آنتونی هاپکینز و خاطراتش؛ کتابی جذاب و خواندنی که وارد بازار شد
							کتاب خاطرات آنتونی هاپکینز بازیگر قابل و مشهور از یک نظر مسیر مرسوم از گمنامی به شهرت را ترسیم میکند و در عین حال به سفر درونی این بازیگر میپردازد.
کتاب خاطرات آنتونی هاپکینز بازیگر قابل و مشهور از یک نظر مسیر مرسوم از گمنامی به شهرت را ترسیم میکند و در عین حال به سفر درونی این بازیگر میپردازد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از واشینگتن پست، کتاب خاطرات آنتونی هاپکینز بازیگر مشهور انگلیسی، با عنوان «خوب عمل کردیم، بچه» به تازگی وارد بازار کتاب جهان شده است.
خاطرات آنتونی هاپکینز، کتابی جذاب با عنوان فروتنانه «خوب عمل کردیم، بچه»، درباره زندگی و حرفه بازیگری است که در بیش از 100 فیلم بازی کرده و جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد سال 2021 را برای فیلم «پدر» به دست آورده است. البته این دومین جایزه او پس از دریافت تندیس اسکار برای ایفای نقش هانیبال «آدمخوار» لکتر در فیلم مهیج «سکوت برهها» ساخته جاناتان دمی بود.
اگرچه هاپکینز بیشتر به خاطر بازی در فیلم «سکوت برهها» در سال 1991 که به نوشته خودش برای اجرای آن از دراکولای بلا لوگوسی الهام گرفته بود، شناخته میشود، اما بازی او در فیلم «پدر»، در نقش مردی که با زوال عقل دست و پنجه نرم میکند، از نظر بسیاری بهترین نقشآفرینی او در طول دوران حرفهایاش محسوب میشود و این فیلم هنوز هم بالاترین امتیاز هاپکینز را در راتن تومیتوز دارد.
هاپکینز که به دلیل ملاحظات کووید - و احتمالاً به این دلیل که چادویک بوزمن فقید برای «ما رینی بلک باتم» شانس اول دریافت جایزه بود - در مراسم اسکار آن سال شرکت نکرده بود، با انتشار یک ویدیوی صبحگاهی و تا حدودی شرمگینانه از سرزمین مادریاش، ولز، از دریافت این جایزه تشکر کرد. در آن پیام، او تقریباً به اندازه بقیه دنیا از پیروزی ناراحتکنندهاش مبهوت به نظر میرسید، برای همین بود که گفت: در 83 سالگی، انتظار نداشتم این جایزه را بگیرم. واقعاً انتظار نداشتم.
این لحن ناباورانه در سراسر روایت کتابش هم موج میزند. این کتاب که داستانش از پورت تالبوت، ولز آغاز میشود، از کودکی هاپکینز میگوید که پسر یک نانوا بود. دانشآموزی فقیر که در کارهای کلاسی مشکل داشت، دلقک کلاس بود و کمی خیالپرداز و همه اینها منجر به نوعی کندی میشد که اعضای خانوادهاش را آزار میداد. هاپکینز که برای سر بیش از حد بزرگش - که از قضا روی پرده نقرهای یک مزیت محسوب میشود - لقب «سر فیلی» را داشت، به یاد میآورد که پدربزرگش با تاسف میگفت: حیف که چیز زیادی توی آن کله نیست!
استعدادی که بلافاصله آشکار نشد
با این وجود، هاپکینز از علاقه زودهنگامش به بازیگری مینویسد و چنین به یادمیآورد: پس از تماشای فیلم «هملت» ساخته لارنس اولیویه در مدرسه، نیرویی به مرکز هر آنچه من بودم نفوذ کرده بود. بعدها وقتی ریچارد برتون، هموطن ولزی و بازیگر موفق تئاتر را در لندن دید، هاپکینز جوان با خود فکر کرد: این همان چیزی است که میخواهم باشم.
او به یاد میآورد که اولین تعریفش در مدرسه را پس از تلاوت عشای ربانی دریافت کرد و معلم کلاس اولش به تحسین او پیش مادرش پرداخت. در دبیرستان یک روز از او خواسته شد شعر «باد غرب» جان میسفیلد را در کلاس بخواند و پسران نوجوان بیقرار، وقتی خواندن او تمام شد چنان او را تشویق کردند که مبهوت شد: بدون پوزخند، بدون تمسخر. عشق هاپکینز به شعر تا به امروز باقی مانده و همین کتاب او، 15 نمونه از شعرهای مورد علاقه وی را ضمیمه دارد.
با این حال او میگوید: یک چیز درست سر جایش نبود: «کمی احساس گیجی میکردم. 70 سال بعد، هنوز هم اغلب همین احساس را دارم، چیزی که مردم آن را از نظر ذهنی درست نمیدانند؛ دیوانه نه، اما کمی دور از واقعیت چرا!» صدای تیک تاک درون ذهنش همیشه او را آزار میداد و او یاد گرفت با مطالعه آمار و جزئیات، تکرار کلمه «تیرازو» و در مرحله بعد با پناه بردن به الکل، این صداها را در ذهنش آرام کند. او سرانجام در سال 1975 الکل را ترک کرد، اما این پس از آن رخ داد که همسر اول و دختر نوزادشان، را ترک کرد. 2 ازدواج دیگر نیز در پی آن رخ داد که شامل ازدواج با همسر فعلیاش، استلا، که با او در مالیبو، کالیفرنیا زندگی میکند، هم میشود.
در جایی از خاطراتش هاپکینز مینویسد در حالی که در نیویورک زندگی میکرد و مهارتهای خود را روی صحنه تقویت میکرد، از راه رفتن در پیادهروها هراس داشت و فکر میکرد مبادا شخصی از بالای ساختمان بپرد و روی او بیفتد و با همه این مشکلات، مهارت او در حفظ کردن، فیلمنامهها و مکالمات مربوط به دههها پیش، شگفتانگیز است و این امری است که برای یک بازیگر و یک خاطرهنویس یک موهبت محسوب میشود.
کتاب «خوب عمل کردیم، بچه» از یک سو ترسیم کننده مسیری مرسوم، از گمنامی در تئاتر منطقهای تا اوج شهرت در هالیوود است و با این حال، بیش از هر چیز به سفر درونی مربوط میشود تا سفر بیرونی. درباره زمانی که شروع به یافتن موفقیت کرد، مینویسد: «من هرگز به عنوان یک بازیگر تا این حد به خودم مطمئن نبودم، اگرچه برای احساس کنترل بر خودم به عنوان یک شخص، به سمت افراط و تفریطهای زیادی هم کشیده میشدم.»
در بسیاری از اجراهایش از «جادو»، «سکوت برهها» و حتی «بازمانده روز»؛ او شخصیتهایی را نشان میدهد که پشت یک ظاهر غیرقابل خواندن پنهان میشوند. این همان چیزی است که مانولا دارگیس، در نقد خود بر فیلم مهیج حقوقی «شکست» محصول 2007، آن را «آشناترین» ترفند این بازیگر نامید: «صورتی بیروح که با لبخندی لرزان پوشیده شده است.»
هاپکینز در مصاحبهای در سال 2017 فاش کرد که در واقع به سندرم در سطح بالای آسپرگر مبتلا شده و در «خوب عمل کردیم، بچه» هم هرچند به آن اشاره میکند، اما از آن عقبنشینی میکند و مینویسد: حتی اگر دنیا ترجیح دهد که من برچسب آسپرگر را بپذیرم، من به یک عنوان معنادارتر میچسبم: ماهی سرد!
آنچه در اینجا آشکار میشود، ذهنی است که به طور روشمند، هرچند به طور خاص، کار میکند. هاپکینز مینویسد، بازیگری «فرآیندی از حذف، کشف، و دور انداختن است. از اوج شروع کنید و به تدریج برگها و علفهای هرز را کنار بزنید تا به جایی برسید که احساس خوبی داشته باشید.» او میگوید خواندن یک فیلمنامه مانند «برداشتن سنگها از یک خیابان سنگفرش، مطالعه آنها و سپس قرار دادن هر یک در جای مناسب خود» است. او همین رویکرد را در مورد زندگینامهنویسی نیز به کار میبرد.
هاپکینز، که شب سال نو 88 ساله خواهد شد، یک کارنامه پرو پیمان از بازیهایش دارد و با این حال با نقل قولی از شاعر دبلیو. بی. ییتس، خود را چنین تحلیل میکند:
وقتی پیر و خاکستری و پر از خواب هستی / و در کنار آتش چرت میزنی، این کتاب را بردار / و به آرامی بخوان، و رویای نگاه نرمی را که زمانی در چشمانت بود، و سایههای عمیق آنها را ببین.
و چنین نتیجه میگیرد: نقش من اکنون این است که کنار آتش بنشینم و به یاد بیاورم.
«خوب عمل کردیم، بچه» نوشته آنتونی هاپکینز در 368 صفحه و به قیمت 35 دلار از 28 اکتبر (6 آبان) به بازار آمده است.