سه‌شنبه 6 آذر 1403

آیا جامعه ایران به مرحله غیرقابل برنامه‌ریزی رسیده است؟

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
آیا جامعه ایران به مرحله غیرقابل برنامه‌ریزی رسیده است؟

پرسش این است که آیا جامعه ایران به مرحله غیرقابل برنامه‌ریزی رسیده است؟ اگر بلی، آیا این امر برای همه حوزه‌ها صادق است؟ اگر خیر، پس چرا در این مورد خاص شکست تلخی خورده‌ایم؟ نه فقط این مورد بلکه دیگر سیاست‌های کلی نیز کم و بیش دچار همین وضع است.

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: کسانی که در مقام سیاستگذاری قرار دارند به طور طبیعی پس از توصیف وضع موجود از زمینه مورد نظرشان، اهداف مطلوبی را تعیین می‌کنند، سپس طریقه رسیدن به آن اهداف را روشن کرده و ابزار و امکانات و نیروی انسانی مناسب را برای گام گذاشتن در این راه به کار می‌گیرند. با این توضیح کوتاه می‌توان پرسید که سیاست ایران درباره جمعیت چیست و چه نتایجی داشته است؟

از سال 1367 سیاست جمعیتی ایران مبتنی بر کاهش و کنترل زاد ولد و محدود کردن رشد جمعیت شد. آنچه در عمل رخ داد بسیار فراتر از حد انتظار بود. به تعبیری می‌توان گفت که طی یک دهه دو برابر اهداف تعیین شده، محقق شد. آن تصمیم و سیاست نشان داد که در درجه اول درک درستی از مشکل وجود داشت. در درجه دوم سیاستی را مطابق با خواست عمومی طراحی یا تبدیل به خواست عمومی کردند و بالاخره ابزار‌ها و امکانات پیش‌بینی شده در اجرای هدف جمعیتی را نیز تهیه و از طریق نیروی انسانی مناسب به اجرا درآوردند.

نتیجه این بود که دو تن از مدیران مربوط به کنترل جمعیت جایزه‌های جهانی نیز گرفتند و برنامه کنترل جمعیت ایران تبدیل به الگویی مهم در سطح جهانی شد. این روند ادامه داشت تا آنجا که احساس کردند، کاهش زاد ولد در حال تبدیل شدن به یک مساله است و نه تنها باید سیاست گذشته را کنار گذاشت بلکه باید جامعه را تشویق به فرزندآوری کرد. البته این سیاست دلایل غیرجمعیتی هم داشت که فعلا به آن‌ها وارد نمی‌شویم.

در نهایت سیاست مذکور در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شد و تحت عنوان سیاست‌های کلی جمعیت در اردیبهشت سال 1393 یعنی حدود 7 سال پیش ابلاغ شد. اهداف اصلی این سیاست افزایش نرخ باروری، کاهش سن ازدواج، تحکیم بنیان خانواده، مدیریت مهاجرت به داخل و خارج از کشور، تشویق ایرانیان خارج از کشور برای حضور و سرمایه‌گذاری در کشور، حفظ و جذب جمعیت در روستا‌ها و مناطق مرزی، توسعه جمعیتی کناره‌های دریای عمان، بازتوزیع فضایی و جغرافیایی جمعیت و... بود. واقعیت این است که بدون استثنا تمامی اهداف مذکور طی 7 سال گذشته روند معکوسی داشته است یعنی نه تنها هیچ گامی به آن نزدیک‌تر نشده‌ایم بلکه دورتر هم شده‌ایم.

- تا سال 1393 تعداد متولدین ایران سالانه با رشدی حدود 3 تا 4 درصد همراه بود. برای نمونه تعداد متولدین در سال 1389 حدود 1.36 میلیون نفر بود که در سال 1393 به 1.53 میلیون نفر رسید یعنی 170 هزار نفر رشد داشت که حدود 13 درصد رشد متولدین طی این 4 سال بود. ولی از سال 1393 تاکنون هر سال با کاهش زاد و ولد مواجه هستیم و در سال جاری احتمالا به 1.19 میلیون برسد که از متولدین سال 1389 نیز 170 هزار نفر کمتر است؟! امسال احتمالا حدود 13 درصد کاهش در زاد و ولد نسبت به سال 1397 خواهیم داشت.

- از سال 1393 روند کاهش ازدواج و نیز افزایش آمار طلاق ملموس است. تعداد ازدواج‌ها امسال به کمتر از 500 هزار می‌رسد که 50 درصد کمتر از تعداد ازدواج در سال 1393 است. نسبت ازدواج به طلاق نیز از 5 به حدود 3 تنزل کرده که کاهش بسیار شدیدی است. مهاجرت جمعیتی در داخل کشور برعکس اهداف تعیین شده، رخ داده است. محاسبه آن‌ها نیازمند کار بیشتری است ولی به روشنی می‌توان دید که مهاجرت از اطراف به مناطق مرکزی است. تشدید مهاجرت از کشور به ویژه نیرو‌های کارآفرین و تحصیلکرده، امر پنهان کردنی نیست. با اطمینان می‌توان گفت که همه شاخص‌های تعیین شده در آن سیاست‌های کلی نه تنها محقق نشده بلکه ثابت هم نمانده و عقبگرد داشته است. در مورد خاص جمعیت جالب است که بدانیم کلیه سیاست‌های پیشین درباره کنترل جمعیت لغو شد. توزیع وسایل پیشگیری یا بستن لوله‌ها و نیز تبلیغات عمومی متوقف شدند. در پرداخت یارانه‌ها هدف افزایش فرزندآوری نیز لحاظ شده بود ولی هیچ‌کدام نتیجه نداد.

پرسش این است که آیا جامعه ایران به مرحله غیرقابل برنامه‌ریزی رسیده است؟ اگر بلی، آیا این امر برای همه حوزه‌ها صادق است؟ اگر خیر، پس چرا در این مورد خاص شکست تلخی خورده‌ایم؟ نه فقط این مورد بلکه دیگر سیاست‌های کلی نیز کم و بیش دچار همین وضع است. هنگامی که ایده این یادداشت را برای یکی از کارشناسان فرهنگی توضیح می‌دادم در تایید آن گفت؛ بدون تردید قریب به اتفاق اهداف تعیین شده در شورای فرهنگ عمومی کشور که ویژگی محتوایی داشت به تغییر رفتار مردم مربوط می‌شد و جنبه اداری و شکلی نداشت نیز شکست خورده‌اند و به اهداف تعیین شده خود نرسیده‌اند.

این پرسش را هر کس می‌تواند پاسخ دهد ولی به نظر من مساله فنی و جزیی نیست. ساختار کنونی فاقد شرایط لازم برای سیاستگذاری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است. بهترین سیاست‌ها نیز جواب نمی‌دهد به ویژه اینکه مردم به سیاستگذاران و سیاست‌ها اعتماد ندارند و با آن همراهی نمی‌کنند. برای اثبات این ادعا چه نمونه‌ای بهتر از موضوع جمعیت که بسیار مورد توجه و علاقه و تاکید بوده است!