یک‌شنبه 4 آذر 1403

مقاومت نویسنده هندی مقابل رایانه / مطالبم را با دست خودم می‌نویسم

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
مقاومت نویسنده هندی مقابل رایانه / مطالبم را با دست خودم می‌نویسم

آنیتا دسای می‌گوید کاملاً در برابر رایانه مقاوم و به دیگران وابسته است و هنوز به دنیای نوشتن با دست تعلق دارد.

آنیتا دسای می‌گوید کاملاً در برابر رایانه مقاوم و به دیگران وابسته است و هنوز به دنیای نوشتن با دست تعلق دارد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از اسکرول؛ خواندن داستان‌های آنیتا دسای نویسنده شناخته‌شده هندی، سال‌ها پس از انتشار، احساس عجیبی دارد. آنها اغلب یادآور دوران و هندی هستند که دیگر وجود ندارد. با این حال، داستان‌های وی بسیار خوانده شده و دوست داشتنی هستند زیرا از انسان، از دلتنگی، اشتیاق، پشیمانی و امید می‌گویند و از زمان فراتر می‌روند و نثر او با چشمانی شفاف به جهان، نمونه‌ای ماندگار از زیبایی نوشتن است.

دسای که سال 1937 در موسوری از مادری آلمانی و پدری بنگالی متولد شد، تاکنون 3 بار به فهرست نهایی جایزه بوکر راه یافته است: سال 1980 برای «روشنایی پاکیزه روز»، سال 1984 برای «در حبس» و سال 1999 برای «روزه، ضیافت».

وی در آخرین رمانش که با عنوان «روزاریتا» منتشر شده، در 94 صفحه به تحقیقی فلسفی درباره خود نیمه‌شناخته شده یک فرد می‌پردازد و به جایی می‌رسد که خیال و واقعیت در نزدیک یکدیگر جای می‌گیرند. بونیتا دور از خانه‌اش در هند و برای یادگیری اسپانیایی، روی نیمکتی در ال جردین د سان میگل، مکزیک نشسته و در زیبایی سرسبز پارک غرق شده که متوجه می‌شود تحت نظر است. زنی مسن به او نزدیک می‌شود و ادعا می‌کند که مادر بونیتا را از زمانی می‌شناسد که به عنوان یک هنرمند جوان با استعداد در مکزیک زندگی می‌کرد. بونیتا به غریبه می‌گوید که باید در اشتباه باشد چون مادرش نقاش نبود و هرگز به مکزیک سفر نکرده بود. با وجود اینکه غریبه او را ترک می‌کند، بونیتا نمی‌تواند از این احساس که او را تعقیب می‌کند، خلاص شود.

این نویسنده مشهور هندی به بهانه انتشار این کتاب به تازگی در مصاحبه‌ای از نظراتش درباره داستان‌نویسی و کتاب‌های مشهورش، سخن گفته است.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛

اولین کتاب شما «گریه کن، طاووس» سال 1963 منتشر شد، وقتی خیلی جوان بودید. فضای انتشارات انگلیسی زبان در آن زمان چگونه بود؟

در آن زمان هنوز هیچ نویسنده هندی با چیزی به نام کارگزار ادبی آشنایی نداشت؛ شاید حتی وجود هم نداشت. برای یافتن ناشر برای نخستین کتابم، نشستم جلوی قفسه کتابم و کتاب‌ها را یکی یکی باز کردم و نام و نشانی ناشرانشان را نوشتم. بعد کتابم را برای اولین ناشر فرستادم و پس از رد شدن آن، سراغ بعدی رفتم. سیزدهمین ناشر آن را پذیرفت - پیتر اوون، که بعدها متوجه شدم علاقه‌مند به نویسندگان خارجی، حتی نویسندگان ناشناخته، بود. برای همین هم سر من ریسک کرد.

بعدها وقتی یک ناشر آمریکایی از من پرسید که نویسنده هندی بودن چگونه است؟ گفتم انگار در اعماق یک غار تاریک، با کارش تنهاست. پرسید: بدون هیچ سروصدایی؟ و من پاسخ دادم: کاملاً، بدون هیچ سروصدایی. البته هر دوی ما داشتیم به مفهوم «غار» در کتاب «گذری به هند» ای ام فورستر اشاره می‌کردیم.

چقدر اوضاع تغییر کرده! با توجه به تعداد نسخه‌های خطی که روزانه و هر ساعت به میز ناشران می‌رسد، حدس می‌زنم هیچ کشوری به اندازه کشور ما نویسنده مشتاق نداشته باشد. نمایندگان، قراردادها، حق امتیاز، جوایز! کارگاه‌های نویسندگی، تورهای کتابخوانی، جشنواره‌ها! رقابت وجود دارد، بله، اما رفاقت هم هست. زمان خوبی است که به عقب برگردیم و به منحنی بلندی که ما را به اینجا رساند، نگاه کنیم. باید اعتراف کنم وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، بیشتر دلم می‌خواهد که برگردم به آن غار خلوتی که می‌شد در آن بدون وقفه فکر کرد، جایی که هیچ‌کس تماشایت نمی‌کرد. به هر حال، آزادی بزرگ با دلهره همراه است.

«آتش در کوهستان» جایزه آکادمی ساهیتیا را برای شما به ارمغان آورد. این برد برای شما چه معنایی داشت؟ شما پیش از آن هم در کارتان فعال بودید، آیا این جایزه تاثیر قابل‌توجهی بر کار شما داشت؟

«ساهیتیا آکادمی» یک انتشارات بسیار انحصاری بود که فقط آثار نویسندگان و مترجمانی را منتشر می‌کرد که برنده جایزه آن شده بودند. این کتاب‌ها هرگز به طور گسترده در دسترس عموم قرار نگرفته بودند و معنای جایزه برای من این بود که کتاب من به تمام زبان‌های اصلی هند ترجمه شد و بیشتر به دست خوانندگان رسید.

من «روشنایی پاکیزه روز» (1980) را به عنوان بخشی از برنامه درسی دوره کارشناسی خود خواندم. تابستان سخت دهلی و تنش فزاینده در خانواده کاملاً مکمل یکدیگر هستند. اغلب احساس می‌کردم که از آب و هوا نقش مهمی در داستان‌های شما دارند. همینطور است؟ چون بعد از گذشت این همه سال هنوز توصیف خاطره‌انگیز تابستان را به خوبی به یاد دارم.

آب و هوا! بله، به ناچار بخشی از چشم‌انداز من است؛ من به آن به عاملی در پس‌زمینه نگاه نمی‌کنم، بلکه نقش خاص خود را در داستان دارد.

«در حبس» باید دوست داشتنی‌ترین رمان شما باشد و اقتباس سینمایی آن با چه بازیگران رشک برانگیزی ساخته شد. در مراحل فیلمبرداری حضور داشتید؟ چطور بود؟

وقتی «در حبس» منتشر شد، اسماعیل مرچنت به این نتیجه رسید که می‌خواهد داستانی با اقتباس از آن را بسازد. من فیلمنامه اصلی را نوشتم، او تغییرات زیادی ایجاد کرد. ما آن را توسط شاهرخ حسین به اردو ترجمه کردیم، و بسیار خوشحال کننده بود که آن را به زبانی که در وهله اول باید می‌بود داشته باشیم. موسیقی افزوده شگفت‌انگیزی برای آن بود و بسیاری از بازیگران درخشان بودند، اما دیگر کتاب من نبود و من دریافتم که زبان کمترین جایگاه را در رسانه مختص تصویر دارد. من برای این فیلم اعتباری قایل نیستم.

من مجذوب نحوه استفاده شما از زبان آلمانی در کتاب «بمبئیِ باومگارتنر» شدم. شما با این زبان بزرگ شده‌اید. آیا تا به حال به آلمانی نوشته‌اید؟ چطور انگلیسی زبان انتخابی شما شد؟

در خانه و مدرسه چندین زبان صحبت کردم و شنیدم، اما انگلیسی اولین زبانی بود که خواندن و نوشتن را با آن یاد گرفتم و زبان ادبی من باقی ماند. با این حال، من همیشه در پی یافتن راه‌هایی برای گنجاندن زبان‌های دیگر بودم. یک روز هنگام قدم زدن در باغ‌های لودی، نامی که از درخت می‌آید به سرم زد: باومگارتنر (باوم به آلمانی به معنی درخت و باومگارتنر باغبان است) و این نام به یک شخص بدل شد، شخصیتی که به من اجازه داد وارد دنیای او شوم - وارد دنیای یک کودک آلمانی یهودی و بعد وارد حلقه خارجی‌هایی شدم که در طول جنگ جهانی دوم در هند سرگردان بودند. دریافتم که انگلیسی می‌تواند هر دوی این تجربیات را در بر بگیرد، و کشف آن مایه خوشحالی و آرامش بود. از این گذشته انگلیسی جای خود را در بسیاری از نقاط جهان دارد، انعطاف پذیر و سازگار است و همین دلیل بقای آن است.

وقت خواندن «روزاریتا» متوجه شدم که بونیتا و آنیتا در واقع شبیه هم هستند. در واقع، من روزاریتا را مادر خودتان می‌دانستم که از آلمان به هند سفر کرده، آیا از طریق خاطرات خودتان به زندگی او نگاه کردید؟

نه، هیچ ارتباطی بین مادرم و روزاریتای خیالی وجود ندارد. من به نامی نیاز داشتم که به هند یا مکزیک تعلق داشته باشد و از مرزهای جغرافیایی و خیالی عبور کند. کتاب در مورد گریز از مرزها؛ هم زمانی و هم مکانی است.

آنیتا دسایی که در «روزاریتا» با او روبه‌رو می شویم با دیگر رمان‌هایش بسیار متفاوت است. اول اینکه این کم حجم‌ترین کتاب شماست. دوم، نثرش بسیار پراکنده است و تغییر لحن نیز وجود دارد. آیا می‌خواستید با این کتاب «بازگشت» به خود کنید؟

من آن را «بازگشت» نمی‌نامم، بلکه یک آزمون می‌دانم؛ برای مثال استفاده از صدای دوم شخص برای راوی، و استفاده از شعر به‌جای نثر به‌عنوان الگویی در استفاده از استعاره و تصویر، و از بین بردن همه آن‌ها تا حد امکان؛ همه اینها ملزومات من برای کتاب بودند.

جالب است که رمان‌های شما در شهرهای مختلف هند و خارج از کشور می‌گذرد. آیا از خاطره سفرهای خود می‌نویسید یا ترجیح می‌دهید قبل از نوشتن درباره آنها مدتی در این مکان‌ها زندگی کنید؟

وقتی در سفر هستم یادداشت‌های روزانه می‌نویسم و از آنها به عنوان میخ‌هایی استفاده می‌کنم تا اگر بعداً چیزی نوشتم روایت‌ها را به آن‌ها بیاویزم. باید واکنش‌ها و پاسخ‌های اولیه و همچنین زمانی را داشت تا بتوان رویکردی سنجیده‌تر و متفکرانه‌تر اتخاذ کرد.

شما برای بچه‌ها هم کتاب نوشته‌اید؛ کتاب‌هایی که عمیقاً دوست‌داشتنی هستند. چه چیزی باعث شد که بخواهید برای خوانندگان جوان بنویسید؟ و آیا روند نوشتن برای آن‌ها با بزرگسالان متفاوت است؟

من کتاب‌های کودکانم را وقتی بچه‌هایم کوچک بودند نوشتم، یعنی زمانی که دنیا را از چشم آنها می‌دیدم و مانند آنها تجربه می‌کردم. نوشتن برای کودکان مستلزم آگاهی مداوم از حضور آنهاست نه پاسخ‌ها و واکنش‌های بزرگسالانه. البته نوشتن برای بزرگسالان طبیعی‌تر است.

روند نوشتن شما از سال 1963 چگونه تغییر کرده است؟ شما در دوره قلم و بعد ماشین تحریر زندگی کرده‌اید و حالا همه چیز در رایانه انجام می‌شود. یک روز معمولی نویسندگی برایتان چطور است؟ و دخترتان (داستان نویس کِران دسای) چه نقشی در نوشتن شما دارد؟

در کمال شرمندگی باید بگویم کاملاً در برابر رایانه مقاوم و به دیگران وابسته هستم. اغلب دخترم هست که برای کمک پا پیش می‌گذارد. من هنوز به دنیای نوشتن با دست تعلق دارم و نامه‌ها، خاطرات روزانه، رمان‌ها همه را با دست می‌نویسم که متاسفانه برای دیگران دردسرهای زیادی ایجاد می‌کند. من از 7 سالگی حداقل بخشی از روزم را پشت میز کارم می‌گذرانم و می‌نویسم و بیشتر در زمان‌هایی از روز می‌نویسم که دیگران بیرون هستند یا گاهی شب‌ها که آن‌ها خواب هستند. سکوت و تنهایی برای خلق کردن ضروری است.

مقاومت نویسنده هندی مقابل رایانه / مطالبم را با دست خودم می‌نویسم 2