آیا ورزش مازوخیسم است؟
یکی از چیزهایی که باعث میشود فرهنگ امروزی تناسب اندام ناجور به نظر برسد متظاهرانه بودن آن است، علامتی بیمارگونه از مسیری غلط که مدرنیته در پیش گرفته است. قبل از آن، تصور میشد زندگی واقعی بسیار چالشانگیز است و ورزش ناخواسته انجام میشد.
لولا سیتون در «نیو استیتسمن» نوشت: فران لیبووتز، نویسنده و سخنور آمریکایی، ستاره مستند سریالی جدید مارتین اسکورسیزی است. این اثر جدید اسکورسیزی «وانمود کن اینجا شهر است» 1 نام دارد. لیبووتز سیگاری قهاری است که از ورزش بیزار است (اما همهجا پیاده میرود). او، در صحنهای جالب از این مستند، هاج و واج از کنار گروهی از زنان میگذرد که لاستیکهایی را کنار خیابان به دنبال میکشند و ظاهرا مشغول نوعی ورزش همگانیاند. لیبووتز میپرسد «چرا مردم این کارها را میکنند؟».
مردم میخواهند خودشان را «به چالش بکشند»... این چالشها ساختگی است... چالش چیزی است که شما مجبورید با آن روبهرو شوید، نه چیزی که از خودتان بسازید... همیشه فکر میکنم این دیگر چجور زندگیای است؟ به نظر من زندگی واقعی به اندازه کافی چالشبرانگیز است... لازم نیست دنبال این چالشهای کاملا تخیلی بروم.
یکی از چیزهایی که باعث میشود فرهنگ امروزی تناسب اندام ناجور به نظر برسد متظاهرانه بودن آن است، علامتی بیمارگونه از مسیری غلط که مدرنیته در پیش گرفته است. قبل از آن، تصور میشد زندگی واقعی بسیار چالشانگیز است و ورزش ناخواسته انجام میشد.
انسانهای پیشامدرن، که به سبکزندگی «فعال» محکوم بودند، قطعا هیچوقت به مخیلهشان هم نمیرسید که بهانهای پیدا کنند تا برای داشتن زندگی فعال، انرژی اضافهشان را بسوزانند. مثل محصولات غذایی فراوانی که به گفته تبلیغاتشان کمکالریاند، به نظر میرسد فراهم کردن فرصتهایی برای کارهای سخت بدنی نشان از نوعی بیگانگی با سبک زندگی طبیعیتر، یکپارچهتر و عاقلانهتر دارد.
اما حتی در چشمانداز تاریخی جدیدتر نیز مردم در جریان زندگی روزمره به تحرک بیشتری عادت داشتند. امروزه راحتیهای پیشرفتهای که ارمغان فناوری است باعث بیتحرکی ما شده است. ما قربانیان بیتحرک کارآمدی نوآوریهای خودمان هستیم و درگیر مشاغل اداری بیاهمیتی شدهایم که بهخاطر آن باید خودمان را ملزم کنیم به حرکت بهخاطر حرکت. روزبهروز فرصتهای کمتر و کمتری برای حرکتهای ضروری پیش میآید، بهویژه درمورد کسانی که امروزه میتوانند در دنیای مشاغل دفتری دورکاری کنند.
بدیهی است که ما بهتعبیر عنوان کتاب جدید یورگن مارتشوکات، مورخ آلمانی، در «عصر تناسب اندام» زندگی میکنیم. شاید بهطور شهودی تناسب اندام را چیز جدیدی بدانیم، چون پدیدهای پسامدرن به نظر میآید و از مشخصههای سرمایهداری متأخر و دوران پساصنعتی است. فحوای جستار مجادلهآمیز مارک گریف، منتقد فرهنگی، درباره عادت مدرن رفتن به باشگاه ورزشی با عنوان «علیه ورزش» این است:
هیچچیز بهاندازه یک باشگاه ورزشی مدرن باعث نمیشود باور کنیم که نوستالژی کار کارخانهای را در سر داریم... ما، در باشگاه، تهماندهای از تجهیزات صنعتی را وارد اوقات فراغت خود میکنیم... زمانی کشاورزان از قرقره، طناب و میله برای بالابردن تیرکهای سقف استفاده میکردند، اکنون از همان ابزارها برای ورزیدهکردن ماهیچههای پشتی بدن استفاده میکنید.
کوششی که از نظر اجتماعی ضروری بود تنزل پیدا کرده است به نوعی رنج ساختگی و تقلا برای ورزش محض و ورزش روزانه؛ یگانه هدف تناسب اندام، که از اهداف عمومی و مولد خود منحرف شده، خودبهسازی شخصی است.
خود من همیشه بابت عادت دویدنم کمی احساس خجالت میکنم. بهسختی میشود از خودبینی پرهیز کرد. وقتی خسته و کوفته از دوندگی برمیگردید، گویی طراوت ناشی از ترشح اندورفین، حرفهای پیروزمندانهای به همخانهایهای کم انرژیتان میزند.
مدتهاست که فکر میکنم «حفظ تناسب اندام» چندان کار باحالی نیست و شخصیتی مقرراتی، رقابتجو و شاید اندکی مازوخیستی را تداعی میکند. نگرانی آشکار فرد درباره سلامت و ظاهرش مثل نوعی خیانت به روح جوانی است که قرار است صرف یافتن روشهایی مسحورکننده برای استقبال بیپروا از رانه مرگ شود.
با چنین حدس و گمانهایی، انتظار نداشتم کتاب تاریخچه تناسب اندام مارتشوکات سرودی باشد در ستایش کلاسهای دوچرخهسواری داخل سالن؛ او نیز مأیوسم نکرد. مارتشوکات، استاد تاریخ آمریکای شمالی در دانشگاه ارفورت، معتقد است ظهور پدیده تناسب اندام به دهه 1970 برمیگردد.
او چارچوب مفهومی مفیدی برای درک این پدیده ارائه میکند: نئولیبرالیسم. «عصری که... هر موقعیتی را کوششی رقابتی میشمارد و افراد را به استفاده مولد از آزادیشان ملزم میکند». بااینحال، نقشی که مارتشوکات به نئولیبرالیسم میدهد چندان استوار نیست و هرچند من مشعوف بودم از مفهومی که میتوانستم آن را مبنای حدس و گمانهایم قرار دهم، این واژه گاهی ممکن است شبیه یک شیطان سیاسی شود که همه بدیها تقصیر اوست.
اما مارتشوکات پیوند واقعی و متقاعدکنندهای را بین انضباط بدنی و قابلیت فرد برای جان به در بردن از سرمایهداری معاصر برقرار میکند: «نگرانی فرد درباره بدن و تواناییهای جسمیاش، بیشازپیش، نشانگر تمایلش به عملکرد خوب در کار تلقی میشود».
روی دیگر سکه وسواس فکری ما برای تناسب اندام مجازات و بدنامی چاقی است: ترس از اولی و پیگیری وسواسگونه دومی «بخشی از یک ساختار اجتماعی واحد است که حول محور فرد مسئولیتپذیر، متعهد و مولد شکل میگیرد». از نظر مارتشوکات، تناسب اندام صرفا یکی از انبوه پدیدههایی نیست که همراه با نئولیبرالیسم میآیند، بلکه «ورزش برای تناسب اندام گونه آرمانی انگیزه خودتنظیمی و بنابراین گونه آرمانی خویشتن نئولیبرال است».
به نظرمارتشوکات، دلمشغولی مدرن برای تناسب اندام - همراه با بهسازی، اندازهگیری، منضبطکردن، لاغرکردن، سفتکردن، انعطافپذیرکردن و نگهداری از بدن - با عقبنشینی رفاهگرایی و افزایش «انعطافپذیری» نیروی کار مرتبط است. او گاهی روی این ارتباط بیشازحد تأکید میکند - «آدمهای لاغر در شرکتهای لاغر، بدنهای انعطافپذیر برای سرمایهداری انعطافپذیر» -، اما درکل، این ایده کاملا منطقی است و امتیازش این است که به افرادی مثل من، که مشتاق ابراز مازوخیسم و رقابتطلبیشان بهشکل عادتهای ورزشی خود هستند، امکان میدهد تقصیر را به گردن نظم اجتماعیسیاسی زیانبار بیاندازند.
البته ظهور پدیده تناسب اندام به دهه 1970 برنمیگردد. همانطور که مارتشوکات اشاره میکند: «میل به توانمندکردن بدنی که کار میکند برای دستیابی به عملکرد بهتر از راه تمرین و ورزش... در سرمایهداری سازمانیافته یا سرمایهداری رفاه قرنهای نوزدهم و بیستم، در برنامههای ورزشی شرکتها و سرگرمیهای صنعتی و نیز در رابطه بین ورزش و کار در رژیم نازی مشهود است». اما امروزه، وقتی از «برنامههای پدرسالارانه سرمایهداری رفاه» در بهترین حالت «تهماندهای» بیشتر باقی نمانده، «رایجتر آن است که «کارگران کارآفرین» را به خودمراقبتی داوطلبانه ترغیب کنند».
کتاب مارتشوکات بهاندازه موضوعش جالب نیست و شاید نثر کتاب، که آلکس اسکینر آن را از آلمانی ترجمه کرده، تکراری و بیظرافت باشد. اما مشکل اصلی من با این کتاب غفلت از پرسشی است که وقتی کتاب را میخواندم در ذهنم شکل گرفت: که چه؟ این پرسش کموبیش به این معنی است که «پیشنهاد میکنید با این رژیم زیانبار انضباط نفس چه کار کنیم؟» اصلا «آیا اهمیتی دارد که تناسب اندام فعالیتی نئولیبرال است؟»
بههرحال، مردم از آن لذت میبرند و این لذتها ممکن است عمیق و واقعی باشد، نه مثل بسیاری از دلخوشیهای کاذب دیگر نئولیبرالیسم. عادت ورزش میتواند باعث شود مردم شادتر شوند، احساس بهتری به خودشان پیدا کنند و فکر کنند کنترل زندگی را به دست گرفتهاند و توانمندترند؛ و این نهتنها بهخاطر پیوستن آنها به طبقه پریکاریات2، بلکه ناشی از دستوپنجه نرمکردن با سختیهای زندگی است (سختیهای دیرپا و نه فقط نئولیبرال).
با اینکه مزایای حفظ تناسب اندام بیشازحد تمجید شده (همانطور که اغلب درباره خطرات چاقی هم اغراق یا سادهانگاری شده) و هرچند بدیهی است که ورزیدهبودن نباید شرطی ضمنی برای برتری در بازار کار باشد، اما ورزش روزانه واقعا ضرری ندارد.
ناتوانی کتاب در پرداختن به نتایج بحثی که مطرح کرده تاحدی به این برمیگردد که به مطالعه پدیدهای پراکنده دست زده است. مثلا، در بررسی روند تکاملی معنای واژه «تناسب اندام» 3 به کتابهای مهمی اشاره میکند، از منشا انواع (1859) داروین گرفته تا ایروبیک (1968) نوشته کنت کوپر. از نظر مارتشوکات، ضرورت حفظ تناسب اندام نوعی آگاهی کاذب است و، طبق همین بحث، او علاقه چندانی به مزایا و لذتهای واقعی ورزش ندارد.
مارتشوکات در بند آخر کتاب به این پرسش میپردازد که تحلیلش دقیقا کجا را نشانه رفته است: گریز از «قدرت عظیم تناسب اندام» ممکن است «بهمعنی خوردن همبرگر و کیک خامهای» باشد یا «افرادی که وقت خود را روی کاناپه به بطالت میگذرانند، فقط بهخاطر اینکه دلشان میخواهد». نهتنها بسیاری از ما تاکنون بهاندازه کافی چنین کارهایی کردهایم، بلکه به نظر میرسد این نوع مقاومت بیجهت خودویرانگر باشد.
عصر تناسب اندام وجوه مهلکی دارد و راهحلهای آن، همانند راهحلهایی است که برای ناهموارترین وجوه عصر نئولیبرالیسم پیشنهاد میشود. تدابیر بازتوزیعی، مانند تضمین حداقل درآمد و هفته کاری چهارروزه بدون کسر دستمزد، انرژی و فراغت بیشتری به افراد خواهد داد، بهطوریکه اشتیاق برای فعالیت بدنی میتواند فراگیرتر و عادلانهتر ایجاد شود، و اگر هم ایجاد نشد، بازار نباید مشاغل مردم را مجازات کند.
اینگونه سیاستها میتوانند پیوندی را که مارتشوکات قاطعانه بین تناسب اندام و حفظ شغل ترسیم میکند از بین ببرند و، به این ترتیب، خصلت زیانبار تناسب اندام را تبدیل کنند به بهینهسازی خود فرد در شرایط «رقابت فراگیر».
بهگفته مارتشوکات، «سالم و ناسالم، متناسب و نامتناسب به یک تمایز طبقاتی تبدیل شده است»: سرگرمی تناسب اندام، که معمولا تجهیزاتش بهشکل نامعقولی گران است، رویهمرفته مختص قشر مرفه است، چه پرقدرت و چه تنبل. واکنش خردمندانه به فرهنگ معاصر تناسب اندام این نیست که یکسره کنارش بگذاریم، بلکه باید آن را دموکراتیک کنیم، بهویژه از طریق بازتوزیع دسترسی به وقت فراغت. این انقلاب بیحرکت نخواهد ماند.
پینوشتها:
- این مطلب را لولا سیتون نوشته و در تاریخ 21 آوریل 2021 با عنوان «The dark side of our age of fitness» در وبسایت نیواستیتسمن منتشر شده است؛ و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 12 مرداد 1400 با عنوان «آیا ورزش مازوخیسم است؟» و ترجمه مجتبی هاتف منتشر کرده است.
- لولا سیتون (Lola Seaton) دستیار سردبیر نیواستیتسمن است. نوشتههای او در گاردین، نیولفتریویو و دیگر مطبوعات نیز به چاپ رسیده است.
[1]Pretend Its a City
[2] طبقه بیثبات و ناپایدار از نظر امنیت شغلی و وضعیت معیشتی [مترجم].
[3]fitness
منبع: ترجمان علوم انسانی