اسکوسیزی عاشق فروتن سینما 83 ساله شد
اسکورسیزی، شاگرد راجر کورمن، چهره شاخص سینمای مستقل آمریکا، تقریبا همزمان با رفقایش، برایان دی پالما، استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس به فیلمسازی پرداخت.
به گزارش مشرق، مهمترین کارگردان زنده دنیا 83ساله شد. مارتین اسکورسیزی یک هنرمند چندوجهی است که از سویی با آثاری چون «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین»، «رفقای خوب»، «عصر معصومیت» و «مرد ایرلندی» شناخته میشود و از سوی دیگر یک عشق فیلم شیفته و واله سینمای کلاسیک است که با تأسیس یک بنیاد به ترمیم و بازیابی نسخههای فیلمهای کلاسیک پرداخته است.
همچنان که مستندش با عنوان «گشت وگذاری با مارتین اسکورسیزی در سینمای آمریکا» که متن مکتوبش نیز در ایران ترجمه و منتشر شده، یکی از بهترین منابع برای شناخت سینمای کلاسیک است. همچنان که با مستند «نامهای به الیا» که به همراه کنت جونز ساخت بهطور مبسوط به حرفه الیا کازان پرداخت و او را ستایش کرد و با دوستش جورج لوکاس تعدادی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینما را ترمیم و بازیابی کرد. کنار فیلمهای مهمی که اسکورسیزی کارگردانی کرده و نقش مهمی که در هالیوود دهه هفتاد میلادی به بعد داشته، این وجه شیفتگی و ادای دین به سینما از اسکورسیزی سیمایی دلپذیرتر از همنسلانش ساخته است.
شاگرد راجر کورمن، چهره شاخص سینمای مستقل آمریکا، تقریبا همزمان با رفقایش، برایان دی پالما، استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس به فیلمسازی پرداخت؛ کمی بعد از موفقیت گسترده برادر بزرگتر گروه، فرانسیس فورد کاپولا که با «پدرخوانده»اش راه را برای حضور حرفهای فیلمسازان نسل تازهای باز کرد که سرشت و سرنوشت هالیوود را تغییر دادند.
مشهورترین و نه الزاما بهترین فیلم اسکورسیزی برنده نخل طلای کن و از مهمترین محصولات هالیوود در نیمه دوم دهه 70 که بیشترین اعتبار و جایگاه را برای سازندهاش به ارمغان آورد. موفقیت خیرهکننده «راننده تاکسی» محصول همکاری خلاقانه مثلث شریدر، اسکورسیزی و دنیرو است. برگ برنده فیلم، تواناییاش در ایجاد حس تفاهم و درک کاراکتر تراویس و نه الزاما همذاتپنداری با اوست. مهم نیست که ما حق را به تراویس میدهیم یا نه، با اعمال و کردارش موافقیم یا نه، نکته اینجاست که ما بهعنوان تماشاگر تراویس را با همه تناقضهایش درنهایت صادق میبینیم و درکش میکنیم. این مرد زخم خورده تنهای عصیانگر ضداجتماع و در عین حال عدالتخواه را که به شیوه خودش دنبال پاک کردن جامعه از فضولات است درک میکنیم. چطور و چگونه؟ از طریق راه یافتن به خلوت تراویس. اهمیت «راننده تاکسی» در گذر زمان بیشتر و تأثیرش افزونتر از روزگار اکرانش در دهه 70 میلادی شده است.
اسکورسیزی «گاوخشمگین» را در بدترین شرایط روحی کارگردانی کرد و حال و روزش بیشباهت به وضعیت کاراکتر اصلی فیلمش جیک لاموتا نبود. ساختن فیلمی درباره یک مشتزن، خیلیها را یاد «راکی» (جان آویلدسون) میانداخت که موفقیت بیسابقهای را کسب کرده بود و هالیوود در حال تولید قسمتهای بعدیاش بود. اما «گاو خشمگین» قرار نبود فیلمی از جنس راکی باشد. برخلاف «راکی» که به مسیر زندگی یک مشت زن گمنام تا رسیدن به مقام قهرمانی جهان میپرداخت، «گاو خشمگین» بیشتر روایتگر سقوط بود. جیک لاموتا (رابرت دنیرو) در جایی از فیلم به نقل از شکسپیر میگوید: «آنقدر سقوط کردهام که پایینتر از آن ممکن نیست.» نمود بارز این سقوط را فروپاشی خانواده لاموتا، جدا شدن همسرش ویکی (کیتی موریارتی) و قهر برادرش جویی (جو پش) دیدهایم و اوج سقوط قهرمان مبارزه آخرش با شوگر ری رابینسن (جانی بارنز) است. یک خودویرانگری کامل و بهشدت اسکورسیزیوار، چنان که گویی لاموتا در حال انتقام گرفتن از خودش است. فیلمبرداری سیاه و سفید، سبک بصری خاص و نفسگیر اسکورسیزی و تدوین خیرهکننده تلما شون میکر که برایش جایزه اسکار را به ارمغان آورد به سکانسی ویرانکننده و بهشدت تأثیرگذار انجامیده که در تاریخ سینما میماند. داستان زوال مردی که از بهترین مشتزن میان وزن جهان تا حد شومنی مفلوک سقوط میکند. رابرت دنیرو با چنان حضور قدرتمندی جیک لاموتا را بازآفرینی کرد که اعضای آکادمی اسکار نتوانستند نادیدهاش بگیرند.
دنیرو میخنداند و جری لوییس جدی است. فیلم از آشفتگی معمول (و به تعبیر برخی از منتقدان، دوستداشتنی) اسکورسیزی فاصله دارد. سلطان کمدی از رابطه جالب توجه دنیرو و لوییس انرژی و از حس پوچانگارانهای که انتهای شهرت و محبوبیت را به کوچهای بنبست میکشاند، غنا مییابد. اسکورسیزی و دنیرو در بهترین دوران حرفهایشان کنار جری لوئیس در یکی از کمدیهای سیاه دهه 80 که شکست تجاریاش همان قدر محتوم بود که اعتبار و اعتلای جایگاهش در گذر زمان بهعنوان یکی از بهترینهای سازندهاش و از بهترینهای دهه80.
دههای که با اکران «گاو خشمگین» شروع شد و با کارگردانی «رفقای خوب» به پایان رسید. «رفقای خوب» از خلافکارانش اسطوره نمیسازد. برای تمام شدن دورانشان مرثیهسرایی نمیکند. حتی از دستانداختنشان و ارائه تصویری هجوآلود از آنها ابایی ندارد و البته سراغ پرداخت سرد و روشنفکرانه هم نمیرود.(اوباش فیلم دوستداشتنی هستند.) جیمی کانوی (دنیرو) در لانگشات کمی ابعاد اسطورهای دارد ولی هرچه فیلم پیش میرود و دوران خوش گنگسترها به پایانش نزدیک میشود او هم از رفاقت به خیانت میرسد بیآنکه آدم پلیدی باشد. جیمی برای زنده ماندن رفقا را میفروشد. شخصیت تامی (جو پشی) نمود کامل و چکیدهای است از آنچه رفقای خوب دربارهاش است. خلافکار جوشی، عصبی و در عین حال طنازی که عصبانیت بیش از اندازهاش که به قتل یکی از اعضای بانفوذ مافیا میانجامد، گروه را به سمت نابودی میبرد.
عاشقانهترین فیلم اسکورسیزی که موقعیتی تک افتاده در کارنامه استاد دارد. شور عشقی که معمولا زیر سایه سنگین مردان خشن میماند اینجا به تمامی حاضر است.
ضیافتی از تصاویر ناب سینمایی و مقدمهای بر حضور دی کاپریو در آثار اسکورسیزی که آغازگر دوران تازهای در پرونده فیلمسازیاش است؛ با دنیل دی لوییسی که شرارت را با شور همراه میسازد.