مؤخرهای برای دردناکترین اتفاق هفته؛ میلان، مصلوب عصر فروپاشی
آتالانتا آخرین ضربه را به پیکر بیجان غول سابق فوتبال اروپا وارد کرد.
به گزارش سایت نود، 22 دسامبر 2019، فقط 3 روز مانده تا میلاد مسیح، این بار نه در معبد اورشلیم که در عبادتگاه عاشقان فوتبال در قلب برگامو مسیح فوتبال به صلیب کشیده شد.
هر چقدر مل گیبسون در فیلم «مصائب مسیح» سکانس به صلیب کشیدن عیسی (ع) را کش داد و تدوین «جان رایت» به داد دل ریش تماشاچیان تنها شاهکارش رسید، این طرف پسران گاسپرینی در 23 دقیقه با شلیک4 توپ به بدن نیمه جان روسونری مقدس، طولانیترین سکانس پلان مرگ یک نجیب زاده را رقم زدند؛ آن هم جلوی چشم هواداران فوتبال در کل دنیا، همان کسانی که عصرشکوه میلان را افسانه «میتی کومان» میدانستند و با هر علاقه و سلیقه فوتبالی، با دیدن علامت مخصوصش، احترام میگذاشتند و کنار میکشیدند. شلیک پاشالیچ شد بوسه یهودا و بریس ایلیچیچ لبخند شیطان را تبدیل به اشک کرد و ضربه محکم موریل به هیبت از هم پاشیده میلان، زمان را چند ثانیه منجمد کرد تا دنیای فوتبال به سوگ نشسته و اشکهای مادونیا سنگ فرشهای محله سن سیرو را خیس از غم کند.
سوت پایان فدریکو لاپنا بین گریههای «تیزیانو کرودلی» گزارشگر با تعصب میلان گم شد. تاریخ دست به کار شد تا به یادمان بیاورد آخرین بار 21 سال پیش در میدان المپیکو رم یک بار دیگر نجیب زاده میلانی زیر پای گلادیاتورهای رومی با5 ضربه له شده بود. تالار مشاهیر میلان این بار نه از غریو شادی نیمه تمام و «فورزا میلان» رختکن «دیاولو» در بین 2 نیمه فینال عجیب و غریب 2005 که از فریاد و ضجه از ته دل هوادارانش لرزید؛ همانهایی که در سال 2007 با پیپو انتقام گل نزدنهای شوچنکو در حماسه استانبول را گرفتند و روی دیوار خانه شان اگر قاب عکس سهگانه هلندی نقش بسته اما روی دیوار دلشان به نشانه وفاداری اول اسم مالدینی جذاب و بارسی با تعهد و بیلی کاستاکورتای بینظیر حک شده است.
قصه پسران سن سیرو اما قصه رفتن و برگشتن است. کسی نمیداند بوسه یهودا روی صورت قرمز میلان، شلیک پاشالیچ در دقیقه 61 بازی آخرشان قبل کریسمس امسال بود یا خداحافظی پر اشک و آه برلوسکونی بعد 31 سال در سال 2017 و یا حتی اوج گرفتن بدبیاریهایی که قدمتش به سال 2011 و رفتن کارلتو و زلاتان از جمع شیاطین برمیگردد اما برای هواخواهان دوآتشه میلان 18 اسکودتو، 7 جام لیگ قهرمانان و در کل 50 جام در 120 سال زندگی، نشانهای است که با لبخند میگوید برگشتن کار ماست؛ لبخندی که پشت اشکها است. مادونینا هنوز بر فراز کلیسای جامع شهر میلان بالای سر میلان مصلوب ایستاده و همان دیالوگهای درخشان فیلم مل گیبسون را زمزمه میکند: «من اینجا هستم، من اینجا هستم» و زمزمهای که به میلانیها خبر از رجوع میدهد؛ برگشتن، از نو ساختن و به اوج رسیدن.