«7 روایت خصوصی» از زندگی سید موسی صدر به چاپ دهم رسید
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «7 روایت خصوصی» از زندگی سید موسی صدر مجموعه گفتوگویی با نزدیکان امام موسی صدر است که به قلم حبیبه جعفریان روایت شده است به چاپ دهم رسید.
پری خانم (همسر امام)، صدری (صدرالدین صدر، فرزند ارشد امام)، حورا (دختر ارشد امام)، علی صدر (برادر امام)، خواهرها (طاهره، فاطمه، ربابه و زهرا صدر)، خواهر هشتم (فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام) و ام غیاث (دوست خانوادگی) عناوین 7 روایت این کتاب است که هر کدام از نگاه خود امام موسی صدر را توصیف کرده و بخشی از خاطرات خود را گفتهاند. سخنان ملیحه (کوچکترین فرزند امام) نیز با عنوانِ روایتِ بعد، در این کتاب آمده است.
بخشهایی از گفتوگوی نویسنده با آیتالله موسوی اردبیلی از دوستان و همدرسان امام موسی صدر نیز به عنوان مقدمه کتاب استفاده شده است.
آیتالله موسوی اردبیلی درباره ویژگیهای امام موسی صدر میگوید: «از امتیازات آقا موسی یکی هم این بود که خیلی خوشبرخورد بود. با غیر طلبه همانطور برخورد میکرد که با طلبه. در حالی که آن زمان بسیاری از روحانیها اصلاً غیر روحانی را قبول نداشتند. تنها معممین را جزو علما میدانستند. استاد دانشگاه را تحویل نمیگرفتند. در همان زمان تعداد رفقای غیر طلبه آقا موسی بیش از رفقای طلبهاش بود. با دانشجوها، استادهای دانشگاه، شاعرها و نویسندهها بسیار رفیق بود. غیر از او هرکس بود و این کارها را میکرد، متهم میشد. لعن و طعن میشد.»
بخشهایی از روایتها
روایت پری خانم، همسر: «پری توی خانه بیشتر همان غذاهای ایرانی را میپخت. آقا موسی میگفت آن کم دردسرهایش را بپز. آنهایی که زود آماده میشوند و لازم نیست برای پختنش 5 ساعت توی آشپزخانه ماند.
ماه رمضانها پیالههای فرنی 30 تا 40 تا سرتاسر روی میزی که توی آشپزخانه حازمیه داشتند، ردیف میشدند. فرنی زود آماده میشد و آقا موسی هم عاشقش بود. اگر همه سال به او فرنی میدادی، حرفی نداشت. حتی در نامههایی که آن اول ازدواجشان از نجف میداد هم ذکر فرنی بود...»
روایت صدری، فرزند ارشد: «به هم پریدنهای ما منظره عادی و هر روزه خانه بود که تو هیچ وقت به خاطرش تنبیهم نکردی، ولی اولین دفعهای که حورا را زدم، 24 ساعت با من حرف نزدی، سر زنها غیرتی بودی، کسی نباید بهشان زور میگفت. وقتی من، حورا و حمید فرانسه بودیم، قدغن کرده بودی او ظرف بشورد یا جارو کند....»
روایت حورا، دختر ارشد: «وقتی تازه رفته بودم فرانسه و قرار بود تو بیایی، یادت هست چه کار عجیبی کردی؟ از من خواستی بیایم فرودگاه شارل دوگل دنبالت. من یک سال هم نشده بود که رفته بودم آنجا و فقط 15 سالم بود. این درخواست غیرعادی را چنان به شکل عادی و بدیهی به زبان میآورد که خودت هم قوت قلب میگرفتی و دچار این سوءتفاهم میشدی که اصلاً چیز غریبی نیست. فکر کردم الان خودت هم چون دل نگران این هستی که من تنها بلند شوم بیایم فرودگاه، سفارشهایی میکنی یا اظهار دلواپسیهایی، اما لحنت و کلماتت چنان عادی بود که من هم ترسم را به روی خودم نیاوردم. مسیرهای مترو را پیدا کردم راه دور بود خیلی پرس و جو کردم و خودم را به فرودگاه رساندم و مزه این ماجراجویی و حس توانایی که بهم داد هنوز زیر دندانم هست.»
روایت ملیحه، کوچکترین فرزند: «روزی که بابا دیگر نیامد، من تازه 7 ساله شده بودم. تنها تصویرهایی که از او دارم، مردی است که مرا روی پایش گذاشته و غذا توی دهانم میگذارد. و تصویر خودم یادم هست که دارم راه میروم و بابا صورتش را پشتش قایم میکند و من گریه میکنم، چون فکر میکنم بابا گم شده. این تنها چیزهایی است که خودم از بابا یادم هست. بقیه قصههایی است که درباره او میشنوم و برق چشمهای مردم، وقتی مرا میشناسند...»
چاپ دهم کتاب «7 روایت خصوصی» به همت انتشارات مؤسسه امام موسی صدر و با همکاری انتشارات سپیده باوران به قیمت 98 هزار تومان روانه بازار نشر شده است.
پایان پیام /