یک‌شنبه 23 شهریور 1404

محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر

سومین برنامه قرار با ستاره‌ها، با نام «عصر محمود حکیمی» با حضور سید علی کاشفی خوانساری، محمدرضا سنگری و لطف الله میثمی، در محل سرای اهل قلم خانه کتاب برگزار شد.

سومین برنامه قرار با ستاره‌ها، با نام «عصر محمود حکیمی» با حضور سید علی کاشفی خوانساری، محمدرضا سنگری و لطف الله میثمی، در محل سرای اهل قلم خانه کتاب برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، سومین برنامه قرار با ستاره‌ها، با نام عصر محمود حکیمی برگزار شد. این برنامه با حضور سید علی کاشفی خوانساری، محمدرضا سنگری و لطف‌الله میثمی، و جمعی از علاقمندان و اهالی قلم در محل سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران در سالگرد درگذشت این نویسنده برقرار بود.

در ابتدای این مراسم با دعوت سید علی کاشفی خوانساری، لطف الله میثمی به بیان خاطرات و آشنایی خود با مرحوم حکیمی و آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و دیگر فعالان انقلاب در مسجد هدایت و سفرها و فعالیت‌های ایشان پرداخت و گفت: من مرحوم حکیمی را در همه مراسم‌هایی که دانشگاه‌های مختلف می‌گرفتند می‌دیدم، جای دیگری که همیشه ایشان را می‌دیدم، نمایشگاه کتاب بود. ایشان بسیار علاقمند کتاب بود و مقالات را تک‌تک می‌خواند و توضیح می‌داد و من از دوستی ایشان بسیار لذت می‌بردم.

او به درخواست کاشفی بخشی از خاطرات خود در شرکت سهامی انتشار و افزودن بخش نوجوان به انتشارات قلم و شرکت سهامی انتشار پرداخت و گفت: آقای حکیمی بنیانگذار بخش نوجوان این انتشارات بود و کتاب‌هایش را هم همانجا منتشر می‌کرد.

سلام علیکم، من حکیمی هستم!

سخنران بعدی محمدرضا سنگری بود، او سخنانش را با سپاس از برگزارکنندگان آغاز کرد و در ادامه به بیان خاطره آشنایی خود در دوران نوجوانی با آثار حکیمی پرداخت و گفت: من جنوبی هستم و کسانی که گرمای جنوب را تجربه کرده باشند می‌دانند من چه می‌گویم، که گاهی آسفالت زیر پایت پرنیان آید همی، اینقدر نرم می‌شود! من در زیرزمین‌های _شبادون_ خنک خانه‌های جنوب که گاهی 60 پله می‌خورد و برای فرار از گرما به آنجا پناه می‌بردیم، با خواندن کتاب‌هایشان و برش‌هایی که در مجله مکتب اسلام می‌آمد با نام ایشان آشنا شدم.

وی افزود: بعدها کتاب‌های ایشان را پنهانی زیر لباسمان به مسجد می‌بردیم تا پنهانی بخوانیم و به دوستان بدهیم. نقش حکیمی در آن روزگار فقط در شکل‌دهی ذهنی یک نسل نبود، در ساختار اندیشه یک نسل نبود _نسلی که میوه آن را بعدها دیدیم_ ساده سازی و استحکام زبان، آشنا کردن بچه‌هایی که سر نویسندگی داشتند با یک زبان روان و شیرین و تأثیرگذار از همینجا آغاز شد. او فقط داستان‌نویس نبود، یک تاریخ‌پژوه بزرگ هم بود. این عنصر شخصیتی در پرتو ادبیات داستانی‌شان گم شده است. از کتاب‌هایی که نام تاریخ در عنوانشان ذکر شده است _حتی گاهی دوبار تاریخ تکرار می‌شود_ می‌توان جنس نگاه ایشان و اینکه چگونه باید تاریخ را مطرح کرد، فهمید.

سنگری سپس به ذکر خاطره خود در مجله رشد و دیدار نخست خود با آقای حکیمی وقتی که بعد از 15 یا 20 سال بعد از خواندن کتاب‌های او با ایشان روبرو شد. پرداخت و گفت: من داشتم درباره رابطه انسان و زمان سخن می‌گفتم که ایشان وارد شد، من گفتم ما سه گونه شیوه مواجه با حادثه داریم. دسته اول حادثه گریزی است که آدم‌ها از حادثه می‌گریزند یا بی‌تابی می‌کنند؛ دسته دوم افسوس می‌خورند، داغ و درد همیشه وجود دارد... اما آخرین گروه منتظر وقوع حادثه نمی‌مانند؛ خود حادثه می‌سازند و خود حادثه می‌شوند. اینها بزرگترین انسان‌ها هستند. اینها پای لحظه‌هایشان بیهودگی نوشته نمی‌شود.

وی ادامه داد: بعد گفتم من بچه بودم، از درون یکی از کتاب‌هایی که آقای حکیمی نوشته بود این نوشته را برداشتم و پشت کتاب‌های درسی‌ام نوشتم و آن این بود: «باید از هر دقیقه قرنی ساخت / قرن را در دقیقه باید ریخت» این را که گفتم ایشان برگشت گفت که سلام علیکم! من حکیمی هستم! و این آغاز دیدار ما بود.

سنگری سخنانش را با ذکر رفتار حکیمی و مراجعه‌اش به کتابخانه با کیفی قدیمی و سنگین به پایان برد و به این حدیث امیرالمومنین اشاره کرد که بزرگترین انسان‌ها کسانی هستند که علم را با حلم ممزوج می‌کنند.

سخنان پسر برای پدر

سپس مهدی حکیمی برخاست و به جمع سخنرانان پیوست، او متنی درباره پدرش آماده کرده بود و آن را برای حاضران خواند: هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه‌تر رخ زردتر. پدرم محمود حکیمی بر این باور بود که رسیدن به حقیقت پیش از هر چیز در گرو کنار زدن پرده‌های درونی و رهایی از تظاهر و خودنمایی است. او می‌کوشید تا در اندیشه و زندگی صادق و بی‌پیرایه باشد. زندگی شخصیتی‌اش درست به سادگی و بی‌آلایشی قلمش بود. خانه‌اش، رفتارهای روزانه‌اش و حتی شیوه سخن گفتنش همه انعکاس همان صداقتی بود که در آثارش جاری بود. او هرگز به تظاهر تن نداد نه در عرصه علمی و نه در زندگی خصوصی. پدرم نه خود را اسطوره می‌پنداشت و نمی‌خواست سیمایی دست نیافتنی از خویش نشان دهد. راهی که او پیمود راهی‌ست گشوده بر روی همگان، مسیری که در امتداد صداقت ایمان اندیشه و انسانیت کشیده شده است. اثر بزرگ او در زمانه‌اش این بود که با زبانی روشن و صمیمی، نسل جوان را به اندیشیدن حقیقت‌جویی و دینداری خردمندانه فرا می‌خواند.

او ادامه داد: اما برای من و خانواده‌ام عمق تاثیرش در این بود که نشان می‌داد هرچه می‌نویسد، در زندگی خویش نیز به تمامی عمل می‌کند. یاد و آثارش یادآور اسطوره‌ای دور از دسترس نیست، بلکه یادآور انسانی ساده مهربان و صادق است که اثبات کرد حقیقت‌جویی مسیری است عملی و دست یافتنی. این میراث همچنان با ماست هم برای ما به عنوان فرزندان او، و هم برای همه آن شاگردان یا همراهانش در راه حقیقت. او معتقد بود ادبیات باید در خدمت جامعه باشد و قلم باید پلی برای رشد و آگاهی انسان‌ها بسازد. به همین دلیل بیشتر آثارش را برای نوجوانان و جوانان نوشت، تا آنان را با ارزش‌هایی چون عدالت انسانیت و ایمان همراه کند. او معتقد بود کتاب پلی است میان دل و اندیشه؛ و همین باور بود که او را به یکی از پرکارترین و اثرگذارترین نویسندگان ادبیات تربیتی و اجتماعی بدل ساخت. امروز از او نه به عنوان انسانی که از میان ما رفته، بلکه به عنوان معلمی یاد کنیم که میراث فرهنگی و فکری‌اش همچنان زنده است. میراثی که راه آینده‌سازان این سرزمین را روشن نگه می‌دارد و حضورش همواره در فرهنگ و اندیشه ما جاری خواهد بود. در پایان وظیفه دارم از سوی خودم و خانواده‌ام از همه دست‌اندرکاران این مراسم به ویژه جناب آقای کاشفی عزیز کارشناسان ارجمند جناب آقای میثمی و آقای سنگری که با لطف و محبت خودشان ما را همراهی کردن صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم.

اگر بخواهیم ایشان را خوب بشناسیم باید دوره پهلوی را بشناسیم

سپس مهندس چینی‌فروشان از دوستان و همکاران مرحوم حکیمی به بیان خاطرات پرداخت و گفت: مرحوم حکیمی به گردن همه ما حق دارد مخصوصاً نسل ما. نسلی که ما نوجوانی‌مان با کتاب‌های ایشان گذشت، آن زمان شرایط خاصی وجود داشت. ایشان یکی از نویسندگان برجسته دفتر نشر اسلامی بودن و جزو موسسین فرهنگ اسلامی بودند. آن زمان که شروع کردند با بزرگانی مثل شهید باهنر، که هر کسی را توی دفتر راه نمی‌داد ولی برای ایشان به راحتی راه باز کرده بودند. ایشان کتاب‌های متعددی در آن شرایط منتشر کردند که خیلی ارزشمند است و جالب اینکه بعضی‌شان هنوز هم تجدید چاپ می‌شود مثلاً امیرکبیر.

وی افزود: ایشان چند ویژگی اخلاقی داشت که باید بیشتر گفته بشود. اولاً ایشان به نظر من یک نفر نبود چند نفر بود. هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ کاری. از نظر اخلاقی خیلی آدم متواضعی بود، خیلی متواضع و اهل رعایت و احترام. در حالی که ایشان شهرت داشت، یعنی آدمی بود که اگر می‌خواست می‌توانست خیلی بیش از این حرف‌ها وارد این مقوله‌ها بشود.

او در ادامه گفت: یک نکته دیگر که ایشان طناز بود، یعنی اهل طنز و خوش سخن و خوش گپ. از هر موقعیتی استفاده می‌کرد، جمع اینها آدم جالبی است‌ها، یعنی کسی که بتواند چند بُعد ظرفیت وجودی داشته باشد. و بعد توکل به خداوند، این دو سه تا یعنی این تواضعشان، این طنز ایشان، این ارتباطاتی که داشت... او لیسانس را در ایران گرفت و فوق لیسانس را در لندن گرفته بود و زبانش خیلی خوب بود. ایشان هم به لحاظ نوع کتاب، هم به لحاظ نوع مخاطب خیلی متفاوت است. هم مخاطب کودک دارد، هم مخاطب نوجوان دارد، هم مخاطب بزرگسال دارد. مخاطب علمی دارد، مخاطب دینی دارد. کمتر کسی است که جامعه مخاطبینش اینقدر مختلف باشد و کتب مختلف داشته باشد. او مجموعاً 185 عنوان کتاب نوشته است، چقدر عمر باید با برکت باشد؟

وی افزود: تعبیر دیگری که می‌توانم بگویم این است که خیلی خودساخته بود، از بچگی _کلاس چهارم انگار_ شروع کرده کار کردن و نوشتن. دوره سربازی‌اش سپاه دانش بوده در شهرستانی که حالا نمی‌دانم کجاست، که می‌گفت وقتی می‌خواسته تا آنجا برود چهار پنج ساعت راه بوده، راه خاکی و سخت... حالا آخرین نکته را خدمتتان بگویم، اگر بخواهیم ایشان را خوب بشناسیم باید دوره پهلوی را بشناسیم. این مسئله مهم است که در آن شرایط ایشان مثلاً مطالبی در کتاب‌هایش دارد که به صورتی می‌نوشت که نمی‌توانستند جلویش را بگیرند و حرف‌های خودش را می‌زد. بحث‌های دینی که آن موقع می‌کرد به این سادگی‌ها نبود که بشود راحت انجامش داد، محدودیت‌هایی که وجود داشت و مسائلی که وجود داشت.

«تئوری مبانی ادبیات دینی کودک» نقطه عطفی در دهه 80

پروین میرخانی سخنران بعدی بود که در کنار علی کاشفی قرار گرفت و در سخنان کوتاهی به یاد محمود حکیمی پرداخت و گفت: برای خودم و البته امثال خودم متأسفم که نتوانستم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم و حداقل چند لحظه‌ای همکلام بشوم با ایشان و بتوانم درکشان کنم، ولی بسیار با آثارشان اخت بودم و دوست داشتم و استفاده می‌کردم. یک نقطه عطفی در کار ما در دهه 80 رخ داد و آن این بود که کتابی از ایشان به دست ما رسید _به لطف آقای مهدی کاموس، که در مورد ادبیات دینی کودک بود با عنوان «تئوری مبانی ادبیات دینی کودک» و خیلی کمک کرد و ما به دوستان جدیدی که هر سال وارد گروه می‌شدند، توصیه می‌کردیم مطالعه‌اش بکنند.

کاشفی در ادامه سخنان میرخانی افزود: آقای حکیمی با نوشتن آن کتاب واقعاً کار ارزشمندی کردند. از جایگاه آقای حکیمی در بحث مباحث نظری و تئوری و هم حوزه ادبیات واقعاً باید یاد بشود. همین کتاب ایشان در حوزه ادبیات دینی کودکان و نوجوان را سال 1356 دفتر نشر فرهنگ اسلامی ادبیات دینی کودک و نوجوان منتشر کرد و این تنها سند مکتوبی است که ما داریم از همایش ادبیات دینی کودکان و نوجوان که دفتر تبلیغات و مجله پیام شادی و... آن سال‌ها برگزار کردند و ملاک‌هایی که راجع به کتاب‌های دینی استخراج کردند. متأسفانه هیچ سند دیگری در هیچکدام از نشریات نیست، فقط اشاراتی که آقای حکیمی به جمع‌بندی‌های آن همایش در کتاب خودشان که دفتر منتشر کرده موجود است.

با «نقابداران کوچک» تازه فهمیدم داستان ایرانی یعنی چه!

سپس عباس کریمی عباسی نویسنده روزنامه نگار و مدیر سرای اهل قلم به ایراد سخنانی پرداخت و گفت: من در 11 سالگی، به واسطه علاقه‌ای که از 5 سالگی به کمیک استریپ داشتم و به انگیزه مطالعه محتوای آن، ابتدا الفبای انگلیسی را یاد گرفتم تا بتوانم آن را بخوانم و بعد از آن، زبان فارسی را آموخته و به مدرسه رفتیم؛ به همین دلیل با ادبیات غرب بسیار آشنا بودم و ادبیات فارسی و داستان‌های خودمان برای من اهمیت نداشت و با آن ارتباط برقرار نمی‌کردم. وقتی همه «حسنی نگو یه دسته گل» می‌خواندند من پینوکیو را مطالعه می‌کردم و به نوعی یک روشنفکر کوچک غرب‌زده بودم. تا اینکه در یازده سالگی با کتاب «نقابداران جوان» آشنا شدم. این کتاب توسط انتشارات تشیع در سال 1357 منتشر شده بود؛ دقیقاً در سال تولد من، که شش سال بعد به دستم رسید. پس از مطالعه این کتاب، تازه درک کردم که داستان ایرانی تا چه اندازه جذاب است و همین مفهوم «داستان ایرانی» بود که سبب شد اکنون چندین رمان تألیف کنم. در برنامه مطالعاتی هفتگی و ماهانه‌ام که دو کتاب را مطالعه می‌کنم، یکی حتماً ایرانی و دیگری غیرایرانی است. این کتاب بارها توسط ناشران مختلف تجدید چاپ شده است.

وی افزود: علاوه بر این اثر، سایر آثار ایشان چه تعداد شاگرد پرورانده است، بدون آنکه آنان استاد را دیده باشند. اینجانب خود را خوشبخت می‌دانم که این سعادت را داشتم تا در اواخر دهه هفتاد، ایشان را از نزدیک زیارت کردم.

نویسنده‌ای که فعالیت سیاسی‌اش با قلم بود

سید علی محمد رفیعی آخرین سخنرانی بود که در جایگاه قرار گرفت و گفت: سال‌های 66 و 67 جلسه بحث آزاد سیاسی در منزل آیت الله نصیرالدین امیر صادقی برقرار بود. بعد از انقلاب یکی از فعالیت‌هایش جلسات سیاسی بود، در آن جلسات از طیف‌های مختلف دعوت می‌کرد و با هم بحث می‌کردند؛ یکی از آنها هم مهندس میثمی بود.

وی افزود: آنجا بود که اولین بار با مرحوم محمود حکیمی آشنایی‌ام شروع شد. در واقع یک جنبه‌ای که زیاد از شاید استاد حکیمی بهش پرداخته نشده بحث این بود که ایشان واقعاً یک مبارز سیاسی، انسان سیاسی بوده است همه زندگی‌اش، در واقع با سیاست به نحوی عجین بود منتها نوع فعالیت سیاسی‌اش از راه قلم بود.

این برنامه با عکس دسته جمعی حاضران و پذیرایی به پایان رسید.

محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر 2
محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر 3
محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر 4
محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر 5
محمود حکیمی، از فعالیت سیاسی با قلم تا نوشتن 185 اثر 6