از «راپونزل» و «رودابه» تا سیطره نظام سرمایهداری بر صنایع فرهنگی
ویدا ملکی، رئیس دبیرخانه شورای نظارت بر اسباببازی میگوید، باید بدانیم طراح و تولید کننده ما با ادبیات ایرانی چقدر آشناست؟ چقدر با آن عجین است؟ چقدر آن را دوست دارد تا به آن عینیت ببخشد.
ویدا ملکی، رئیس دبیرخانه شورای نظارت بر اسباببازی میگوید، باید بدانیم طراح و تولید کننده ما با ادبیات ایرانی چقدر آشناست؟ چقدر با آن عجین است؟ چقدر آن را دوست دارد تا به آن عینیت ببخشد.
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ، ویدا ملکی، رئیس دبیرخانه شورای نظارت بر اسباببازی، ادبیات را به اقیانوس یا کهکشان بیپایان تشبیه میکند که اگر در حوزه اسباببازی بخواهیم به آن بپردازیم باید شناگر خوبی باشیم تا به شناخت کامل از آن دست پیدا کنیم. از همین رو، باید بدانیم طراح و تولید کننده ما با ادبیات ایرانی چقدر آشناست؟ حد این آشنایی چقدر است؟ چقدر با آن عجین است؟ چقدر آن را دوست دارد آن گونه که بخواهد به آن عینیت ببخشد و در مقام یک طراح، ایدهپرداز، تولید کننده از دل آن قصهها و حکایتها کاراکتری را تعریف کند. او همچنین معتقد است شاید لازم باشد قبل از ورود به دنیای تجاریسازی خودمان را با یک سوالی بنیادی روبهرو کنیم. مبنای فکری فعال حوزه اسباببازی چیست؟ از جمله کارهایی که در تجاریسازی انجام میشود ایجاد نیاز است البته اغلب، سرمایهگذار نیاز کاذب ایجاد میکند، ایجاد نیاز کاذب از ویژگیهای نظام سرمایهداری است همان نظام فکری که اقتصاد را ارجح بر فرهنگ میداند. خیلی باید مراقب بود چه نیازی را به مخاطب معرفی میکنید به عبارتی این خیلی مهم است که او را در شکلی حقیقی با نیازی که اساسا به آن توجه نکرده آشنا کنید. واقعیتی که در حوزه اقتصاد فرهنگ کمتر به آن توجه میشود علاقمندی افرادی است که در این حوزه سرمایهگذاری میکنند. انجام فعالیتهای فرهنگی مثل چاپ کتاب، تولید و طراحی اسباببازی، ساخت فیلم و انیمیشن و... سرمایهگذاری با چاشنی عشق است. باید برای این علاقه، این همت عاشقانه ارزش قائل شد و قدرش را دانست. در ادامه گفتوگو تفصیلی خبرگزاری مهر با ویدا ملکی رئیس دبیرخانه شورای نظارت بر اسباببازی درباره ظرفیتهای ادبی در خلق کاراکتر اسباببازی میآید:
با توجه به آثار ادبی غنی و پربار در کشورمان و اسطورههایی که در ادبیاتمان آمده است همچنان در خلق کاراکترسازی در حوزه ادبیات بسیار ضعیف هستیم و نتوانستیم آنگونه که شایسته و بایسته است اسطورههایمان را به کودکان معرفی کنیم، این ضعف نپرداختن به ظرفیتهای ادبی در خلق کاراکتر اسباببازی از کجا ناشی میشود؟
ادبیات یک اقیانوس است یک کهکشان بیانتها که اگر با آن آشنا شوید نمیتوانید از آن دل بکنید. ادبیات به منزله اقیانوسی است که برای درکش نباید و نمیتوانید فقط از دور نگاهش کنید یا تصویرش را در اتاقتان قاب کنید و دل خوش باشید که اقیانوس را دیدهاید و به اتاقتان دعوتش کردهاید آن هم در یک قاب تنگ محدود. برای درک، شناخت و گرفتن دریافتهایی از آن لازم است بر آن و در آن وارد شوید.
شما هم باید بیننده خوبی باشید تا بتوانید همه وجوه زیبایی آن را ببینید هم شنونده خوبی تا تفاوت لحنهایش را در موقعیتهای متفاوت مختلف، عمیق، احساس کنید. قطعا صدای آن در صبحگاه با شبانگاه فرق میکند در هنگام طوفان با زمانی که آرام است متفاوت است صدای موجهایش، پرندگانش و... درک همه آنها نیازمند بودن با اقیانوس است. در عین حال شما باید هم ناخدای ماهری باشید و هم شناگر خوبی برای اینکه بتوانید به شناخت کاملی از آن برسید باید در آن غرق شوید اما غرقه نشوید. به قول حضرت حافظ / آشنایان ره عشق در این بحر غریق - غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده.
تولیدکننده قبل از هر امری باید ادبیات را در معنا و شکل عاماش بشناسد حداقل باید گلستان را خوانده باشد اگر نه، باید مجموعهای از افسانهها را مطالعه کرده باشد باید شخصیتهای افسانهای و اسطورهای را بشناسد باید روح و جاناش با آنها عجین شده باشد
تولیدکننده قبل از هر امری باید ادبیات را در معنا و شکل عاماش بشناسد حداقل باید گلستان را خوانده باشد اگر نه، باید مجموعهای از افسانهها را مطالعه کرده باشد باید شخصیتهای افسانهای و اسطورهای را بشناسد باید روح و جاناش با آنها عجین شده باشد. طراح و تولید کننده قبل از هر امری باید بداند «نمکی»، «دیو»، «نخودی»، «خارکن»، «پینهدوز»، «خاله سوسکه»، «شغاد»، «گیو»، «منیژه»، «زال»، «رودابه»،... چه کسانی هستند و چه ماجراهایی داشتهاند! باید بداند مرغهای سیمرغ چه پرندگانی بودند ققنوس چگونه از آتش زاده میشود! باید قصه را بشناسد.
در اینجاست که شما به نقش کتابخوانی در کودکی پی میبرید حال سوالی که با آن مواجهیم این است: طراح و تولید کننده ما با ادبیات ایرانی چقدر آشناست؟ حد این آشنایی چقدر است؟ چقدر با آن عجین است؟ چقدر آن را دوست دارد آن گونه که بخواهد به آن عینیت ببخشد و در مقام یک طراح، ایدهپرداز، تولید کننده از دل آن قصهها و حکایتها کاراکتری را تعریف کند. حتی لازم است این سوالات را هر ایدهپرداز و طراحی از خودش بپرسد.
برای تجاریسازی آن باید چه عواملی دست به دست هم بدهند تا بتوانیم ظرفیتهای شخصیتهای ادبی را وارد حوزه اسباببازی کنیم؟ یعنی زنجیرهای که بتوان برای طراحی و خلق آن ایجاد کرد، چیست؟
شاید لازم باشد قبل از ورود به دنیای تجاریسازی خودمان را با یک سوالی بنیادی روبهرو کنیم. مبنای فکری فعال حوزه اسباببازی چیست؟ (اعم از طراح، تولید کننده، ایدهپرداز، توزیع کننده، وارد کننده و...) به عبارت سادهتر برای او کدام یک از این دو امر در اولویت هستند فرهنگ یا اقتصاد؟ آیا از دیدگاه او اقتصاد درخدمت فرهنگ است یا فرهنگ درخدمت اقتصاد؟ اینها پرسشهای اساسی هستند که تمام فعالیتهای این حوزه را تحتالشعاع قرار میدهند. اگر اولویت اول فرهنگ باشد آن وقت میتوانیم به این فکر کنیم که چگونه پتانسیلهای فرهنگی مثل ادبیات را در خدمت تجارت قرار بدهیم.
با همه این احوالات عامل مهم، شناخت نیاز مخاطب است. منظور من از نیاز طلب مخاطب نیست اینها با هم فرق دارند. مثلا شما میگوئید مخاطب من از کاراکتر «باب اسفنجی» خوشش میآید و آن را طلب میکند. این طلب شما را وا میدارد به ساخت کیف، کوله، عروسک، لباسها، دفتر و... هر آنچه که نشانی از باب اسفنجی داشته باشد.
اما یک زمانی شما از نیاز صحبت میکنید؛ نیازی که برخواسته از بررسی وضعیت موجود جامعه است و شما را وا میدارد که نگاهی موشکافانه به مخاطب و نیازهای روحی، روانی، جسمی و... او داشته باشید و در عین حال در یک اقدام جامعتر و دریک دایره بزرگتر به نیاز جامعه نیز توجه کنید.
عامل مهم، شناخت نیاز مخاطب است. منظور من از نیاز طلب مخاطب نیست اینها با هم فرق دارند. مثلا شما میگوئید مخاطب من از کاراکتر «باب اسفنجی» خوشش میآید و آن را طلب میکند. این طلب شما را وا میدارد به ساخت کیف، کوله، عروسک، لباسها، دفتر و... هر آنچه که نشانی از باب اسفنجی داشته باشد.
به طور مثال شما متوجه میشوید با کاراکترهایی به نام «باربی» یا «فروزن» مواجهید که روانشناسان کودک نیز آنها را تأیید نمیکنند اما کودکان به طرق مختلف با آنها آشنا شدهاند و آنها را طلب میکنند. اما نیاز واقعیشان نیست. بدین معنا که در فرایند رشد تربیتی و روانشناختیشان این کار کاراکترها نه تنها نمیتوانند آنها را به کمال برسانند بلکه برایشان بحران شخصیتی نیز ایجاد میکنند. در عین حال شما با گروه توانمند اما - از نظر مالی - ضعیفی مواجه هستید به نام عروسکسازهای ایرانی که میتوانند با تکیه بر ویژگیهای فرهنگ ایرانی کاراکتر خلق کنند. اما نیازمند حمایتی چند سویهاند که یک سویهاش سرمایهگذار حوزه اسباببازی است.
به نظر میرسد آنچه امروز به آن نیازمندیم قبل از هر امری آگاهی جامع و همه سویه از وضعیت موجود است که باید پیش روی فعالان این حوزه قرار بگیرید تا آن نگاه تک بعدی را تبدیل به نگاه جامع کرد نگاهی که دربرگیرنده مولفههایی چون فرهنگ، تربیت، روانشناسی، اقتصاد، دین، علم و... باشد. ما شدیدا به ایجاد این جریان فکری نیازمندیم. اسباببازی حتی در سرگرم کنندهترین و جهش ابزاری آموزشی، فرهنگی است که مثل کتاب خواندن از کودکی باید در سبد خرید فرزندانمان قرار بگیرد.
این آگاهی که ایجاد بشود در شکلی خود آگاه طراح و ایدهپرداز و تولید کننده میروند سراغ آن اقیانوسی که گفتم، میروند سراغ ادبیات چون تنها منبع غنی است که در اختیار دارند.
با توجه به گفتههای شما درباره تولیدکننده اسباببازی و نیازسنجی مخاطب، اما معمولا تولیدکنندگان ترجیح میدهند به سمت شخصیتهای شناخته شده غربی همانند باباسفنجی، بت من، اسپایدرمن و فروزن و از این دست کاراکترهای شناخته شده بروند که آزمون و خطا در خصوص آن جواب داده و میدانند که آن کاراکترها مخاطب دارند، نبود ریسک در کاراکترسازی را باید چگونه برطرف کرد تا بتوانیم به سمت کاراکترسازی یا قهرمانسازی اسطورههای ادبیمان برویم؟
از جمله کارهایی که در تجاریسازی انجام میشود ایجاد نیاز است البته اغلب، سرمایهگذار نیاز کاذب ایجاد میکند، ایجاد نیاز کاذب از ویژگیهای نظام سرمایهداری است همان نظام فکری که اقتصاد را ارجح بر فرهنگ میداند. خیلی باید مراقب بود چه نیازی را به مخاطب معرفی میکنید به عبارتی این خیلی مهم است که او را در شکلی حقیقی با نیازی که اساسا به آن توجه نکرده آشنا کنید. درست مثل معلمی که در منطقهای بکر و محروم قصدش آگاهی دادن است او آرام آرام دانشآموز و خانوادهاش را با دنیای جدیدی آشنا میکند که تا قبل از آن بهدلیل عدم آگاهی نسبت به آن احساس نیاز هم نمیکرده است، ایجاد این نیاز قبل از هر امری نیازمند شناخت تولید کننده به خلأ فرهنگی موجود است. در آن زمان خودبهخود میرود سراغ طراح کاراکتر، میرود سراغ گرافیست برای یک بستهبندی مناسب، میرود سراغ انیماتور، میرود سراغ قصهپردازی که حکایتها و داستانها را بازنویسی و بازآفرینی کند تا از گیسهای بلند رودابه آنگونه حکایت کند که تعلق ملی در آن موج بزند، پیش از آنکه راپونزلی به کودکان سرزمینش معرفی شود که هیچ نسبتی با متعلقات فرهنگ بومیاش ندارد.
البته این یک سوی ماجراست بدون شک در سوی دیگر لازم است سینما و انیمیشن در شکل صنعتیاش به این امر کمک کنند. واقعیت این است که آنها کاراکترها را از دل قصهها بیرون میآورند و زنده میکنند. آنها واسطه آشنایی مخاطب با قصهها هستند که در دلشان تا بینهایت ماجرا و شخصیت و تیپ دارند. این دو گروه لازم است دریک نقطه مشترک کنار همدیگر قرار بگیرند. در این صورت سینما بستر آشنایی، شناخت مخاطب را ایجاد میکند و البته در شکلی ناخودآگاه نیاز را و تولیدکننده بر این بستر و زیرساخت میتواند محصول ارائه بدهد.
شک در سوی دیگر لازم است سینما و انیمیشن در شکل صنعتیاش به این امر کمک کنند. واقعیت این است که آنها کاراکترها را از دل قصهها بیرون میآورند و زنده میکنند. آنها واسطه آشنایی مخاطب با قصهها هستند که در دلشان تا بینهایت ماجرا و شخصیت و تیپ دارند.
به عبارت سادهتر ما نیازمند یک تعامل چند سویه، یک خرد جمعی، یک بده و بستان همگانی و یک دورهمی بنیادی در حوزه رسانه و تولید هستیم.
البته توجه به یک نکته دیگر هم ضروری به نظر میرسد آن هم نقش فعالان فرهنگی، روانشناسان تربیتی، برنامه سازان و... است برای ایجاد کرسیهای اندیشهورزی در این خصوص. به نظرم بد نیست در بین این همه آیتمهای مختلف در برنامههای رادیویی و تلویزیونی آیتمهایی هم به مبحث اسباببازی اختصاص داده شود. یا در سایتهای خبری حتما بخشی ثابت برای اسباببازی وجود داشته باشد مثل ستون ثابت در روزنامهها و مجلات؛ آنقدر که توجه همه به این موضوع جلب شود، جلب شدنی در حد حساس شدن؛ قطعا وقتی اکثریت مردم با مقوله اسباببازی آشنا شوند به آن احساس نیاز کرده و نوع خوب آن را طلب میکنند. از همین رو، آن طلب را میتوان مطلوب دانست و روی آن سرمایهگذاری کرد.
شاید صنعت اسباببازی صنعتی نوپا و تازهای در کشورمان باشد اما تا چه زمانی میخواهیم به آزمون و خطای محصولات غربی و کپی کردن آن محصولات بپردازیم؟
البته این را باید از تولید کنندگان پرسید، تا زمانی که این صنعت را جدی نگرفتهایم وضع همین است. جالب و البته اندوهناک است بدانید صنعت اسباببازی با وجود نامهنگاریها و پیگیریهای مداوم هنوز اتحادیه مستقل ندارد. تولیدکنندهها عضو اتحادیه پلاستیک و وارد کنندهها عضو اتحادیه خرازی هستند به نظرم فقط همین مسئله ما را با عمق فاجعه مواجه میکند. شما که انتظار ندارید با این حجم توجه صنعت از نوپایی خارج شود.
بد نیست منصف باشیم و خودمان را جای فعالان این حوزه بگذاریم. به هر حال هر سرمایهگذاری، انتظار بازگشت مالی و سود دارد. خوب به آنها حق بدهیم گامهایشان را آهسته و با احتیاط بردارند. واقعیتی که در حوزه اقتصاد فرهنگ کمتر به آن توجه میشود علاقمندی افرادی است که در این حوزه سرمایهگذاری میکنند. انجام فعالیتهای فرهنگی مثل چاپ کتاب، تولید و طراحی اسباببازی، ساخت فیلم و انیمیشن و... سرمایهگذاری با چاشنی عشق است. باید برای این علاقه، این همت عاشقانه ارزش قائل شد و قدرش را دانست.
پس روی کدام زمین محکم گام بردارند؟ به نظرم تا زمانی که زیر ساختهای فکری ایجاد نشده خیلی نمیتوانیم انتظار یک گام بلند برای تغییر وضعیت را داشته باشیم و البته این امر غیر ممکن نیست. نشانههای خوبش را اگرچه اندک اما میتوان دید.
یکی از مهمترین این زیرساختها برای کپی نکردن، طراحی و ایدهپردازی است. این امر قرار است با کدام سازوکار ایجاد شود، با کدام علم، آگاهی، شناخت؟ فراموش نکنیم وقتی داریم از صنعت صحبت میکنیم در عین حال داریم از امری صحبت میکنیم که بر یک اساس علمی استوار است؟
حال من سوال میکنم. ما چند نفر فارغالتحصیل طراحی اسباببازی داریم؟ در چند دانشگاه این رشته تدریس میشود؟ علاقمندان این کار از کدام مرجع و منبع تغذیه فکری میشوند؟
واقعیت این است که ما اصلا رشتهای به این نام نداریم. ناماش را داریم اما در عالم واقع محقق نشده است. هیچ دانشگاهی رشته طراحی اسباببازی را تدریس نمیکند. پس تقریبا هیچ مترجمی سراغ ترجمه کتابهای این حوزه و تقریبا هیچ نویسندهای سراغ نوشتن و هیچ پژوهشگری سراغ پژوهش در این حوزه نمیرود. اینکه میگویم هیچ، امر مطلق نیست منظورم این است که کار در این حوزه بسیار بسیار کم است و علاقمندان به تألیف و ترجمه و پژوهش در این حوزه بسیار مظلوم هستند و البته عاشق و امیدوار.
یکی از مهمترین این زیرساختها برای کپی نکردن، طراحی و ایدهپردازی است. این امر قرار است با کدام سازوکار ایجاد شود، با کدام علم، آگاهی، شناخت؟ فراموش نکنیم وقتی داریم از صنعت صحبت میکنیم در عین حال داریم از امری صحبت میکنیم که بر یک اساس علمی استوار است؟
سالهاست شورای نظارت بر اسباببازی در کنار برخی از دلسوزان و فعالان این حوزه پیگیر تصویب این رشته هستند. خوشبختانه بارقههای امید هم روشن شده و قولهای خوبی داده شده اگرچه که هنوز تصویب نهایی انجام نشده است و ما هم چنان منتظریم. اما من اغلب از خودم میپرسم چرا این قدر دیر؟
برای وجه مفهوم سازی و معنابخشی شخصیتهای ادبی در حوزه اسباببازی چه راهکاری باید نظر گرفت، به اعتقاد شما میتوان در این راه گامهای بزرگ و مؤثری برداشت؟
شاید بهتر باشد گامهایمان را کوچک اما محکم، عمیق و متوالی برداریم. ما به گامهایی بنیادی برخواسته از علم، مهارت و اندیشه نیازمندیم. نیازمند نشستها، گعدهها و کارگاههای آموزش هستیم تا فرصتی برای شنا کردن در آن اقیانوسی که گفتم فراهم شود دانستن، آگاهی، شناخت نسبت به این شخصیتها میتواند مسیر استفاده از آنها را در این صنعت فرهنگ باز کند.
امروز دیگر با اسباببازی به معنای یک شیء مواجه نیستیم. امروز با بازیهای جدیدی مواجهیم که اسبابشان فکر کردن است و اتفاقا پایهشان بر اساس ادبیات است؛ قصههایی تنیده در معما با شخصیتها و کاراکترهایی که در ذهن میگذرند و عینیت ندارند. و البته فراموش نکنیم دنیای اسباببازی و بازی دنیایی بزرگ، ساده و در عین حال پیچیده است درست مثل زندگی کردن.