پنج‌شنبه 8 آذر 1403

انتقاد تند محمدرضا عیوضی از مجوز دادن به ترانه‌های سخیف

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
انتقاد تند محمدرضا عیوضی از مجوز دادن به ترانه‌های سخیف

روزنامه فرهیختگان نوشت: به فلان شاعر متعهد و معروف زنگ می‌زنیم و می‌گوییم این چه شعری است که مجوز گرفته است، سرش را تکان می‌دهد. یعنی از عهده ما خارج است و کس دیگری تصمیم می‌گیرد.

محمدرضا عیوضی بیش از دو دهه است که در موسیقی پاپ ایران حضور دارد و از اواسط دهه هفتاد کارش را آغاز کرده است. عیوضی را شاید اکثرا با سریال «روزگار جوانی» و قطعه «مثل یک رنگین کمون هفت رنگ» بشناسند، اما حدودا پنج آلبوم منتشر کرده و یکی از خروجی‌های تغییر نگاه مدیران در دهه هفتاد است. با او درباره تغییر نگاه و ارائه مجوزها در دهه هفتاد و شرایط فعلی هم‌صحبت شدیم.

اواسط دهه 70 به‌واسطه سیاست‌هایی که آن زمان اعمال شد و آقای علی معلم دامغانی هم در آن سیاستگذاری‌ها بودند برخی از دوستان سیاست مشابه‌سازی را مبنای کاری خودشان قرار دادند. شما جزء این جریان نبودید. صدای شما شبیه خواننده لس‌آنجلسی نبود و مستقل از بقیه خواننده‌ها رشد کردید و محبوب شدید. درباره این فضا صحبتی کنید.

اینکه مشابه‌سازی کنند را خبر ندارم. اصلا اطلاعی از این موضوع ندارم. این‌طور نبود که صرفا تمام کسانی که آمدند به‌گونه‌ای صدای آنها شباهتی با یک خواننده آن‌ور آبی داشته باشد. در طبیعت این را داریم که برخی مسائل طبیعتا شبیه هم هستند و این را نمی‌توان انکار کرد. من فکر می‌کنم خیلی از کسانی که صدای آنها شبیه خواننده‌های لس‌آنجلسی بود در ابتدا با اقبال خوبی روبه‌رو شد، ولی به مرور زمان با قیاس با اصل آن یک نوعی کمرنگ شدند و قاعدتا صدای یونیک و مختص افراد باقی می‌ماند، نه اینکه صدایی باشد که ادای کسی را دربیاورد. ما خواننده داریم که صدای آن شبیه خواننده لس‌آنجلسی است و طبیعی این چنین است و ادایی درنمی‌آورد. اینها را باید از دوستانی که سعی کردند تقلیدی در این زمینه داشته باشند جدا کرد و جدا دانست.

استناد من به بحث مشابه‌سازی صحبت‌های خود آقای علی معلم دامغانی و آقای شهبازیان است که آن زمان مدیریت را در دست داشتند و در مصاحبه‌ها این را بیان کردند. به‌عنوان سیاست مطرح بود که فضا را از آن سمت معطوف به داخل کنند، اما نکته این است که شما در این فضا آمدید و گل کردید. برای خود شما چقدر زمان برد، از زمانی که کار را شروع کردید تا زمانی که مشهور شدید، چقدر تلاش کردید و چه مشکلاتی بود؟ شرایط همانند الان بود که خواننده با یک قطعه یک‌شبه معروف شود؟

فضای مجازی اگر در آن زمان نبود وسایل دیداری و شنیداری مردم رادیو و تلویزیون بودند یعنی دقیقا مرجعی برای معرفی یک هنرمند بود. درباره اینکه یک‌شبه خیلی اتفاقات برای خیلی‌ها رقم بخورد باید بگویم شاید معروف شوند، ولی این معروفیت اول راه است و سختی راه ادامه دادنش است که چطور خود را حفظ کنید. من حاضر نشدم به هر قیمتی این معروفیت را حفظ کنم، چون علی‌رغم اینکه معروف شده بودم خدا را شکر می‌کنم که محبوب هم بودم. خیلی‌ها من و کار من را دوست داشتند، رفتار هنری من را دوست داشتند. این برای من ارزشمند بود. تمام سعی و تلاش من بعد از معروفیت این بود که محبوبیت خود را حفظ کنم. من هم تلاش کردم، قبل از اینکه بخوانم خیلی تمرین می‌کردم و خیلی کار می‌کردم و زمانی که فضا باز شد، تست صدا دادم. آن زمان این‌طور نبود که خواننده بخواند و بعد کاست را به ارشاد بدهد و ارشاد روی آن مجوز بدهد. ارشاد قبل از اینکه بخواهد به صدا مجوز بدهد، تست‌های خوانندگی می‌گرفت. در رادیو و تلویزیون هم این‌طور بود. صداوسیما مرجعی برای گرفتن تست صدا از خواننده‌های توانا بود و بعد از اینکه در تست قبول می‌شدند به آنها اجازه داده می‌شد که در رادیو و تلویزیون حضور پیدا کنند. ولی الان این‌طور نیست. متاسفانه روند موسیقایی و کلا مساله فرهنگ ما بسیار عوض شد. اگر آن زمان تلاش می‌کردیم موسیقی فاخر اجرا کنیم که کلام خوب و فاخر و ادبیات و شعر خوبی داشت، اما الان اینچنین نیست و همه چیز تجاری شده است و تجاری بودن مسائل فرهنگی و تولیدات فرهنگی اصالت فرهنگ را زیر سوال می‌برد. برخی مواقع می‌گویند یک فیلم کمدی بسازیم تا مردم بخندند، اصالت کمدی از لودگی جداست. فیلم‌های چارلی چاپلین را ببینید، هنوز طنزهای تلخ و اجتماعی‌اش را که نگاه می‌کنید قابل بررسی و تامل است و می‌توان ساعت‌ها و روزها درباره آن صحبت کرد و کتاب درباره آن نوشت.

فرازمانی و فرامکانی است و مختص یک فرهنگ و یک کشور نیست.

احسنت. پس اگر بخواهیم به این امر نگاه کنیم یک کار خوب و اثر فاخر می‌تواند به مرور زمان برگشت اقتصادی هم داشته باشد. متاسفانه خیلی از دوستان هنرمند عجول هستند و می‌خواهند خیلی زود معروف شوند و آن معروفیت کسب مال باشد. خوب است که از هنر خود استفاده و درآمدی را کسب کنند، ولی این درآمدها ماندگار و پایدار نیست. شاید این درآمدها مدتی طول بکشد، ولی شخصیت هنری فرد، اصالت فرهنگی و هنری در کجاست؟ برخی به این مسائل اهمیت می‌دهند و برخی هم اهمیت نمی‌دهند.

اشاره کردید هر کاری برای معروفیت نکردم. این امر شامل چه کارهایی می‌شود؟ یک خواننده که مشهور می‌شود در مواجهه با چه آفت‌هایی است که اگر خود را کنترل نکند ممکن است فراموش شود؟

خیلی از تهیه‌کننده‌ها که به آنها حق می‌دهم و مسیر زندگی آنها از این راه است، تفکر و سیاست‌شان بر این است که ببینند کجا منبع درآمد بهتری دارند و به آن سمت می‌روند. این افراد به فکر فرهنگ نیستند، بلکه به فکر منافع مالی خود هستند. من هم حق می‌دهم، ولی مراجع و سازمان‌های ذیربط ما کجا قرار دارند. یک تهیه‌کننده موسیقی اگر بگوید من با شما قرارداد می‌بندم ولی آنچه من می‌گویم و آن شعری که من انتخاب می‌کنم را بخوانید. من برای خود رسالت و فرهنگ و گفتمانی در انتخاب اشعار در موسیقی خود دارم. حاضر نیستم این گفتمان را با هر قیمتی تغییر دهم که امروز شعری را بخوانم که شاید در این برهه از زمان و در این چند روزه مردم بسیار بشنوند و تحسین کنند و چند ماه بعد بگویند چه معنا و مفهومی داشت. به‌دنبال مفهوم باید بود. من حاضر نیستم خود را برای قرارداد میلیاردی که دوست دارم روی استیج بخوانم و مردم من را دوباره ببینند، بخوانم و به هر قیمتی این کار را نمی‌کنم. خیلی‌ها به من می‌گویند اشعار امروزی استفاده کنید، چرا باید اشعاری که فرهنگ ما را زیرسوال می‌برد استفاده کنم؟ عاشقانه‌های سه‌ضلعی که درباره دو نفر نیست، مضر است. این معضلی است که در اشعار امروز ما واقع شده است و متاسفانه در بین جوانان این را بسط و گسترش دادند و جوانان خواهان این اشعار شدند و تهیه‌کننده‌ها اگر با خواننده قرارداد می‌بندند می‌گویند این اشعار را باید بخوانید.

مثلا اوج آن در بعد از اصلاحات و روی کار آمدن دولت خاتمی است که تعداد زیادی خواننده داشتیم که جدی‌تر کار می‌کردند. در دوره دولت هاشمی و دوره تغییرات صداوسیما، صدای حصیری، اعتمادی و... بود. برخلاف الان و دهه 90 آن زمان خواننده‌ها سعی می‌کردند از نظر فنی با هم رقابت کنند. در حدود 20 سال چه اتفاقی افتاد که از آن فضای رقابتی سالم که اتفاقا به تربیت ذائقه شنیداری مخاطب هم کمک می‌کرد به الان رسیدیم که فرد یا باید به ترکیه برود یا آهنگ‌هایی بخواند که در آن کلمات ناهنجار باشد یا به نحوی دیده شود؟

من تاریخچه‌ای را بیان کنم که قبل از سال 75 موسیقی پاپ نداشتیم، موسیقی سنتی و سرود بود که در اوایل انقلاب سرودهای انقلابی بود و بعد جنگ شد و مارش آمد و سرودهایی که در رابطه با جنگ ساخته می‌شد که همگام با نوحه‌سرایی بود. بعد از جنگ سرودهایی بود که اشعاری استفاده می‌شد که درباره طبیعت بود. یعنی چیزی به اسم موسیقی پاپ نداشتیم. موسیقی پاپ از سال 75 به بعد که بنده و خشایار اعتمادی نفرات اولی بودیم که موسیقی پاپ را در ایران اجرا کردیم، کسانی بودند که می‌خواندند ولی در رادیو و تلویزیون فعالیت نداشتند. خشایار اعتمادی و بعد من و البته با آقای اصفهانی همزمان بودیم و بعد آقای تاجیک، کریمی، افشار و... بودند. بحث اینجاست که هنوز اگر این دوستان را نگاه کنید روی اصالت فکری خود پایدار هستند. یعنی اینها تغییری پیدا نکردند و به‌سمت و سویی نرفتند، اما کسانی که اسیر تهیه‌کننده‌ها شدند، بر اساس تفکرات آنها باید حرکت کنند. در یک جامعه برخی از افراد می‌بینند منفعت به کدام طرف است و به آن سمت حرکت می‌کنند و افراد را به آن سمت می‌کشند. فرضا وقتی من تهیه‌کننده شخصی هستم، به او می‌گویم من باید بگویم چطور لباس بپوشید و حتی مهمانی بروید یا خیر، چطور بگردید و چطور حرف بزنید، چطور شعر بخوانید، چه شعری را بخوانید، هر چیزی می‌گویم باید قبول کنید. قاعدتا این خواننده مطیع تهیه‌کننده است همانند یکی از تهیه‌کننده‌ها که گفت این خواننده برای من کالا است که از آن پول درمی‌آورم. نگاه یک تهیه‌کننده به هنرمند یک نگاه کالایی و اقتصادی است و قطعا آن کالایی را که تفکری برای خود ندارد، گفتمانی برای خود در عرصه هنر و فرهنگ ندارد، به سمت و سویی می‌برد که بتواند در آن فضا از آن کسب درآمد کند. می‌تواند آن تهیه‌کننده به سمت یک جناح سیاسی کشیده شود و آن را با خود ببرد و بعد از یک مدتی که استفاده کامل را از این هنرمند کرد و به قول معروف شیره جان هنرمند را کشید و برای آن کارایی نداشت آن را رها می‌کند، ولی چون طرف قرارداد 10ساله دارد می‌ماند چه کند؟ درنتیجه از ایران می‌رود و می‌گوید تا زمانی که در ایران باشم نمی‌توانم با این فرد کار کنم، ایران هم قانون کپی‌رایت با جهان ندارد. درنتیجه در کشور دیگر شروع به فعالیت می‌کند و هر چه می‌خواهد می‌خواند، جملات اعتراضی به‌کار می‌برد که شاید بیان آن خیلی سخیف باشد. مشکل اساسی این است که ماه‌ها هنرمندان خود را رها می‌کنند و از یاد می‌برند و کامل در اختیار شخص دیگری قرار می‌دهند و آن آدم برای آنها تصمیم می‌گیرد.

چه می‌شود خواننده تن به قرارداد 10ساله می‌دهد؟ مگر نمی‌داند شاید بخش زیادی از آزادی وی گرفته شود؟

قاعدتا به این فکر می‌کند، ولی دوست دارد شنیده شود.

نکته‌ای را درباره سالی که شروع کردید بیان کردید. آن زمان کلام خیلی موثر بود و برخلاف اکنون، آن زمان کلام ترانه‌ها اهمیت بالایی داشت. نوع مجوزدادن و نظارت چطور بود؟

قاعدتا نظارت موسیقیایی روی آن بود، نظارت کارشناسی روی آن بود.

از طرف چه کسانی این نظارت بود؟

کسانی که در شورای شعر، شورای موسیقی ارشاد و تلویزیون بودند به‌نظر من آدم‌هایی بودند که سواد این کار را داشتند. باسواد بودند. افراد اصلحی روی کار بودند، ولی به مرور زمان که دولت‌ها عوض می‌شدند متاسفانه در کشور ما روابط جای ضوابط را گرفته است و متاسفانه روابط باعث شده آدم‌های ناکارآمد و نالایق و کسانی که سواد کار موضوع موردنظر را ندارند، سرکار بیایند. مثلا طرف رشته شمشیربازی بوده و رئیس فدراسیون اسب‌سواری شده است. چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی انتصابات از روی شایستگی نباشد. وقتی آن زمان می‌خواستیم ترانه و شعر عاشقانه‌ای را بخوانیم، روی آن با ذره‌بین نگاه و دقت می‌کردند تا کلام سخیفی در آن نباشد، الان وقتی این اتفاقات را می‌بینیم و اشعار را به‌سادگی مجوز می‌دهند یک علت بیشتر به‌دست نمی‌آید، یا آدم‌های بی‌سوادی هستند که آنجا تصمیم می‌گیرند یا آدم‌هایی هستند که سواد دارند ولی زیرمیزبگیر هستند. این اشعار به‌راحتی مجوز نمی‌گیرند.

برخی که کاربلد هستند استعفا می‌دهند.

درست است. به فلان شاعر متعهد و معروف زنگ می‌زنیم و می‌گوییم این چه شعری است که مجوز گرفته است، سرش را تکان می‌دهد. یعنی از عهده ما خارج است و کس دیگری تصمیم می‌گیرد.

بیش از 2 دهه ماندن در دنیای موسیقی ایران با این ویژگی‌هایی که دارد کار سختی است. الان شما این کار سخت را انجام دادید مخصوصا در وضعیت الان که همچنان فعالیت شما ادامه دارد. چه اتفاقاتی افتاده است؟ چه کارهایی را نکردید؟

می‌گوید رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، ما سعی کردیم سر عقاید خود بایستیم. من هنوز اصرار دارم و همدوره‌های من اصرار دارند که این شکل موسیقی را جلو ببریم و ادامه دهیم. به کمک و به امید این آدم‌های فهیم جامعه ما کار خود را انجام می‌دهیم. همیشه هم توکل به خدا داشتیم. چون آدم‌ها به مرور زمان تحت شرایط عوض می‌شوند. رشته تحصیلی من اقتصاد بازرگانی و کارشناسی‌ارشد روابط بین‌الملل است و دکتری افتخاری علوم سیاسی دارم. خیلی علاقه به سیاست دارم و بسیار دغدغه مسائل فرهنگی در جامعه را دارم، چون فرهنگ در یک جامعه بنیان و ریشه تمام عملکردهای انسان است، چه در زمینه اقتصادی، چه در زمینه سیاسی، وقتی فرهنگ خوبی داشته باشید در اقتصاد موفق می‌شوید چون آدم بافرهنگی هستید و به یک اصول و موازینی پایبند هستید و سعی می‌کنید در معاملات اقتصادی سر طرف مقابل کلاه نگذارید.

5858

کد خبر 1528315