بازی عجیب تاریخ
بازی تاریخ را ببینید! یکی به اسم وطن پرستی و مستظهر به نام مصدق با دشمنی که به «وطن» حمله کرده و در دشمنی با ایران و ایرانی زبانزد است همراهی می کند و دیگری که پدرش دولت ملی گرای مصدق را سرنگون کرده و سال ها نیز با حکومت کودتا همراهی کرده، در پایان عمر، دوستی «وطن» را بر همه دوستان و همراهان قدیمی ترجیح می دهد و آنچه را که فکر می کند درست است بی واهمه از همه بر زبان می راند.
تاریخ قاضی بی رحمی است و هیچ سیاستمداری را بدون صدور حکم رها نمی کند. حکم او دقیق و صریح است. تاریخ کاری به انگیزه ها ندارد. آنچه برای او ملاک قضاوت است عملی است که سیاستمداران انجام می دهند. مهم نیست که سیاستمداری خود را ملی گرا بداند و نام وطن و نامداران وطن را به عاریت بگیرد، از نظر تاریخ آنچه او انجام می دهد معیار داوری است.
شاپور بختیار هم در همراهی و پشتیبانی اش از صدام مدعی نام «وطن» بود. چه بسیار استدلال ها و توجیحات نیز برای نجات این وطن می تراشید. توجیحاتی که به گمان خودش وطن را نجات می داد و البته او را نیز در مقام یک ناجی بزرگ وطن در نظرها می نشاند! اما قاضی بی رحم تاریخ و وجدان عمومی هموطنانش بی هیچ اعتنایی به این انگیزه ها او را کسی دید که به «وطن» خود حمله کرده یا در کنار دشمن وطن بوده و راضی و خشنود از این کار. وطن پرستی نیز مانند هر آرمان دیگری در زندگی شاخص هایی دارد که شاید به گمان برخی آنچه اردشیر زاهدی در سال های پایان عمرش به آن مبادرت کرد شاخصی پررنگ از این آرمان نباشد اما دستکم نشانه هایی از صدق گفتار و رفتار وطن پرستانه را آن هم در هیاهوی مدعیان وطن پرستی در آن سوی آب ها آشکار کرد که با توجه به جایگاه و موقعیت سیاسی ویژه اش طنین بسیار متفاوتی یافت.