





سید ایثار طباطبایی؛ داستان عاشقانه یک دانشمند هستهای که مهر و وطن را به هم پیوند زد
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ عاشق بودند آنقدر که بدون هم دوام نمیآوردند. این را همه میدانستند، حتی جنگ. جنگ هم وقتی آمد، هر دو را با هم برد؛ برد تا هرگز از هم جدا نشوند. صبح آن روز مثل همیشه بیدار شده بودند. هوا هنوز تاریک بود و تنها صدای اذان در کوچه میپیچید. ایثار و منصوره کنار هم، روی همان سجاده همیشگی نشسته بودند. نمیدانم آخرین رکعت نمازشان را تمام کردند یا نه، اما...