ای کاش یک صندلی داشتیم...
واقعا مخ آدم از دیدن برخی قیمتها سوت میکشد. این روزها قیمت خانه در جنوبیترین نقطه تهران با قیمت 2 سال پیش یک خانه در شمال پایتخت برابری میکند.
عصرایران؛ مصطفی داننده - در فیلم آژانس شیشهای «سلحشور» با بازی رضا کیانیان روی صندلی چرخدار آژانس هواپیمایی نشسته بود و «حاج کاظم» با بازی پرویز پرستویی با ژ -3 در دستش داشت و میگفت:«میدونی یه گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ میدونی یه گروهان بره خط، دسته برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟»
سلحشور نمیدانست. چون جبهه نرفته بود البته به قول خودش جایی که رفته بود کمتر از جبهه نبود. کاش ما جوانها هم یک صندلی چرخدار داشتیم و البته بدون ژ -3 و مسؤولین کشور را مثل سلحشور مینشاندیم روی صندلی و به آنها میگفتیم:«میدونی آدم برنامه ریزی میکنه برای خرید خونه اما یه شب خونه گرون میشه یعنی چی؟ میدونی پول داری اما نمیتونی خونه بخری یعنی چی؟ میدونی با حقوق 2 میلیونی زندگی کردن یعنی چی؟»
قدیمترها کسانی که تازه وارد مسیر زندگی میشدند برای خود برنامه میریختند که مثلا سه سال بعد از ازدواج برای خود خانه بخرند، خانه عوض کنند یا برای راحت زندگی کردن ماشین بخرند اما حالا شب برای صبح برنامه ریزی کنی با شوک بالا رفتن قیمتها روبرو میشوی.
اگر شب نخری، صبح باید گران تر بخرید. بعد نشستهاند آن بالا که "ما اجازه نمیدهیم قیمتها گران شود". به خدا باید به مردمی که با 2 میلیون درآمد یک خانواده 5 نفره را اداره میکنند جایزه نوبل اقتصادی داد.
واقعا مخ آدم از دیدن برخی قیمتها سوت میکشد. این روزها قیمت خانه در جنوبیترین نقطه تهران با قیمت 2 سال پیش یک خانه در شمال پایتخت برابری میکند.
کمترین خرید از بازار میوه و ترهبار که تازه قمیتهایش نسبت به مغازهها کمتر است، حدود 100 هزار تومان میشود.
نگویید چرا جوانان ازدواج نمیکنند. نگویید چرا جوانان به سمت اعتیاد یا مسائل دیگر میروند. این وضعیت اقتصادی قطعا بحرانهای اجتماعی به بار خواهد آورد. سرپرست خانواده مجبور است برای مدیریت زندگی خود، هر روز سبد خرید خود را کوچک کند. تفریح را خط بزند. مسافرت نرود تا حداقل امور ساده زندگیاش بچرخد.
حاصل این رفتار چیست؟ نوجوان این خانواده به دلیل حذف برخی از خواستههایش توسط خانواده به دنبال جبران آن است و چه چیز ارزانتر از تفریحات ناسالم در این کشور. وقتی قلیان کشیدن تبدیل به تفریح میشود باید تا آخر خط را بخوانیم.
چندی پیش در مترو مردی میانسال میگفت، پسر دبستانیام میپرسد، تو چرا ماشین شاسی بلند نداری؟ چرا نمیتوانی برایم موبایل آیفون بخری؟
مرد راست میگفت. آنقدر فاصله طبقاتی در جامعه زیاد شده است که نسل جدید با خود میپرسد چرا "آنها" میتوانند و پدر من نمیتواند.
با این وضعیت اقتصادی که ساخته شده کمکم باید فاتحه آنهایی را که دوست دارند سالم زندگی کنند، بخوانیم. فشار اقتصادی باعث میشود آنها هم متاسفانه مسیر زندگی خود را عوض کنند. در قحطی و جنگ میگویند بخور تا خورده نشوی، بکش تا کشته نشوی.
کاش ما جوانها هم مثل "حاج کاظم" یک صندلی چرخدار داشتیم و مسؤولین کشور را مینشاندیم روی آن و به آنها میگفتیم...
______________________________
بیشتر بخوانید:
خطر «جنگل» شدن جامعه را جدی بگیریم
جامعهای که آدمهای خوب را به سمت «هیولا» شدن هل میدهد
جزییاتی باورنکردنی از لوکسترین خانههای اجارهای در تهران________________________________
لینک کوتاه: asriran.com/002wwH