چهارشنبه 7 آذر 1403

آینده‌سازی برای کشور در شوراهای آموزش و پرورش

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
آینده‌سازی برای کشور در شوراهای آموزش و پرورش

خبرگزاری فارس گروه آموزش و پرورش: فخرالدین احمدی دانش آشتیانی وزیر اسبق آموزش و پرورش در یادداشتی در خصوص شوراهای آموزش و پرورش نوشت: بحث آموزش و پرورش، بحث دستگاهی خاص نیست بلکه در آموزش و پرورش باید فرادستگاهی عمل کرد زیرا تعلیم و تربیت جوانان و دانش‌آموزان کشور را به عهده دارد و آنها باید طوری تربیت شوند که برای جامعه آینده بتوانند کارآیی و بهره‌وری لازم را داشته باشند.

فارغ التحصیل آموزش و پرورش کسی است که می‌تواند در حوزه‌های مختلف تأثیرگذار باشد. به این معنا که هم با تخصصی که دارد می‌تواند کارآمد باشد و هم در بخش‌های دیگر با مهارت‌هایی که پیدا می‌کند برای خانواده خودش تأثیرگذار باشد؛ به عبارت دیگر اگر ما یکی از بنیادهای اصلی را خانواده بدانیم، فارغ‌التحصیلی که از مجموعه نظام تعلیم و تربیت وارد جامعه می‌شود و تشکیل خانواده می‌دهد باید یک مهارت‌هایی داشته باشد. پس نقش آموزش و پرورش در بنیان خانواده از نظر المان‌های تربیتی پررنگ است.

اگر خروجی نظام تعلیم و تربیت دارای خصوصیاتی مانند شهروند مطلوب، رعایت کننده قانون، مسؤولیت‌پذیر برای جامعه و متعصب نسبت به ارزش‌های جامعه نباشد ما با یک جامعه‌ای مواجه می‌شویم که نه مسؤولیتی می‌پذیرد و خدای نکرده قانون‌گریز است، آنطور که باید و شاید رعایت حقوق دیگران را نخواهد کرد و همه آن آسیب‌های اجتماعی به این شکل در واقع در جامعه ظاهر می‌شود چرا که کسی که از نظام تعلیم و تربیت بیرون آمده مهارت‌های لازم را برای اینکه یک شهروند مطلوب باشد، ندارد.

دستگاه تعلیم و تربیت روی تمام ابعاد و عوامل جامعه تأثیرگذار است. آنچه عنوان شد بخش‌های اجتماعی آن است و در بحث‌های تخصصی هم اینگونه است؛ در بحث‌های مدیریتی نیز اگر نتوانیم مهارت‌های مدیریتی را در نظام تعلیم و تربیت آموزش دهیم در جامعه مدیر نخواهیم داشت؛ به عبارت دیگر مدیری که مهارت لازم را ندارد در نتیجه کارایی لازم را ندارد و باعث می‌شود تمام حوزه مسؤولیتش را آنطور که باید مدیریت کند.

اگر این فرد فاقد مهارت وارد بحث صنعت شود، صنعت را نیز دچار مشکل می‌کند لذا خیلی از عوامل و پارامترهایی که در اداره کشور برای برنامه‌ریزی و توسعه کشور موثر هستند به نظام تعلیم و تربیت برمی‌گردد؛ از این نظر آموزش و پرورش دستگاه و جایگاهی است که روی تمام دستگاه‌ها و پارامترهای کشور تأثیرگذار است.

پس اگر با این دید نگاه کنیم، فعالیت و برنامه‌ریزی دستگاه تعلیم و تربیت جدا از بقیه ارگان‌ها و دستگاه‌ها امکان‌پذیر نیست؛ حتما باید دستگاه‌های دیگر با این دستگاه به عنوان متولی این مسأله مشارکت و همکاری داشته و با هم تصمیم گرفته و کار را جلو ببرند؛ همچنین تمام اقتصاددانان که بحث برنامه توسعه کشورها را مطرح می کنند، عامل اصلی توسعه را نظام تعلیم و تربیت آن کشور می‌دانند و معتقدند اگر نظام تعلیم و تربیت هر کشوری در مسیر درست قرار گیرد، آن کشور در مسیر توسعه قرار خواهد گرفت.

با این مقدمه وارد اصل مسأله می‌شوم؛ تمام دستگاه‌های کشور باید این مسأله را بدانند که اگر دستگاه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش کشور کارایی لازم را داشته باشد، دستگاه آنان نیز کارا خواهد بود و اگر دستگاه آموزش و پرورش کارآیی لازم را نداشته باشد به هیچ عنوان دستگاه‌های دیگر نیز نمی توانند کار مأموریت و وظایف خود را به نحو احسن انجام دهند.

بحث شوراهای آموزش و پرورش اینجا مطرح می شود یعنی فرض کنیم در هر استانی شورای آموزش و پرورشی داریم و مسؤول آن استان که استاندار هست در واقع رئیس این شوراست و حضور دستگاه‌های دیگر در این شورا نشان‌دهنده این مسأله است که باید به صورت شورایی تصمیم‌گیری شود.

ظاهر همه چیز خوب است پس مشکل کجاست؟ نقدی وجود دارد که این شورا وظایف اصلی خود را انجام نمی‌دهد و به نظر یک شورای تشریفاتی است؛ بنده در یکی، دو جلسه شوراها در استان‌ها شرکت کردم و برداشتم این بود که بیشتر اطلاع رسانی است، البته امکان دارد بعضا نیازهای مالی را هم آموزش و پرورش استان داشته باشد و استاندار به شکلی در این زمینه‌ها کمک کند که آن‌هم خیلی کمرنگ است.

بعضی مواقع یادم است که می‌گفتند بودجه آموزش و پرورش که استانی نیست و همین عامل باعث شد تا خود استاندار به عنوان رئیس شورا خیلی احساس نکند که می تواند تاثیرگذار روی مجموعه شورای آموزش و پرورش استان باشد؛ در همین راستا معتقدم وضعیت فعلی با وضعیت مطلوبی که شورا می‌تواند تاثیرگذار باشد خیلی فاصله دارد.

یک دلیل اینکه شورا کارایی لازم را ندارد به آن دیدگاه بر می‌گردد که می گوید همه باید تاثیر گذار باشند تا نظام تعلیم و تربیت کارآمد باشد؛ مسئله دومی هم وجود دارد که خود وزارت آموزش و پرورش است.

آموزش و پرورش دستگاهی است که تا حدود زیادی متمرکز است؛ این دستگاه هم در سیاستگذاری و هم مسائل اجرایی وارد می‌شود و خود به خود وقتی که همه تصمیم‌گیری‌ها متمرکز باشد، شورا نقش کلیدی را از دست می‌دهد. لذا اگر بخواهیم شوراهای آموزش و پرورش کارایی لازم را داشته باشند باید سعی کنیم وزارت آموزش و پرورش خیلی از مسائل و تصمیم‌گیری‌ها را به عهده شوراها بگذارد و خود به مسائل اجرایی و فعالیت‌های مختلفی که هست نپردازد و به صورت متمرکز عمل نکند.

اولین مسأله این است که دستگاه تعلیم و تربیت و وزارت آموزش و پرورش را در یک وزارتخانه، سیاستگذاری کلان برای نظام تعلیم و تربیت تعریف کنیم؛ این در حالیست که وزیر آموزش و پرورش یک سیستم پشتیبانی تعلیم و تربیت کشور است یعنی بیشتر مسائلش، مسائلی است که مشکلش چیست؟ به عبارت دیگر مشکل ساختمانش چیست، وام را چگونه باید پرداخت کند؟ وقتی درگیر اینچنین کارهایی باشد هم از سیاستگذاری غافل می شود و هم اینکه امکان پشتیبانی کردن این حجم کاری در استان ها را ندارد.

مگر می‌شود یک وزارتخانه بتواند 105 هزار مدرسه را اداره کند؟ مدلی که داریم مدل اشتباهی است به همین دلیل است که کوچکترین اتفاقی در مدرسه‌ای بیفتد، می‌گویند وزیر آموزش و پرورش باید جواب بدهد چون تقسیم‌بندی وظایف اشتباه است لذا اولین مسأله این است که وزارتخانه و مسؤولان خود وزارتخانه متوجه این مسأله باشند که اینها باید سیاستگذاری کلان آموزش و پرورش را انجام دهند؛ نباید دخالت در تصمیم گیری‌های اجرایی، دستورالعمل‌ها و بخشنامه‌های اجرایی داشته باشند چرا که اینها اصلا وظیفه وزارت آموزش و پرورش نیست.

مسأله بعدی که وجود دارد این است که در واقع بحث تعلیم و تربیت در هر استان با استان‌های دیگر متفاوت است؛ در هر استان متناسب با پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های استان باید بحث نظام تعلیم و تربیتش تدوین شود؛ امکان دارد ما دستورالعملی در استان مازندران داشته باشیم؛ معلوم نیست آن دستورالعمل در سیستان و بلوچستان جواب دهد. هر استان برنامه خودش را تحت یک سیاست واحد باید اجرا کند.

فرض کنید یک بخشنامه واحد از وزارتخانه برای 105 هزار مدرسه صادر می‌شود؛ هیچکدام هم اجرا نمی شود. فقط بروکراسی های اداری را زیاد می‌کند. لذا باید بپذیریم وزارتخانه از این مسیری که حرکت می‌کند، خود را از سطحی که هست، بالاتر بیاورد و به سیاستگذاری در امور بپردازد و بقیه امور را به شوراهای آموزش و پرورش واگذار کند.

من اعتقادم بر این است که خود شوراهای آموزش و پرورش می‌توانند حتی در برنامه‌ریزی درسی دخالت داشته باشند حتی شوراهای محلی نیز در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم سازی‌ها مشارکت داشته باشند.

بگذارید توضیح بیشتر بدهم؛ فرض کنید استانی در برنامه توسعه‌اش مسیری را انتخاب کرده و برنامه‌ای دارد، اگر نظام تعلیم و تربیت ما در چارچوب آن برنامه، برنامه‌ریزی کند که فارغ‌التحصیلی که از آن استان خروجی پیدا می کند متناسب با آن برنامه بتواند کارایی داشته باشد، موجب پیشرفت استان می‌شود.

مسلما برنامه و نیازهای هر استان با استان دیگر متفاوت است لذا باید دیپلمی که در آن هست با استان دیگر متفاوت باشد؛ در اینجا سیاست واحد است اما می تواند در برنامه‌ریزی درسی، برنامه درسی غیرمتمرکزی متناسب با فرهنگ و پتانسیل های آن استان لحاظ شود.

استانی را در نظر بگیرید که برنامه‌ریزی این استان صنعتی نیست مثلا در زمینه کشاورزی است. باید نظام تعلیم و تربیت ما دیپلمی تربیت کند که متناسب با آن باشد پس ضرورتی ندارد دیپلمی تربیت کند که در بخش‌های صنعتی باشد؛ توجه به این مسأله داشته باشیم که در همه جای دنیا این طوری است که درصد کمی از فارغ‌التحصیلان آموزش و پرورش وارد دانشگاه می شوند و معمولا چیزی حدود 60، 70 درصد فارغ التحصیلان آموزش و پرورش که دوره عمومی را طی کرده اند، وارد بازار کار می‌شوند.

چه موقعی این موضوع تحقق پیدا می‌کند؟ موقعی که فارغ‌التحصیل ما کارآمدی لازم را برای بازار کار داشته باشد؛ چه موقعی کارآمدی را دارد؟ موقعی که برنامه‌ریزی این دوازده سال طوری باشد که او را برای بازار کار آماده کند لذا با این فلسفه می توان گفت برنامه‌ریزی باید استانی باشد و متناسب با بوم آن استان بتوان فرد را تربیت کرد.

از نظر بحث های مقرراتی نیز در استان‌ها موضوعات متناسب با وضعیت اجتماعی استان می‌تواند تغییر یابد مثلا روزهای تحصیلی در استان هرمزگان یک فرمت و در استان آذربایجان فرم دیگری باید داشته باشد؛ این موارد را چه کسی باید تعریف کند؟ اینها را باید شورای آموزش و پرورش در استان برنامه‌ریزی متناسب با بوم، آب و هوا، فرهنگ استان داشته باشد.

مثال‌های دیگری می‌توان زد که شورای آموزش و پرورش استان در چه تصمیم‌گیری‌هایی می‌تواند نقش آفرین باشد. وقتی همه این تصمیم سازی‌ها را به شورای استان بدهید، آنوقت برای اعضای شورا و دستگاه‌های دیگر انگیزه ایجاد می شود که دخالت داشته باشند و از شورای تشریفاتی خارج می شود؛ در آن حالت استاندار می بیند در آموزش و پروش اختیار دارد تا استانش اینچنین حرکت‌هایی در آموزش و پرورش کند.

آن زمان است که همه دستگاه‌ها پشت استاندار می آیند و رقابت بین استان‌ها ایجاد می‌شود، به این ترتیب شورای آموزش و پرورش می تواند نقش کلیدی‌تری داشته باشد و می تواند حتی به یک تعبیری، وظیفه مدیریت تعلیم و تربیت استان را تحت سیاست‌های کلانی که نظام تعلیم و تربیت کشور و وزارت آموزش و پرورش تدوین می‌کند، عهده‌دار شود البته خط قرمزها و مواردی که هست را تمام استان ها باید رعایت کنند.

معتقدم زیر نظر این شورا، می‌تواند شوراهای محلی نیز تشکیل شود آنها هم می توانند با هم کار کنند در این نظام تعلیم و تربیت مدرسه در یک منطقه و یک محل نباید از عوامل و ارگان‌هایی که در محل هست، جدا باشد اینها باید با هم کار کنند؛ مدیر مدرسه در آن محل فقط به این مسأله توجه نکند که مدرسه خودش است باید با مسؤولان اجتماعی، با بخش‌های مدیریتی و فرهنگی محل ارتباط داشته باشد. مثلا با آن محیط فرهنگی که می‌تواند در آن محل شکل بگیرد، مدرسه می‌تواند تأثیرگذار باشد.

پس اگر بخواهد این روال را داشته باشد باید هیأت امنایی در آن محل وجود داشته باشد و اینها هم اختیاراتی داشته باشند که بتوانند در آن محل، مدرسه به عنوان پایگاهی که فارغ‌التحصیل آن مدرسه، آن محل را اداره می کند شوراهای محلی را اداره کنند وهمچنین بخش‌های محل را هدایت یا مدیریت کنند.

نظام‌های مجزایی نباید باشد؛ در حال حاضر نظام‌های ما مجزاست یعنی یک مدرسه‌ای که در یک محل وجود دارد کمترین ارتباط را با بخش‌های کنار دستی خود دارد این جواب کارایی و کارآمدی را نمی‌دهد اگر اینچنین نگاهی داشته باشیم می توانیم بگوییم برنامه‌ریزی جامعی داریم یعنی اختیارات را به استان، استان به شهر و منطقه و آنها به محله واگذار می‌کنند.

وقتی یک محله را درگیر تعلیم و تربیت می‌کنید حتی مشکلات مالی آن مدرسه را خود آن محل حل می‌کند و لازم نیست نظام متمرکزی وجود داشته باشد لذا اگر حتی اولیا را در تصمیم سازی‌ها دخالت دهیم، همکاری بهتری را با آن مدرسه دارند یعنی مشارکت می‌کنند.

اگر حوزه های فرهنگی آن محله را تأثیرگذار در آن مدرسه بدانیم آنها حتی می‌توانند کمک مالی به مدرسه کنند برای اینکه احساس می کنند که فارغ‌التحصیل آن مدرسه باعث رشد محل و منطقه می شود و خود به خود کمک می‌کند اما اگر در تصمیم‌سازی‌ها دخالتی نداشته باشند خب تافته جدابافته ای می‌شود که می‌تواند کارآیی لازم را نداشته باشد.

در کل باید این را در نظر گرفت که وقتی مدرسه را جایگاهی تعریف می‌کنیم که بچه‌ها را برای یک زندگی اجتماعی برای جامعه آماده می‌کند مسلما برای تحقق آن نیازمند مشارکت تمام ارگان‌ها در تصمیم سازی‌های آن مدرسه و یا محل باید باشد تا آن زمان فارغ التحصیل ما بتواند کارآمدی لازم را برای یک زندگی اجتماعی داشته باشد. انتهای پیام /

آموزش مدرسه تعلیم و تربیت شورا