیا آمد. او میگوید از همان کودکی تصمیم گرفته به جنگ بیعدالتی برود و در رویاهای کودکیاش، چریک شجاعی بوده که با ستمگران میجنگیده و شکستشان میداده است. نظری در رویاهای دوران نوجوانیاش هم، سیاستمداری ملی و لیبرال بود که برای کشورش فداکاری میکرد اما در جوانی با تغییرات مختلف اجتماعیسیاسی، مبتلا به یاس و سرخوردگی شد. به اینترتیب به ایننتیجه رسید که باید بیشتر بخواند و بنویسد تا بفهمد.
تجربههای خواندن، به نظری قدرت خیالپردازی و قصهگویی داد. کتاب «خانه آفاق» ثمره اینماجراست.
داستان رمان پیشرو درباره سالهای پیش از انقلاب و دختر جوانی بهنام محبوبه است که جذب مبارزه مسلحانی و چریکی علیه رژیم محمدرضا پهلوی میشود. با لو رفتن خانه تیمی محبوبه و دوستانش، او فرار کرده و وارد محلهای فقیر میشود. محبوبه به خانه زنی بهنام آفاق وارد و با زندگی مردم محروم، بیشتر آشنا میشود. او دزدی و باجگیری خانوادهها و هممحلهایها را از هم میبیند، حضور برخی از مردم در کابارهها را میبیند، از اهالی محله کتک میخورد، شاهپرستی برخی متعجباش میکند، دختری خودفروش را میبیند و با روی دیگری از زندگی مواجه میشود.
رمان «خانه آفاق» در 15 فصل نوشته شده است.
در بخشی از اینکتاب میخوانیم:
پنداری بختک افتاده بود رویم. چشمهام از اشک میسوخت ولی گریهام نمیآمد. آخرش سهنفری شروع کردند خندیدن و شوخیکردن و جوکگفتن. آفاق گفت: «نفری چقدر شیتیل میدهید فردا توی کوچه به کسی نگویم امشب دونفری دستبهآبتان گرفته بود؟» بالای سرم چرت و پرت میگفتند. سرم را بردم زیر پتو تا نشنوم. از فرداش همین سنگی را که الان زیر کمد است، گذاشتم بالای سرم. باز هم از ترس خوابم نبرد. تا وقتی به آن مکانیک و مغازهاش و زندگی باهاش فکر کردم. مثل آبی که بریزی روی آتش، نفسم دیگر توی سینهام نپیچید و شبها تا سرم را میگذاشتم روی متکا خوابم میبُرد.
قلب محبوبه داشت منفجر میشد. تا حالا اینقدر عصبانی نشده بود. آنموقعها اینقدر خشمگین نمیشد که قدش بهزور تا پنجره کوچک پاسیو به اتاقخواب میرسید و بعدازظهرهای روزهای تعطیل مادر و شوهرش را نگاه میکرد. حتی وقتی صدای مادرش را از آنطرف در میشنید که پشتسرهم و با ناز میگفت: «بچهام فدای سرت.»
اینکتاب با 176 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 84 هزار تومان منتشر شده است.