پنج‌شنبه 8 آبان 1404

وقتی داستان به خاطره می‌رسد؛ باورم نمی‌شد احمد دهقان چنین حرفی بزند!

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
وقتی داستان به خاطره می‌رسد؛ باورم نمی‌شد احمد دهقان چنین حرفی بزند!

دهقان «در خاک و خاطره» مرز میان داستان و واقعیت را از میان برمی‌دارد. او نشان می‌دهد که خاطره، ادامه طبیعی داستان است؛ اما با زبانی بی‌واسطه‌تر، انسانی‌تر و گاه تلخ‌تر.

دهقان «در خاک و خاطره» مرز میان داستان و واقعیت را از میان برمی‌دارد. او نشان می‌دهد که خاطره، ادامه طبیعی داستان است؛ اما با زبانی بی‌واسطه‌تر، انسانی‌تر و گاه تلخ‌تر.

خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان - قاسمعلی فراست، نویسنده و منتقد ادبی: دهقان را نمی شود دوست نداشت. با کسی که روبرو می شود، مهم نیست او را بشناسد یانه. لبخند و روی بازش هدیه ای است همگانی. با این خصلت ادا در نمی کند، این ویژگی، ذاتی و جزو شخصیت وهویت اوست. افتخار آشنایی من با دهقان به سال‌های نخستین تأسیس حوزه اندیشه و هنر اسلامی (حوزه هنری فعلی) برمی‌گردد. ابتدا جذب رفتارش شدم. بعد که اولین رمانش «سفر به گرای دویست و هفتاد درجه» را خواندم، مجذوب‌تر شدم. آن جا نشان داد که ذاتاَ نویسنده است. این توانایی قلمی و سلوک رفتاری، باعث شد دل به وجودش گره زنم و رهایش نکنم. کتاب سفر به گرای دویست وهفتاد درجه‌اش در جشنواره بیست سال داستان‌نویسی ایران (که افتخاربرگزاری‌اش را داشتم) به پیشنهاد حقیر و به اتفاق آرای داوران جشنواره برگزیده و موفق به دریافت جایزه شد. از آثار دیگر ایشان می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «مأموریت تمام»، «لحظه‌های اضطراب»، «روزهای آخر»، «ستاره‌های شلمچه»، «گردان چهار نفره»، «هجوم»، «من قاتل پسرتان هستم»، «دشتبان»، «پرسه درخاک غریبه»، «بچه‌های کارون» و «جشن جنگ».

«خاک و خاطره» آخرین نوشته دهقان است. کتاب، این بار داستان نیست. خاطره هم نیست. درباره خاطره و شیوه‌ها و نگره‌های خاطره‌نگاری است. نویسنده در این اثربه معرفی و گونه‌های مختلف خاطره‌نگاری می‌پردازد و برای ملموس‌تر شدن مطلب برای مخاطب، کنار هر گونه‌ای که بر می‌شمرد، شاهد مثالی هم با ذکر دقیق منبع ارائه می‌کند. او در این اثر توضیح می‌دهد که انسان‌گرایی یا اومانیسم از دوره رنسانس شکل گرفت و از همین دوره است که سرنوشت انسان به‌عنوان یک فرد (و نه عضوی از اجتماع) معنا پیدا می‌کند. لذا خاطره‌نگاری نیز به‌عنوان ژانری برای بازگویی حالات، آنات، پسندها و ناپسندهای شخصی، از همین تاریخ انتخاب می‌شود. لازم می‌دانم در این خصوص اشاره کنم که سفرنامه‌نویسی (که آن ژانر هم نوعی شخصی‌نویسی است)، بسیار پیش از خاطره‌نویسی شروع شده. برای مثال سفرنامه ناصرخسرو اوایل قرن پنجم هجری نوشته می‌شود و از چنان قدرت قلمی برخوردار است که هنوز، هم مخاطب دارد و هم جذابیت. پس از آن دیگران هم دست به قلم می‌شوند تا نوبت به افرادی مانند عصمت‌السلطنه (ماه منیرخانم) می‌رسد و بعد معاصرینی چون برادران امیدوار، استاد باستانی پاریزی، استاد گلشیری و...

شاید قالبی که نویسنده بیش از هر قالب دیگر «من» وجودش را درآن تصویر می‌کند، همین قالب خاطره‌نویسی است. ما در داستان، پاره یا پاره‌هایی ازخودمان را _ آن هم به شکل غیر مستقیم_ به تصویر می‌کشیم ولی وقتی خاطره‌نگاری می‌کنیم، با خویشتن بی‌پرده خود روبه‌روییم. با خویشتن خویش. در این قالب آیینه‌ای به دست می‌گیریم و قسمت یا قسمت‌هایی از خودواقعی‌مان را در آن باز می‌تابانیم.

نویسنده درتقسیم‌بندی‌های حرفه‌ایی که در کتاب کرده، برای هر قسمت نمونه‌هایی هم ارائه می‌دهد. چراکه معتقد است شاهد و مثال، منظور را روشن‌تر و ملموس‌تر خواهد کرد. بین مثال‌هایی که در نوشته آمده، ناگهان به خاطره‌ای رسیدم که به محض خواندن، بغض کردم. چنان که بی‌اختیار و با صدای بلند هق‌هق گریستم. اصلا حواسم نبود که کسی در خانه هست یا نه؛ مهم هم نبود. با گریه بی‌اختیار چه می‌شود کرد؟ صحنه اشک‌آور نوشته جایی است که یعقوب مرادی از اسارت برمی‌گردد. مادرش سال‌ها منتظر و چشم‌به‌راه او بوده و بدون دیدنش فوت می‌کند. یعقوب شنیده‌های خواهرش درباره مادر را (که در بستر بیماری بوده) می‌شنود و این سطور را می‌نویسد: «... خواهرم گفت مادر خیلی به یاد شما بود... قبل از رحلت از ما خواست طوری قرارش دهیم که رویش طرف در اتاق باشد. همیشه چشمش به در بود و می‌گفت ممکن است یعقوبم برگردد... حالش بدتر شد... خواست عکس تو را برایش ببرم. عکس را بردم و برابر چشم‌هایش گرفتم. به دقت نگاه کرد. عکس را روی سینه‌اش گذاشتم. همان دم دو دستش را روی عکس گذاشت وانگار سال‌هاست به دیدار خدا رفته...»

صفحه 146 کتاب در قسمتی از خاطرات فرهاد ساسانی آمده است: «... قهرمانان تقریبا به درد خاطرات جنگی نمی‌خورند. خیلی به کانون ارزش‌های جنگی نزدیکند و چه بخواهند و چه نخواهند به شکل شعارهایی روی پرچم‌ها و روی پوسترها می‌نشینند». این جا نمی‌توانم منظور نویسنده را دریابم. چرا قهرمانان به درد خاطرات جنگی نمی‌خورند؟! چه اشکال دارد که ما از این منظر و زاویه هم به وقایع نگاه کنیم؟ آیا چون قهرمان بوده‌اند خاطراتشان نمی‌تواند مفید باشد؟ آیا همین ویژگی قهرمان بودن باعث نمی‌شود خاطرات این دسته از افراد، مهم‌تر و قابل تامل‌تر باشد؟ کی گفته است تنها خاطرات رزمنده‌های معمولی به درد ثبت می‌خورد و قهرمانان نه؟! راستش منظور نویسنده را از این نکته درنیافتم.

در صفحه 148 کتاب آمده است: «یادداشت‌های روزانه فارسی به علت این که بیشتر توسط دولتمردان، سیاستمداران یا افراد دربار نوشته شده، از ارزش تاریخی، سیاسی و اجتماعی برخوردار است.» اجازه می‌خواهم با این برداشت خیلی موافق نباشم. چراکه حکام و درباریان ترجیح می‌دهند وقایع روزگار در راستای تایید حکومت و خواست‌های آنان ثبت شود. تاریخ نشان داده که حکام برای رسیدن به این منظور اتفاقا مورخان موافق و هم رأی خود را به کار گماشته و به آن‌ها پول داده‌اند تا وقایع مطابق میل آن‌ها ثبت شود. گمان می‌رود قابل اعتناترین روزنگاشت‌های تاریخی، آثاری هستند که بی‌طرف و بدون دخالت حکام رقم می‌خورند. در طول تاریخ چند حاکم و امیر می‌شناسیم که اجازه داده‌اند بی‌عدالتی‌ها، جاه‌طلبی‌ها و قتل‌های ناعادلانه احتمالی‌شان ثبت و ضبط شود و به فرض که چنین اتفاقی هم رخ داده باشد، پس از دریافتن موضوع، واکنش نشان نداده باشند؟

کتاب خاک و خاطره، جذاب و خواندنی است. چنان که برخی ازمطالب را بی اختیار دوباره خوانی می کردم. جلد کتاب هم برایم جذاب بود؛ همان طور که اسم کتاب. همخوانی تصویرنویسنده روی جلد با اسم و متن کتاب نیزهوشمندانه است. چراکه خاطرات اصولا ما را با خود همراه و گاه درگیر می‌کنند. به همین دلیل روی جلد عکسی از نویسنده می‌بینیم که با خود خلوت کرده و سخت به فکرفرورفته.