احمدرضا احمدی 10 سال قبل در 73 سالگی: دوست دارم 83 سال عمر کنم!
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «یک روز در میدان تجریش نیما را دیدم که کتی ژنده به تن داشت و ساکی در دست، در آن زمان 15 ساله بودم. با او آشنایی نداشتم و پسر داییام من را به او معرفی کرد. کتاب افسانه را خواندم و خوشم آمد اما از مانلی خوشم نیامد. نمیخواهم قضاوت کنم اما به نظرم هرچه جلوتر آمد شعرهایش سادهتر شد.»
جواب احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده و نقاش به سوال 10 سال پیش خبرنگار فارس درباره ارتباط او با نیما یوشیج است. احمدرضا احمدی، حوالی ساعت 12 ظهر روز سه شنبه 20 تیر در منزل خود در حالی که 83 سال داشت، دارفانی را وداع گفت.
در ادامه میخواهیم نگاهی به این گفتوگو داشته باشیم.
دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم
بیشتر درباره خودتان بگویید. درباره حال و هوایتان و آرزوهایی که داشتید. چه آرمانهایی داشتید که به آنها نرسیدید؟
به نظرم به چیزهایی که آرزو داشتم، رسیدم و چیزی از دنیا طلب ندارم. دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم و سالی یک رمان بنویسم.
وقتم حساب شده است
چقدر کتاب شعرای جدید و جوان را میخوانید؟
یکی از چشمانم نمیبیند و وقت خواندن شعرهای جوانان را ندارم. وقتم حساب شده است؛ چون با این همه بیماری که دارم معلوم نیست تا 5 دقیقه دیگر زنده باشم یا نباشم! آنها مطمئناً راه خود را پیدا خواهند کرد همانطور که من راهم را پیدا کردم.
شما بیشتر وقتتان را در خانه هستید. یک روز از صبح که بلند میشوید تا شب چه میکنید؟
من حدود ساعت 6 صبح بلند میشوم و بعد از صبحانه حدود 20 دقیقه در خانه پیادهروی میکنم. بعد از آن پشت میز کارم مینشینم تا 12 ظهر و نهار میخورم، بعد ناهار تا حوالی ساعت 3 میخوابم و بعد از اینکه از خواب بیدار شدم باز به پشت میزم میگردم و تا حدود ساعت 7 شب به کارم میرسم. شام مختصری میخورم و بعد به رختخوابم میروم و تا حدود 9 شب کتاب میخوانم و بعد میخوابم. در این مدت فقط مثنوی میخوانم و گاه رمان. سه، چهار کتاب مجزا را با هم میخوانم ولی تأکید بیشترم بر مثنوی است
من وقت کمی دارم
درباره رابطه قدیم.
من آدم نوستالوژیکی نیستم و کاری به گذشته ندارم. گذشته را اصلاً مرور نمیکنم. تمام معاشرتم با بچههای برادر خانمم که 3 ساله و 10 ساله هستند، است. رابطه با دیگران فقط وقتگیر است و من وقت کمی دارم.
موضوع خاصی هست که دوست داشته باشید درباره آن شعر بسرایید، اما هنوز نسرائیدهاید؟
امام حسین (ع).
شما در دههای به سمت شعر رفتید که جریان ادبی غالب، جریان ادبیات چپ و سیاسی بود اما اشعار شما رنگ و بوی سیاست ندارد؟
شانسم بود با اینکه نسل ما خیلی چیزها را دیده بود. به طور نمونه در جریان 28 مرداد من در خیابان بودم، 16 خرداد را کاملاً یادم است که در کف ناصرخسرو بیهدف می کشتند، کشتار 30 تیر هم صدای شلیکها را میشنیدم. عقیده دارم شعر سیاسی و اروتیک برای شاعر متوسط است، حتی پابلو نرودا. هیچ وقت دوست نداشتم شعر اروتیک و سیاسی بگویم. شاعر دسته دوم به این سمت میرود.
جریانات چپ و مارکسیستی و حضور افرادی در این عرصه چطور بر شما اثری نداشت؟
شاید کمکی بود که به این راه نرفتم. البته اصلاً هم قبول نداشتم.
شریفترینها در عرصه هنر، شاعران هستند
برخی مطرح میکنند که چرا این همه اصرار به شعر گفتن و چاپ کردن دارید. از سوی دیگر مطرح میشود که شعر زیاد گفتن باعث به تکرار افتادن میشود.
یکی از دلایلم این است که من آدمیم که نه اهل تریاک هستم و نه مشروب و سیگار. من از 6 صبح تا شب باید کاری انجام بدهم و این تنها راه مقابله من با مرگ و 10 نوع بیماری است که دارم. درباره تکرار هم باید بگویم، همه شعرا با یکسری مفاهیم و کلمات به گونههای مختلفی شعر میگویند و من هم اینگونه هستم.
مدتی با شعر گفتن فاصله پیداکردم. مدتی که در سی سی یو بودم شروع به نگارش نمایشنامه کردم و شبها پرستاران از من درباره روند نمایشنامه میپرسیدند. این نمایشنامه از سوی داود رشیدی برای اجرا مورد استقبال قرار گرفت که اجرا نشد.
محمد چرمشیر هم برای این نمایشنامه کمک زیادی به من کرد. این نمایشنامه را میخواند و تصحیح میکرد و بخشهای زیادی از آن را حذف کرد. این مجموعه به 12 نمایشنامه رسید و خیلی برای اجرای آن با افراد مختلف صحبت کردم اما به دلیل باندبازیهایی که در این عرصه وجود دارد، امکان اجرای این هم به وجود نیامد.
به این نتیجه رسیدم شریفترینها در عرصه هنر، شاعران هستند و بدترینها سینماییها، بعد موزیسینها، بعد نقاشها و تئاتریها در این میانه هستند. در کل بگویم که هیچکس اینکار را نکرد. یکی گفت برنامهاش تا 30 سال دیگر پر است و دیگری چیز دیگری گفت؛ تا اینکه من انقدر ناامید شدم رها کردم و دوباره به شعر روی آوردم.
علاقهمندان میتوانند ادامه این گفتوگو با احمدرضا احمدی را اینجا بخوانند.
پایان پیام /