مرز باریک خلق ثروت و توزیع رانت

مفهوم رانت (Rent) در علم اقتصاد پیشینهای طولانی دارد. در اقتصاد، رانت به پرداختیای گفته میشود که مالک یک عامل تولید ثابت، مازاد بر هزینه فرصت (Opportunity Cost) آن دریافت میکند.
به عبارت دیگر، مبلغی بیشتر از آن چیزی که آن عامل میتوانست در سودآورترین کاربرد بعدی خود به دست آورد. برای نمونه در مورد زمین، هر پرداختی به مالک یک قطعه مشخص، فراتر از هزینههایی چون آمادهسازی و تسطیح زمین یا ارزش ویژگیهای ذاتی و ماندگار آن، به طور سنتی رانت به شمار میآمد.
برخی از جمله هنری جورج، منتقد اجتماعی قرن نوزدهم، چنین پرداختهایی را اتلاف منابع میدانند. استدلال آنها دو جنبه دارد؛ نخست آنکه این پول میتوانست صرف تولید کالاهای جدیدی مانند خانه یا غذا شود، اما در عوض تنها برای انتقال مالکیت یک کالای موجود از فردی به فرد دیگر به کار میرود. دوم آنکه این پرداختها هیچ کمکی به افزایش عرضه آن عامل تولید ثابت نمیکنند. حال پرسش این است که آیا پیگیری رانت به دلیل اتلافآمیز بودن، کاری ناپسند است؟ پاسخ منفی است، دستکم در این مورد اینطور نیست.
برای روشن شدن موضوع، استدلال اول را بررسی کنیم. پرداخت رانت برای یک عامل ثابت مانند زمین، چه به صورت دورهای و چه یکجا، صرفا به معنای دست به دست شدن یک دارایی نیست. در واقع خود زمین که دارایی ثابتی است جابهجا نمیشود (مگر در موارد نادری مانند مناطق زلزلهخیز). کارکرد اصلی رانت این است که به انتقال مالکیت زمین از کاربری کمبازده به کاربری پربازدهتر انگیزه میبخشد. برای مثال، اگر کشاورزی در یک زمین سود بیشتری از خانهسازی داشته باشد، رانت مشوقی برای اختصاص آن زمین به کشاورزی خواهد بود. به این ترتیب، این انتقال و پرداخت رانت، بخشی از فرآیند افزایش ثروت محسوب میشود.
در اینجا درک این نکته کلیدی است که تولید در علم اقتصاد، لزوما به معنای تغییر فیزیکی یا جابهجایی اشیا نیست، بلکه به معنای خلق ارزش است که امری ذهنی به شمار میرود. فرض کنید جان و مری بدون هیچ اجبار یا فریبی، یک سیب را با یک پرتقال مبادله میکنند. هر دو طرف انتظار دارند که پس از این مبادله حال بهتری داشته باشند، وگرنه از ابتدا با آن موافقت نمیکردند.
هر یک از آنها چیزی را که برایش ارزش کمتری دارد میدهد تا چیزی با ارزش بیشتر به دست آورد. این مازاد ارزش ذهنی که برای هر دو طرف ایجاد میشود، همان ثروت تازه خلق شده است. در جوامع پیشرفته، بخش بزرگی از ثروت از همین مسیر، یعنی از طریق تجارت آزاد، به وجود میآید.
به همین شکل، درآمد مازاد بر هزینهای که مصرفکنندگان غذا برای مالک زمین ایجاد میکنند، از درآمدی که خریداران بالقوه مسکن میتوانستند ایجاد کنند، بیشتر است. در واقع رانت، پرداختی است که مالک در ازای استفاده از زمین به شیوهای ارزشمندتر (بر اساس تمایل به پرداخت مصرفکننده) دریافت میکند.
اما چگونه میتوان تشخیص داد کدام کاربرد ارزشمندتر است؟ هیچکس پاسخ قطعی این پرسش را نمیداند. با این حال، مالک کارآفرین زمین انگیزه قدرتمندی دارد تا تصمیم درستی بگیرد و تشخیص دهد که مصرفکننده نهایی زمین او چه کسی باید باشد، خریداران مسکن یا مصرفکنندگان غذا. چرا که انتخاب درست برای او سود به همراه دارد و انتخاب اشتباه به زیانش تمام میشود. بنابراین، منابعی که کارآفرینان برای یافتن بهترین کاربرد و کسب رانت اقتصادی صرف میکنند، تا جایی که شانس آنها را برای گرفتن تصمیمهای ثروتآفرین بیشتر کند، به هیچ وجه اتلاف منابع نیست.
مخالفان رانت، استدلال دومی نیز دارند و آن این است که پرداخت رانت، عرضه زمین را افزایش نمیدهد. اقتصاددانان اما نگاهی پویا به مسائل دارند (یا دستکم انتظار میرود داشته باشند) و این یعنی باید تحولاتی را که در گذر زمان رخ میدهد، در نظر گرفت. از این منظر، رانتی که یک قطعه زمین برای مالک خود ایجاد میکند، میتواند به عاملی بدل شود که دیگر کارآفرینان منفعتطلب را ترغیب کند. به این ترتیب که اگر فضای کاری کمیاب شود، آنها برای آمادهسازی یا ایجاد زمینهای بیشتر سرمایهگذاری خواهند کرد. به بیان دیگر، رانت میتواند انگیزهای برای به وجود آوردن فضاهای جدید باشد تا فعالیتهای ارزشمند بیشتری در آنها شکل بگیرد. بنابراین، چه از دیدگاه تخصیص بهینه فضاهای موجود و چه از منظر ایجاد فضاهای کاری جدید، رانت به خلق ثروت کمک میکند.
رانتجویی به چه معناست؟
پس اگر رانت اقتصادی میتواند مفید باشد، چرا اصطلاح رانتجویی بار معنایی منفی پیدا کرده است؟
گوردون تالک، از نظریهپردازان پیشگام در این حوزه، رانتجویی را اینگونه تعریف میکند: «استفاده از منابع برای کسب رانتهایی که ریشه در فعالیتی با ارزش اجتماعی منفی دارند.» پیشتر دیدیم که رانتهای ایجادشده در بازار آزاد، تا زمانی که خلق ثروت را امری مثبت بدانیم، دارای ارزش اجتماعی مثبت هستند. بنابراین، تلاش برای کسب رانت در بازار آزاد، مانند به دست آوردن رانت زمین یا هر نوع رانت خصوصی دیگر، به خودی خود بار معنایی منفی ندارد.
منظور تالک، فعالیتهایی است که به نابودی ثروت میانجامند. با این حال، مردم گاهی نسبت به بازار آزاد حس خوشایندی ندارند، زیرا نمیتوانند میان منفعتطلبی مشروع و آن نوع از رانتجویی که مخرب است، تمایز قائل شوند. لودویگ فون میزس، اقتصاد را بر این اصل بنیادین بنا نهاد که انسان همواره برای بهبود وضعیت خود دست به عمل میزند. یکی از درسهای مهم میزس و پیروان بعدی او در مکتب انتخاب عمومی، مانند تالک و جیمز بیوکنن، این بود که اگرچه این اصل همگانی است، اما نوع کنشها و پیامدهای آنها، ارتباطی مستقیم با قواعد بازی حاکم بر جامعه دارد.
اگر قواعد بازی حکم کند که راه پذیرفتهشده برای پیشرفت، ارائه کالا یا خدمتی است که مردم حاضر باشند برای آن پولی بیش از هزینه تمامشدهاش بپردازند، افراد به طور طبیعی به این سمت کشیده میشوند. در چنین نظامی، اگر تصمیم شما درست باشد و بتوانید در رقابت با دیگران، نظر مصرفکنندگان را جلب کنید، فعالیت شما به ثروت جامعه افزوده است. این همان منفعتطلبی است. اما اگر قواعد بازی به گونهای باشد که استفاده از ابزارهای سیاسی، یعنی قدرت حکومت برای سرکوب رقبا یا تصاحب اجباری ثروت دیگران، مجاز شمرده شود، افراد منابع ارزشمند خود را صرف تلاش برای دسترسی به این امتیازات ویژه خواهند کرد. این همان رانتجویی است.
رانتجویی برخلاف منفعتطلبی، ثروتی خلق نمیکند، بلکه تنها آن را از گروهی به گروه دیگر منتقل میکند. کسی که با ابزارهای سیاسی رانت به دست میآورد شاید منتفع شود، اما هزینه آن را دیگران میپردازند. رقبای بالقوه و بهویژه مصرفکنندگان، بازندگان اصلی این بازی هستند. آنها ناچارند قیمتهای بالاتری بپردازند، کیفیت پایینتری را تحمل کنند و انتخابهای محدودتری داشته باشند، چرا که ابزارهای سیاسی در حذف کارآفرینان رقیب بسیار کارآمد عمل میکنند. رانتجویی همچنین فرآیند نوآوری و کشف در بازار را مختل میکند و در نتیجه، مصرفکنندگان از روشهای کارآمدتر یا محصولات بهتر بیخبر میمانند.
در نتیجه، تمام منابعی که رانتجویان برای دستیابی به این امتیازات سیاسی هزینه میکنند، کاملا به هدر میرود، زیرا صرف فرآیندی میشود که هیچ ارزش جدیدی خلق نمیکند. در حقیقت، این نوع رانتجویی ثروت را نابود میکند.
رانتجویی در برابر حاکمیت قانون
تا اینجا دیدیم که رانتجویی به دلیل هدر دادن منابع، امری نامطلوب است. اما پیامدهای مخرب آن به همین جا ختم نمیشود. از آنجا که رانتجویی معمولا در قالب ایجاد محدودیت برای رقابت و نقض حقوق مالکیت ظاهر میشود، میل به کسب رانت از طریق قدرت سیاسی، سازوکار بازار را مختل میکند. این اختلالات، بهخصوص با تاثیر بر قیمتها و نرخ بهره، برنامهریزی اقتصادی را برای مصرفکنندگان و تولیدکنندگان دشوار کرده و احتمال تصمیمگیریهای اشتباه را بالا میبرد.
اما خطر بزرگتر، فرسایش هنجارهای اجتماعی است. رانتجویی به مرور زمان افراد بیشتری را به این وسوسه دچار میکند که برای پیشی گرفتن از دیگران یا عقب نماندن از قافله، به دنبال کسب قدرت سیاسی باشند. این چرخه معیوب، به تدریج احترام به ارکان جامعه مدرن یعنی حاکمیت قانون، دولت محدود و مالکیت خصوصی را از بین میبرد.
حاکمیت قانون، دولت را ملزم به پیروی از قواعدی ثابت و از پیش تعیینشده میکند که هدفشان نفع یا ضرر رساندن به هیچ فرد یا گروه خاصی نیست. برای مثال، قانونی که همگان را از تبلیغات فریبآمیز منع میکند، در راستای حاکمیت قانون است، اما قانونی که به یک شرکت خاص امتیاز انحصاری میدهد، نقض آشکار آن محسوب میشود. حاکمیت قانون، همچون مالکیت خصوصی، از شهروندان در برابر اقدامات خودسرانه دولت محافظت میکند و از این رو، یکی از ستونهای اصلی آزادی فردی، دولت محدود و بازار آزاد است.
قوانینی که رانتجویی را ممکن میسازند، آشکارا حاکمیت قانون را نقض میکنند، چرا که به شکلی تبعیضآمیز، عدهای را به زیان سایرین قدرتمند میسازند. در چنین فضایی، مردم نیز انگیزه پیدا میکنند تا منابع خود را نه برای تولید، که برای قرار گرفتن در سمت برندگان این بازی هزینه کنند. در واقع، میل به رانت، انگیزه اصلی زیر پا گذاشتن قانون است و از طرف دیگر، هرچه حاکمیت قانون ضعیفتر شود، میدان برای رانتجویی بازتر میشود.
به همین دلیل است که یک نظام سیاسی و اقتصادی که به حاکمیت قانون پایبند باشد، نمیتواند رانتجویی را تحمل کند. تفاوت منفعتطلبی و رانتجویی، تفاوت میان تجارت مسالمتآمیز و سرقت مسلحانه است. هر دو به زمان، انرژی و مهارت نیاز دارند، اما نتیجهشان با هم تفاوت بنیادین دارد. یکی ثروت میآفریند و دیگری آن را نابود میکند. یکی مشوق همکاری مسالمتآمیز است و دیگری پایههای آن را سست میکند.