ما و انتخاب کدام راه؟
گاه فریاد به حق میزنی گاه نابجا! گاه به اندازه یک بیعت یا رای سیاستمداری و گاه به اندازی بیعت نکردن و رای ندادن، گاه به اندازه یک کارمند سیاستمداری و گاه به اندازه یک مدیر اداره، گاه فرماندار یا وکیل مجلس و یا گاه وزیر یا رییس جمهور!
محسن دیناروند؛ سیاستمداران دو گونهاند، دستهای از آنها خدا را در نظر دارند و دستهای دیگر رفقای شیطان هستند. سیاستمداران باتقوا و سیاستمداران نابغه، تمام زشتیهای دنیا حاصل عملکرد سیاستمداران نابغه است، اما دنیا بهشت میشود وقتی سیاستمدار باتقوایی حکمروایی میکند.
دقیقا یکی از فلسفههای ظهور هم همین است که خداوند حاکمیت کلی جهان را به نیابت از خود به سیاستمدران باتقوا بسپارد که ایشان از خدا پروا دارند و درست در مسیر الهی حکمروایی میکند.
انسان باید دقیق شود در اینکه اگر میخواهد در مساله ظهور نقشآفرینی کند کدام راه سیاسی را انتخاب میکند: سیاستمداری با تقوا باشد یا سیاستمداری نابغه؟ نباید گمان کرد که سیاستمدار شدن مساله پیچیدهای است! به هیچ وجه! خیلی هم ساده است به گونهای که همه ما سیاستمداریم! فقط سطح و نوع ورودمان به سیاست متفات است.
گاه در کوچه و بازار حرف سیاسی میزنیم و گاه سرمان را گرم میکنیم به ورزش و چیزهای دیگری که ظاهر سیاسی ندارند مثل اینکه در روز عاشورای حسین (ع) باشی و خود را سرگرم کشاورزی کنی و بگویی مرا به سیاست چه! این کار دقیقا خود سیاست است که میگویی به من چه! گاه سکوت به حق میکنی در برابر ظلم مثل مولا علی ع که 25 سال سکوتش عین سیاست بود و گاه سکوت نابه جا میکنی درست همان لحظهای که باید در هم شکنی لشکر نفاق معاویه را در جنک صفین و یک راست میشوی خوارج!
گاه فریاد به حق میزنی گاه نابجا! گاه به اندازه یک بیعت یا رای سیاستمداری و گاه به اندازی بیعت نکردن و رای ندادن، گاه به اندازه یک کارمند سیاستمداری و گاه به اندازه یک مدیر اداره، گاه فرماندار یا وکیل مجلس و یا گاه وزیر یا رییس جمهور! فقط باید دانست که در هر سطحی و به هر شکلی همه انسانها سیاستمداریم و راه فرار و گریزی از آن نیست، همه انسانها سیاستمدار هستند فقط میتوانند انتخاب کنند سیاستمدار باتقوا باشند یا سیاستمدار نابغه؟
نکته مهم دیگر این است که تقوا جدای از ظواهر دینی و عبادت هاست چرا که وقتی تاریخ را میبینی بسیاری از حکومتها و سیاست کاریها لباس دین پوشیده اند و با نام دین حکمروایی کردهاند، اهل خوارج را ببینید چه حالتهایی داشتند؟ قرآن را با چه صوتی تلاوت میکردند؟ شمر را ببینید که چندبار پیاده به حج رفته؟ معاویه و حاکمان بعدش را ببینید با چه نامی حکومت کرده اند؟
عزیزان من! تقوا یعنی خدا را نظر داشتن و برای خدا گام برداشتن هم در دل و هم در نیت باطنی نه فقط در ظاهر! که ظاهر و باطن انسان با تقوا یکی است؛ و البته این ظلم بزرگی در حق کلمه تقوا بوده که آن را به اشتباه ترس از خدا تعبیر کرده اند، درست بی ربطترین تعبیر و ترجمه به تقوا!
از دیگر مشکلات ما در این راه این است که گاه گمان میبریم کار ما بر اساس تقوا است و یا گاها دچار وسواس میشویم که این کار من در چه فضایی است؟ فضای تقوا یا ریا؟
برای تشخیص این مهم و خطا سه راه داریم: اول تفکر، تفکر یعنی مراجعه به قرآن، حدیث، تعقل و تاریخ و تحلیل صحیح منابع مذکور که این روش تخصص بیشتر و کار بیشتر میطلبد و راه دوم که سادهتر و همگانیتر است، ولی شاید عمل به ان سختتر باشد مراجعه به اخلاق است!
و راه سوم پذیرش سخن، ولی خدا بیچون و چرا! نکته راه سوم فقط شناخت دقیق و درست، ولی خداست که این خود بحث مفصلی است. اگر شناخت درست نباشد و انسان اسیر سیاستمداران نابغه شود، آنها میتوانند به بدترین شکل ممکن از انسان چیزی بسازند از لجن بدبوتر و از شیطان هم زشت تر!