بازپرس؛ روایتی دیگر از یک پرونده امنیتی / اقتصادی در قاب تلویزیون
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - زهرا قربانی رضوان؛ استفاده از داستانی واقعی با پرونده قضایی که در جامعه سروصدا به پا کرده باعث کنجکاوی بیش از پیش مخاطب میشود. این مورد نه تنها سبب کشش بینندگان میشود بلکه باعث میشود هنرمندان و نویسندگان که ترس پرداختن به این موضوعات را دارند با خیالی آسوده در این موضوعات ورود کنند. سریال «بازپرس» از مجموعههای تلویزیونی جدید رسانه ملی است که این...
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - زهرا قربانی رضوان؛ استفاده از داستانی واقعی با پرونده قضایی که در جامعه سروصدا به پا کرده باعث کنجکاوی بیش از پیش مخاطب میشود. این مورد نه تنها سبب کشش بینندگان میشود بلکه باعث میشود هنرمندان و نویسندگان که ترس پرداختن به این موضوعات را دارند با خیالی آسوده در این موضوعات ورود کنند.
سریال «بازپرس» از مجموعههای تلویزیونی جدید رسانه ملی است که این شبها از شبکه یک سیما به روی آنتن میرود. ژانر پلیسی در سریال سازی تلویزیونی ایران سابقهای طولانی دارد. بخصوص در دهه 70 و 80 با حضور چهرههایی همچون مهدی فخیم زاده در قامت بازیگر و کارگردان شاهد سریالهایی از این دست بودیم.
اکنون سریال «بازپرس» به کارگردانی احمد معظمی و به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی توانسته مخاطبان علاقهمند به روایت اکشن و پلیسی را بار دیگر پای قاب تلویزیون بکشاند. این کارگردان در کارنامه خود سریالهایی موفق همچون «خانه امن»، «سارق روح»، «سرجوخه» و «حریم شخصی» را نیز ثبت کرده است که همه با استقبال خوب تماشاگران روبه رو شده اند. معظمی این بار با جسارتی هرچه تمام به سراغ روایتی از جنس واقعیت رفته است. روایتی از فساد مالی و رابطه آن با یکی از تهیه کنندگان شبکه نمایش خانگی تا رانت خواری و حضور آقازادهها در فساد اقتصادی.
داستان فیلم درباره بازپرسی به نام صدرا با بازی محسن قصابیان است که مسئول رسیدگی به پروندهای اقتصادی است که به سرنخهایی دست پیدا میکند. همانطور که از نام سریال پیداست شخصیت اصلی بازپرس پرونده صدرا است. نویسنده سعی داشته بنابر داستان، روی شخصیت او تاکید کند، اما با وجود شخصیتهای متعدد در ادامه سریال، صدرا، به یک شخصیت فرعی تقلیل یافته است و صرفا بار اسم فیلم را به دوش میکشد. آفتی که در تمام سریالهای تلویزیونی دیده میشود کشدار شدن داستان است که بازپرس هم از این مسئله مثتسنی نیست و گاهی حوصله مخاطب سر میرود. خرده روایتهای فرعی همچون داستان هدایت، مردی که به علت قتل دوست همسرش دست به فرار میزند و نشان دادن تاثیر این عمل در زندگی دختر و پسرش که خود روایت فرعی دیگری است دلیلی بر کشدار شدن بی علت سریال است. پراکندگی موضوعات همچون زندگی شخصی بازپرس و بحث ازدواج مادر بازپرس با یکی از همسایگان از همین دست آفتها است. این پراکندگی سبب نیمه کاره رها شدن روایتها و گنگ پیش رفتن روند سریال و جامپهای بی استدلال شده است. البته نویسنده سعی بر آن داشته که روایتگر تاثیر زندگیها بر یکدیگر باشد، اما به این هدف دست نیافته و متاسفانه منجر به این پراکندگی در سیر اتفاقات شده است.
سریالهای تلویزیونی تبدیل به یک الگویی یکسان شده اند. گویی الگویی نوشته شده است و باید براساس آن پیش بروند. برای مثال روابط بین شخصیتها آنقدر تکراری شده است که اینبار در بازپرس تبدیل به یک کلیشهای تصنعی شده است. رابطه صدرا با همسر و فرزندانش از همین الگو پیروی میکند. کارگردان برای آنکه مخاطب خود را به شخصیت اصلی نزدیک و حس همذات پنداری بیشتری را ایجاد کند وارد زندگی شخصی او شده تا کمی پیش فرضها در ارتباط با زندگی بازپرسها به عنوان افرادی سختگیر در زندگی شخصی را تغییر دهد.
بازی محسن قصابیان در نقش بازپرس که پیشتر او را در فیلم سینمایی منصور دیده ایم به خوبی ایفا شده است. بازپرسی حرفه ای، قاطع و در عین حال مهربان و دلسوز. شخصیتی که سعی کرده از تیپ همیشگی بازپرسهای تلویزیونی فاصله بگیرد و از کلیشهای بودن به دور باشد. انتخاب سوگل طهماسبی به عنوان همسر بازپرس شاید یکی از اشتباهات جدی معظمی باشد. طهماسبی همان شخصیتی که در سریال گاندو داشت را بی هیچ تغییری در بازپرس ارائه میدهد. مهدی فخیم زاده را به نقشهایی پلیسی و کارآگاهی میشناسیم، اما اینبار حضور بازیگر پیشکسوت در نقش مرد فقیر، متفاوت ظاهر شده که باعث اعتبار فیلم بازپرس شده است. بازی بازیگران دیگر همچون محمدرضا شریفی نیا، فرهاد قائمیان، اندیشه فولادوند، فریبا کوثری دقیقا همانی است که سالهای سال بیننده در قاب تلویزیون دیده است. شخصیت پردازیهایی ناقص در میان بازیهای تکراری و در میان انبوه داستانهای فرعی صرفا تبدیل به یک نمایش غیردراماتیک و مصنوعی شده و همین امر سبب فاصله مخاطب با روایت شده است.
مخاطب حال حاضر اکنون با توقعی چند برابر و با حساسیت بیشتر آثار نمایشی را دنبال میکند؛ بخصوص با روی کار آمدن جدی شبکه نمایش خانگی و مشاهده آثاری با کیفیت فنی و تصویری بیشتر، مخاطب انتظار بالاتری از کیفیت آثار تلویزیونی دارد. برای مثال در تصویربرداری سریالی با ژانر پلیسی باید همسو با تنش و ایجاد اضطراب باشد، اما سالها است که کارگردانان تلویزیونی قالبی ساده و به دور از خلاقیت را ارائه میدهند. بازپرس نه تنها نمای خلاقهای ندارد بلکه در انبوه داستانهای فرعی تصاویری خام قرار گرفته است که همین امر عاملی جدی است برای کوچ مخاطبی که اکنون با حساسیت بالاتری آثار را تماشا میکند.
استفاده از داستانهای واقعی بخصوص در این دست ژانرها نیازمند متنی پرکشش و داستانی دارای گره و فراز و فرودهای عمیق است، زیرا همین واقعی بودن به دور از تخیل و برای مخاطب ملموس و نزدیک به زندگی روزمره است. نگاه سطحی و پرداختی ساده و به دور از خلاقیت علاوه بر اینکه روایت را بی جان میکند تاثیری که یک فیلم و روایت باید بر روی مخاطب داشته باشد را نیز زیر سوال میبرد.