نقطهی همرسی ادبیات و سینما

یک تازه به کسوت آموزگار داستاننویسی و نقد به موسسهی کارنامه پیوسته بودم. کمابیش جوان بودم و سر پرشوری داشتم. در یکی از همان نخستین جلسهها ازدحام هنرجویانی را در حیاط موسسه دیدم. پرسیدم ماجرا چیست؟ گفتند کلاس ناصر تقوایی شروع شده است و اینها خیل مشتاقان حضور در کلاس او هستند.
نزدیک دو سال هر هفته دیوار به دیوار کلاس او کلاس داشتم و راستش را بخواهید اینطرف و آنطرف بابتش فخر میفروختم که بله، جایی کار میکنم که در کلاس بغلی ناصر تقوایی مشغول تدریس است و بله، گاهی در حیاط کارنامه یا اتاق آموزگاران میبینمش و البته حال حرف زدن ندارد چندان، قامتش خمیده و چهرهاش تکیده شده، ولی بله، خوشبرخورد و صمیمی است ولی زیاد به آدم رو نمیدهد و هنرجوهایش هم حرفش که پیش میآید میگویند گنجینهای از نکات درخشان در ذهنش هست و بسیار میشود از او آموخت. راستش هنوز هم فکر میکنم او هنرمندی بود که همجواری با او در همین حد نیز برای چون منی مایهی مباهات است.
دو
چندان نداریم در تاریخ هنرمان افرادی را که چون تقوایی چندین عرصه را تجربه کرده باشند و در هر کدام از آن عرصهها بهترین، یا یکی از بهترینها بوده باشند. به کارنامهی نه چندان عریض و طویل او که نگاه میکنی پُر میبینی آثاری را که در نوع خودشان، بهترین، یا یکی از بهترینها هستند. مثلا یکی از بهترین مجموعه داستانهای کل تاریخ داستاننویسی ما هنوز که هنوز است «تابستان همانسال» است. شخصیتها زنده، مضمونها ملتهب و چشمگیر، فضاسازی درخشان و نثر دلرباست. با همین یک مجموعه جریانساز شد و نامش را در تاریخ ادبیات داستانی ما ثبت کرد. در عکاسی و مستندسازی باز یکی از بهترینها. رویکرد مردمشناسانهاش در مستندهایی چون «اربعین»، «نخل»، «تمرین آخر» و... تکاندهنده، زیبا و از مهمترین سندهای تصویری تاریخی است. هنوز هم یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی تاریخ ما را او ساخته است. «داییجان ناپلئون» که به گمانم بیش از هر سریال دیگری بارها و بارها و توسط نسلهای مختلف دیده و پسندیده شده و هنوز هم دیدنش لذت دارد و کارگاه آموزش شخصیتپردازی است. از همین سریال است که او استعداد شگرفش در اقتباس از آثار ادبی را نیز به رخ میکشد و بعدها در «آرامش در حضور دیگران»، «نفرین» و «ناخدا خورشید» نیز با همین رویکرد، سه فیلم از بهترینهای اقتباسی را به تاریخ سینمای ایران هدیه میدهد. اصلا انگار نقطهی همرسی ادبیات و سینمای ما باشد. در آموزگاری هم که گفتم. هر که هر چند جلسهای در محضرش بود، مفتخر و آگاه و آموخته بیرون میآمد.
سه
طی این سالها بسیار شد که این سو و آنسو حرفش پیش بیاید که آیا این کار نکردن و این سکوت او خودخواسته است یا دستها و جریانهایی مانع از فعالیتش میشوند. برخی از وسواس بسیارش میگفتند و زمان فراخی که برای هر پروژه طلب میکند و جاهطلبیهایش و برخی میگفتند نهادهای رسمی فرهنگی حکومت چندان دل خوشی از او ندارند و به همین دلیل سر راه فعالیتش سنگ میاندازند. من کاری به اینها ندارم. شاید هم سهم خودش و حکومت یکسان بوده است و شاید این بیشتر و آن کمتر یا بالعکس. نکته در اینجاست که وقتی هنرمندی چون تقوایی را داری، تنها سنگ سر راهش نشدن کفایت نمیکند. باید هر چه داری و نداری به کار ببندی تا بسازد، بنویسد و بیاموزاند. باید نازش را بخری، خرجش کنی، راضیش نگه داری تا سر صبر و به دلخواهش کاری کند کارستان. با دو تا پروانهی ساخت و پروانهی نمایش که نمیشود شان چنین هنرمندی را حفظ کرد. یعنی صرف بیمهری نکردن با چنین هنرمندی که اصلا دستاورد محسوب نمیشود.
چهار
سینمای تقوایی یک سینمای قصهگو، بومی و اگزیستانسیال است. این سه عنصر را در تمامی آثارش میتوان رصد کرد. دوربین باهوشش هرچند معمولا رفتار کلاسیکی دارد، اما بینقص و راوی و جسور عمل میکند. اشرافش بر ادبیات داستانی کمکش میکند که در شخصیتپردازی، دیالوگنویسی و پرداخت اوج و فرود روایت درخشان عمل کند. در «آرامش در حضور دیگران» شکاف نسلی، پوستهی مدرن تحمیلی بر جامعه و بغرنجهای روانشناختی طبقهی مرفه را به تصویر میکشد. در «صادق کرده» و «نفرین» قهرمان عاصی و ستمدیدهاش را به کام مرگ میکشاند تا نشان دهد این عصیان فردی هر چند باشکوه است، اما به رستگاری منجر نمیشود. همین روند را به شکلی دیگر در «ناخدا خورشید» نیز شاهد هستیم. یکی از ماندگارترین کاراکترهای تاریخ سینمای ایران که یک قهرمان اصول است و تا آخرین نفس پای اصولش میایستد. در کنار تمامی اینها همواره بافت تاریخی، اجتماعی و سیاسی خاصی نیز در فیلمهای تقوایی جاری است که لایههای معنایی اثرش را گسترش میدهد. دو فیلم نرمخوترش «ای ایران» و «کاغذ بیخط» را نباید از یاد برد. خاصه «کاغذ بیخط» که آخرین خاطرهی سینمایی ما از اوست. فیلمی دربارهی فیلم، سینما، زیست طبقهی متوسط و قدرت خیال. یکی از بهترینهای تقوایی و بازیگرانش خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی.
پنج
حالا بعد از مدتها دوری و بیخبری و حاشیه و شایعه خبر رفتنش رسیده است. رفتنی که در این روزگار برای ما معنادار است. یکی دیگر از چهرههای زرین دوران زرین سینمای ایران در خاموشی و سکوت از دنیا رفت. یکی از آن صاحبسبکهای بیجانشین. از آن نسل طاغی و پویا که قصد داشت دنیا را تکان بدهد. آن نسل وسواسی و بدقلق و یکدنده و آزاداندیش. ناصر تقوایی رفت. در پاییز همین سال. در روزگار منگ و بیآیندهای که نه سینما آن سینماست و نه فیلم آن فیلمها و نه مردمان آن مردمان پیشین.
242242
کد خبر 2129074