از رد پای خون «گردن زنی» در پرونده جنایی نازنین و بهزاد تا فرهنگ فروشی
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در تلاطم میان هنر و واقعیت چرخه نامتناهی ای نمایان است که هیچگاه پایان مطلقی ندارد. هنر به واقعیت تبدیل می شود و یا واقعیت به هنر؟! درابتدای این سریال چالش ذهنی در این حد گستردگی را تجربه می کند اما باگذشت هر چه بیشتر از این داستان تشابهات بسیاری با سریال های ترکیه ای یا غربی به چشم می خورد که گویی قصد رقابت در عرصه این داستان های ضد فرهنگی را...
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در تلاطم میان هنر و واقعیت چرخه نامتناهی ای نمایان است که هیچگاه پایان مطلقی ندارد. هنر به واقعیت تبدیل می شود و یا واقعیت به هنر؟! درابتدای این سریال چالش ذهنی در این حد گستردگی را تجربه می کند اما باگذشت هر چه بیشتر از این داستان تشابهات بسیاری با سریال های ترکیه ای یا غربی به چشم می خورد که گویی قصد رقابت در عرصه این داستان های ضد فرهنگی را دارد.
سریال «گردن زنی» یکی از آثار شبکهنمایشخانگی است که در ابتدای پخش به سرعت توجه مخاطبان را به خود جلب کرد. این درام جنایی داستانی پر از تنش، راز و کشمکشهای خانوادگی را به تصویر میکشد که تماشاگران که در قیمت آغازین حاشیه های بسیاری را برای خود ایجاد کرد.
داستان از شب عروسی یک زوج جوان آغاز میشود، جایی که مردی با انگیزهای ناموسی و طمع به دلارهای موجود در گاوصندوق، به خانه آنها حمله میکند و عروس و داماد را به قتل میرساند. با ورود خانوادهها و پلیس، رازهای پنهان میان خانوادههای این زوج فاش میشود.
عوامل و گروه بازیگران
سریال «گردن زنی» با کارگردانی سامان سالور و تهیهکنندگی علی قربانزاده، به عنوان نخستین تجربههای سریالسازی این دو هنرمند، در دنیای درام جنایی پا به میدان گذاشته است. گروه بازیگران این سریال، ستارهمحور نیستند، اما در آن حضور برخی از بازیگران چهره نیز دیده می شود.
جوانانی چون الیکا ناصری و کیسان دیباج در قسمت اول به طرز غافلگیرکنندهای کشته میشوند و امین شعرباف در نقش بازپرس، تلاش میکند تا واقعیت را به تصویر بکشد. محمد ولیزادگان نیز با بازی شرورانهاش در نقش بردیا نقش آفرینی می کند.
رد پای پرونده قتل واقعی و سکوت سازندگان گردن زنی
پس از پخش قسمت هایی از سریال گردن زنی، شباهت های کلی داستان به یکی از پرونده های قتل معروف جنجال جدیدی در فضای مجازی به پا کرد؛ جنجالی که عوامل این سریال پیش از انتشار قسمت هایی از آن در برابر این حجمه ها سکوت کردند. در تیزر ابتدایی و انتهایی این سریال هیچ اشاره ای به تشابه با پرونده های واقعی به چشم نمی خورد در حالی که پرونده نازنین و بهزاد طور دیگری این تئوری را به اثبات رسانده است، حداقل شروع این داستان برای سریال گردن زنی تشابهات بسیاری به پرونده ی واقعی قتل هولناک دو زوج دارد اما در ادامه گویی این داستان بر اساس واقعیت نیست و تماما ترشحات ذهنی نویسنده است که به تصور کشیده شده است! گزارش قتل هولناک نازنین و بهزاد در شب اول زندگی مشترک نازنین و بهزاد در سال 97، جنایت وحشتناکی رخ داد که اتفاقا در جامعه ی همان زمان بازخورد های بسیاری داشت. این زوج جوان بر اثر ضربات شدید چاقو و خونریزی فراوان در شب عروسی شان به قتل رسیدند. همسایگان با شنیدن صداهای مشکوک و مشاهده دو موتورسوار در حال فرار، پلیس را در جریان قرار دادند و مأموران بلافاصله وارد عمل شدند و خبر تلخ مرگ آنها را به خانوادههایشان اعلام کردند. تحقیقات اولیه نشان داد که قتل به دلیل سرقت نبوده و پلیس به دختری به نام ساغر مشکوک شد. بررسی روابط گذشته بهزاد نشان داد که ساغر پیش از این قرار بود با بهزاد ازدواج کند. اما پس از شنیدن خبر ازدواج بهزاد با نازنین، ساغر با کینه جویی خونین اش بهزاد را تهدید به قتل کرده بود. در مراحل بازجویی، ساغر اعتراف کرد که موضوع رابطهاش با بهزاد را با برادرش سهراب در میان گذاشته و از او خواسته تا انتقام بگیرد. سهراب، به همراه دوستش فرهاد، پس از پایان مراسم عروسی، به خانه نازنین و بهزاد رفته و جنایتی تلخ و خونینی را رقم زدند. پس از اعترافاتشان، سهراب و فرهاد به اشد مجازات محکوم شدند و خانوادههای نازنین و بهزاد خواستار اجرای قصاص شدند.
اشتراک خونین
گرچه شروع داستان سریال گردن زنی تشابهات بسیاری با پرونده نازنین و بهزاد داشت اما پس از گذشت چند قیمت از این سریال خط و رسم این داستان به سمت و سوی دیگری کشیده شد که چندان هم برای مخاطب جذاب نبود.
در تلاطم میان هنر و واقعیت چرخه نامتناهی ای نمایان است که هیچگاه پایان مطلقی ندارد. هنر به واقعیت تبدیل می شود و یا واقعیت به هنر؟!
صد ها و شاید هزاران نقش آفرینی هنری و حتی جزعا تصویری در جهان وجود داشته که به واقعیت تبدیل شده؛ از الگوبرداری های اجتماعی مردم نسبت به یک هنر خلق شده و در مثالی خرد، در یک اثر فیلم یا سریال تا الگوبرداری های وحشتناک و رقم خوردن جنایت های هولناک با همین اثر های نمایشی!
مثل حقیقتی که چند سال پیش رقم خورد؛ پس از پخش سریال «خون سرد» جنایت برادر کشی پزشک معروف به همان روش ابداعی در این سریال رخ داد. قاتل دست های مقتول را به روش نقش اصلی سریال خونسرد به صندلی بسته و با زدن رگ های مقتول جان برادر خود را گرفت!
حدود 6 سال پس از این پرونده هولناک حالا سریال گردن زنی با شباهت های عمیق و گاهی تضاد های سطحی و یا کلی دست روی جنایت مرگبار اما واقعی نازنین و بهزاد گذاشته است که بعد ازچند قسمت نشان می دهد که از خط اصلی این پرونده واقعی دور افتاده و حالا آن چه در ذهن نویسنده و کارگردان می گذرد روایتگر این داستان است.
جنایتی که شروع پر سر و صدایی داشت اما پس از چند قسمت داد اعتراض بسیاری از مخاطبانش را درآورد. با چشم پوشی از دید کلی نسبت به این معقوله که ساخت آثاری جنایی با حد خشونت بالا دقیقا چه تاثیری می تواند برای جامعه و الگو برداری نادرست داشته باشد، و نیز به مرور زمان عادی سازی در معقوله قتل و آزار را به همراه داشته باشد؛ این سریال نتوانست انتظارات بیننده را به درستی برآورده کند، سریالی که در قسمت ابتدایی به نوعی برای مخاطب خون به پا کرد و همه را به انتظار از یک روایتگری جنایی قوی وا داشت، پس از پخش قسمت سوم موجی از اعتراضات شروع شد و نیز بسیاری از مخاطبانش به شدت ریزش کرد.
انتقاد هایی که از دکوپاژ و فیلم برداری آغاز می شود، تا کم کیفتی کارگردانی و یا بازی بد بازیگران آن
بازی بازیگران مطرح این فیلم مانند رویا نونهالی نیز مورد هجمه های بسیاری بود؛ یکی از منتقدان به واکنشها و رفتارهای او در روز بعد از کشته شدن دخترش در شب عروسی اش اشاره کرده و گفته است این واکنش فقط میتواند از سوی کسی باشد که یکی از آشنایان دورش درگذشته و نه کسی که دخترش در شب عروسی اش به طرز فجیعی به قتل رسیده است. در باره بقیه هم وضع همینطور است. به خصوص به سکانس میز شام اشاره شده که خانواده عروس و داماد دور آن نشسته اند و پیتزا میخورند و مادر عروس میگوید غذا نه طعم دارد نه مزه. که قاعدتا باید اشاره به وضعیت روحی او داشته باشد، اما دیالوگ چنان بد نوشته شده و بدتر بازی شده که به هیچ وجه چنین کاربردی ندارد. حتی در مورد مهدی حسینی نیا سن او هیچ تناسبی با این که نقش پسر رویا نهالی را بازی کند، ندارد. همینطور سن و خصوصیات ظاهری طناز با بازی ترلان پروانه که به شدت با شاهرخ با بازی پویا رحیمیسام در تضاد است. امرِ مشتبه شدهی فرهنگی بر مدار ایدئولوژی ترکی است که نشانههایی از لیبرالیسمِ اجتماعی را در خود دارد. این فکت که ممکن است در ادامه به سوسیالیسمِ فرانسوی تبدیل شود و ما شاهد انباشتی از تجربه فرد در برابری و یا انتقام باشیم که شکل مابهازایی در جامعهی خود برای آن نتوان یافت، به خودی خود توهم توطئه در داستانها را افزایش خواهد داد. این توهم ناشی از برخورد غیرِ آکادمیک با آثاری است که مثلا علی سرتیپی در جایی اشاره میکند VODها گرایشِ مخاطبِ ایرانی به محصولاتِ غربی، ماهواره، را کاهش دادهاند. محصولاتِ غربی ناشی از تمرکز غرب بر فرهنگ و احیاناً نقد فرهنگی بر جامعهی خود است؛ اما به طور مشخص راجع به محصولات شبکه نمایش خانگی باید اشاره کنم که بر مدار فرهنگی غرب در حال داستانگویی برای فرهنگی است که ناجوانمردانه مورد تهاجم رسانهای قرار گرفته. «گردنزنی» در مَطلعِ خود ثابت کرد به مراتب ارزشی بیش از آثارِ حاضر در شبکه نمایش خانگی دارد اما این ارزشِ صرفاً آکادمیک باعث نخواهد شد مخالف یک جریانِ فرهنگیِ در حالِ بروز شنا کند.
خبرنگارمهلا رنجبران