دوشنبه 17 شهریور 1404

از رولکس‌های تقلبی تا سکوت در دیالوگ‌ها فیلم‌ها مثل موسیقی‌اند؛ گاهی آرام، گاهی پرجنب و جوش

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
از رولکس‌های تقلبی تا سکوت در دیالوگ‌ها فیلم‌ها مثل موسیقی‌اند؛ گاهی آرام، گاهی پرجنب و جوش

جیم جارموش که تازه‌ترین اثرش «پدر، مادر، خواهر، برادر» در بخش مسابقه هشتاد و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز حضور داشت، در گفت‌وگویی درباره‌ی داستان‌هایش، کارش و عشقش به سینما صحبت می‌کند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جیم جارموش همیشه‌پرکار بار دیگر به پرده‌های سینما بازگشته است. تازه‌ترین اثر او، «پدر، مادر، خواهر، برادر» در بخش مسابقه هشتاد و دومین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز حضور داشت و موفق به دریفات جایزه شیرطلایی شد.

در این فیلم از جارموش، این بار سه داستان متفاوت روایت می‌شوند که همگی به پویایی‌های خانوادگی در شکل‌های مختلف می‌پردازند. کارگردان در این مصاحبه دیدگاه‌هایی درباره‌ی داستان‌هایش، کارش و عشقش به سینما مطرح می‌کند؛ گاهی هم به جزئیات ظریفی اشاره می‌کند که ارزش کاوش دارند.

جیم جارموش در پاسخ به پرسشی درباره میزان الهام گرفتن از خانواده‌اش در فیلم «پدر، مادر، خواهر، برادر» گفت که برخی عناصر شخصی زندگی‌ام وارد فیلمنامه شده‌اند. او توضیح داد: «چیزهای خنده‌دار و جالبی وارد فیلم‌نامه شدند، مثل دوقلوها در داستان سوم با ایندیا مور و لوکا سبات. مادرم و برادرش دوقلو بودند و کاملاً حالت تله‌پاتیک داشتند. قسم می‌خورم، در خانه ما تلفن که زنگ می‌خورد، مادرم می‌گفت: این باب است و واقعاً باب بود. یا مثلاً می‌گفت: «فکر کنم امروز حال باب خوب نیست» و به او زنگ می‌زد؛ صدای حرف زدنش نمی‌آد» که می‌گفت: «اوه، آنفلوآنزا گرفتی؟ من از قبل حس کردم که تو مریض شدی.» به عنوان کودک وقتی این چیزها را می‌دیدم، فقط با خودم می‌گفتم: «این سیستم تله‌پاتی دقیقاً چه‌طور کار می‌کند؟!»

او درباره هم نام بودن پدر و عمویش افزود: «اسم عموی من باب بود. اسم پدرم هم باب بود. وقتی با پسرعموهایم بودم، همیشه این‌طور بود: «عمو باب کجاست؟»؛ «عمو باب تو یا عمو باب من؟». بعدتر که در انگلستان بودم، مدام می‌شنیدم که می‌گفتند بابا عموی تو است و من می‌گفتم: «بله، او واقعاً عمویم است. از کجا می‌دانستی؟»

با این حال، جارموش تأکید کرد که این فیلم یک داستان زندگینامه‌ای نیست: «راستش نمی‌دانم چرا آن را نوشتم. من در کارم بسیار شهودی هستم، نه تحلیلی. معمولاً ایده‌ها را یک یا دو سال با خود حمل می‌کنم و بعد فیلم‌نامه را خیلی سریع می‌نویسم. این ایده چند ماهی با من بود، و بعد فیلمنامه را خیلی سریع نوشتم.»

او درباره اولین داستانی که به ذهنش رسید گفت: «اولین داستانی که در این فیلم به ذهنم رسید آن روایتی از فیلم است که در آن تام ویتس پدر آدام درایور و ماییم بیالیک است. ماییم در آمریکا یک جورهایی ستاره‌ی کودک تلویزیون است، مثل ستاره‌ای در مجموعه «بیگ بنگ تئوری» و غیره و من نمی‌دانستم، چون آدم تلویزیونی نیستم. اما برنامه‌ی «جوپاردی» را خیلی دوست دارم و او مجری محبوبم در آن‌جا بود. بعدتر فکر کردم که او برای بازی در نقش خواهر آدام عالی خواهد بود. این نقطه‌ی آغاز بود. در حین نوشتن همان فصل اول، داستان‌های دیگر به‌طور مرموزی در پس‌زمینه شکل می‌گرفتند. من همیشه با در نظر گرفتن بازیگران مشخص می‌نویسم، بنابراین همین، محرک اصلی کارهاست.»

جارموش درباره همکاری با بازیگران بزرگ توضیح داد: «به نظر می‌رسد کاملا رابطه خوبی بین ما است. آنها می‌دانند که من واقعاً ارزششان را می‌دانم و خیلی مشارکتی و بی‌باکانه به سراغشان می‌روم. فقط یک استثنا وجود داشت: رابرت میچام. هرگز با افراد مشهور کار کردن یا بودن با آنها برایم ترسناک نبود، جز وقتی که فیلم «مرد مرده» را می‌ساختم. دوربین‌ها روشن می‌شدند و من آنجا می‌ایستادم و با خود می‌گفتم: این لعنتی رابرت میچام است که من دارم بازی‌اش کارگردانی‌اش می‌کنم! اما او بسیار سخاوتمند و بامزه بود. می‌پرسیدم: امروز حالتان چطور است، آقای میچام؟ جواب می‌داد: بدتر!!!»

او درباره عناصر مشترک در داستان‌ها و ایده ساعت رولکس توضیح داد: «یکی از عناصر مشترک در هر سه داستان این فیلم جدید، همان جمله «باب عموی تو است» است. عنصر دیگر، حضور یک ساعت رولکس است که ممکن است اصل باشد یا نباشد. من دوستی دارم که در جمهوری آفریقای مرکزی زندگی می‌کرد و موسیقی‌شناس بود. او با پیگمه‌های بایاکا زندگی می‌کرد و سال‌ها موسیقی‌شان را ضبط کرد، و در همین حین از خیابان کنال در نیویورک ساعت‌های رولکس تقلبی می‌خرید و از آنها برای رشوه دادن به مقامات آفریقایی که باید ازشان عبور می‌کرد، استفاده می‌کرد. در مقطعی همین باعث شد برای مدتی حسابی روی رولکس‌های تقلبی وسواس پیدا کنم.»

او در پاسخ به پرسش درباره این‌که آیا دوستش برای پیگمه‌ها هم رولکس تهیه می‌کرد، گفت: «آن‌ها ساعت نمی‌خواستند؛ تی‌شرت‌های مایکل جکسون می‌خواستند.»

جارموش در مورد داشتن یک رولکس شخصی هم توضیح داد: «نه. من یکی در بازار کهنه‌فروش‌ها با 35 دلار خریده‌ام، سال‌ها پیش. تازه اتوماتیک است.»

او در پایان درباره سبک همیشگی خود و استفاده از سکوت در دیالوگ‌ها گفت: «این بخشی از سفر سینمایی من است؛ از تماشای فیلم‌های هیولایی در آکرون اوهایو به عنوان یک کودک، تا پاریس به عنوان دانشجویی که هیچ‌وقت تحصیلش را تمام نکرد چون مدام در سینماتک زندگی می‌کرد و کارگردانانی مثل دریر، ناروسه، برسون و اوزو را کشف می‌کرد، که ریتم‌های متفاوتی نسبت به هالیوود و دیگر فیلم‌های آمریکایی داشتند. آن‌جا فهمیدم که فیلم‌ها مثل موسیقی‌اند. گاهی آرام، گاهی پرجنب‌وجوش. بنابراین واقعاً از همان‌جا شروع شد.»

مترجم: ریحانه اسکندری

منبع: سینه یوروپا

59244

کد خبر 2112237