آنچه در روز شانزدهم ماه محرم رخ داد / سرهای مبارک شهدای کربلا را به سوی شام بردند
یک کارشناس علوم قرآنی گفت: ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بوده که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
محمد علیپور در گفتوگو با خبرگزاری میزان پیرامون وقایع روز شانزدهم محرم سال 61 هجری قمری گفت: در روز شانزدهم محرم سرهای مبارک شهدای کربلا را به همراه سر مبارک «امام حسین (ع)» به سوی شام و دربار یزید بردند، این سرها به گروهی با مدیریت فردی به نام زحر بن قیس جعفی سپرده و راهی شام شد.
وی در همین راستا ادامه داد: در روایات تاریخی بیان شده حاملان سرهای مقدس شهدای کربلا همواره از کنار شهرها میگذشتند تا مبادا کسی سرها را از آنان بگیرد، آنها در اولین شبی در مسیر شام بودند در محلی اقامت کرده تا استراحت کنند و مقداری از شب را به خوشگذرانی بگذرانند اما به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: «آیا گروهی که «امام حسین (ع)» را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟» این رویداد باعث ترس برخی از افراد شد و برخی نیز تلاش داشتند تا این دست را بگیرند، اما دست ناپدید شد.
- بیشتر بخوانید:
- برای مطالعه مطالب و گفتوگوهای مذهبی اینجا کلیک کنید
علیپور در مورد حاملان سرهای مبارک شهدای کربلا ابراز کرد: پس از انکه آنها دوبار گرد هم جمع شدند دست با جوهرخون آشکار شد و این شعر را نوشت: «بخدا سوگند شفاعتکنندهای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود»؛ آنها باز ترسیدند و بار دیگر پس از مدتی دست با همان شرایط این شعر را نوشت: «امام حسین (ع) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند»؛ این رویدادها باعث شد تا از خوردن غذا منصرف شوند.
این کارشناس علوم قرآنی به روایت کتاب «بحار الانوار» اشاره و بیان کرد: در کتاب «بحار الانوار» جلد 10 صفحه 239 آمده است در کنار جایی که حاملان سر شهدا برای استراحت کوتاه اقامت کرده بودند کلیسایی وجود داشت در نیمههای شب صدایی به گوش راهب این کلیسا رسید که زمزمهای از مناجات خداوند بود، راهب برخواست و متوجه شد نوری از پشت دیوارهای کلسیا به آسمان رفته است به خارج از کلیسا رفت و با خطالب به حاملان سرهای شهیدان کربلا گفت: بزرگ شما کیست؟، آنان ارشد خود را معرفی کردند، سپس راهب خطاب به او گفت این سر از آن کیست؟، خولی گفت این سر یک فرد خارجی است که شورش کرده، او پسر «حضرت فاطمه زهرا (س)» دختر «پیامبراکرم (ص)» است.
وی پیرامون رویکرد راهب نسبت به سر «امام حسین (ع)» اظهار کرد: راهب خطاب به سرگروه حاملان سرهای شهدای کربلا گفت: اجازه بده این سر امشب پیش من باقی بماند و صبح آن را تحویل بگیر، وی گفت این سرها باید فقط به دست یزید برسد، اما میتوانم فقط این شب آن را به ده سکه آن را به تو بدهم، راهب نیز سکه هارا به او داد و سر مطهر «امام حسین (ع)» را نزد خود آورد، سپس آن را با مشک خوش بو کرد و تا صبح در کنار آن به مناجات خدا مشغول شد، دم صبح خطاب به سر مقدس «سیدالشهدا (ع)» گفت: من قسم یاد میکنم خداوند یکتا است و «پیامبراکرم (ص)» نیز رسول اوست و من بنده شما و خدمتگزار «اهل بیت (ع)» هستم، بدین ترتیب وی به اسلام ایمان آورد.
علیپور پیرامون سرنوشت سکههای راهب ابراز کرد: حمل کنندگان سرهای مقدس شهدای کربلا در بین راه تصمیم گرفتند تا سکهها را بین خود تقسیم کنند، اما هنگامی که درب کیسه سکه را بازکردند چیزی جز تکههای سفالهای شکسته نبود.
وی رویکرد «امام سجاد (ع)» را در زنده نگه داشتن قیام عاشورا مورد بررسی قرار داد و تاکید کرد: از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت «اباعبداللهالحسین (ع)» و یاران با وفای ایشان از منظر عمومی پیام ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود لذا برای اینکه این حقیقت به فراموشی سپرده نشود با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره آنان مسلمانان جهان اهداف شهیدان کربلا را تا به امروز دنبال کردهاند. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بوده که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
علیپور به تلاشهای «امام سجاد (ع)» برای بیان حقایق عاشورا اشاره و خاطرنشان کرد: «امام سجاد (ع)» حتی در دربار یزید با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانستند نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشند. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.