بحرانسازی برای پزشکیان به جای راهحل
تورم کمرشکن، اقتصادنابسامان، ناترازی های شدید در تمام شئونات زندگی مردم و ناکارآمدی برخی مسئولین عده ای را برآن ساخته که بابحران های کاذب ونمایش های نخ نما تلاش کنند تا ذهن افکارعمومی ومردم راازمشکلات اصلی جامعه دور کنند!
بازارداغ شایعات سیاسی از استعفای پزشکیان تا برکناری معاون اول دولت، استعفای وزرا وسپس تکذیب های نمایشی پیاپی کالایی است که در این میان به مدد برخی رسانه ها به خورد جامعه داده می شود.
این روایت از فضای سیاسی، بیش از آنکه بازتاب واقعیت باشد، نمایش یک صحنهسازی پرهیاهوست. اصلاحطلبان با دست خود دیوار دولت را فرو میریزند و بعد با ژست ناجی، بحران را فریاد میزنند.
تناقض آشکار در رفتار آنان، از یکسو تهدید به پایان کار دولت و از سوی دیگر انکار استعفا، نشان میدهد که بیش از آنکه دغدغه اداره کشور داشته باشند، درگیر بازیهای رسانهای و سهمخواهیاند.
وقتی کمیته سیاسی جبهه اصلاحات، ایران را در خطرناکترین مقطع تاریخی معرفی میکند، پرسش این است: آیا این هشدار برای اصلاح شرایط است یا برای تضعیف دولتی که خودشان در شکلگیریاش نقش داشتهاند؟
سخنان خاتمی درباره بحران، در عمل چیزی جز تکرار همان خط رسانهای نیست که روزنامههای اصلاحطلب دنبال میکنند؛ خطی که با بحرانسازی، دولت را ناتوان جلوه میدهد تا زمینه برای فشارهای بعدی فراهم شود.
روزنامههای اصلاحطلب نیز با تیترهای اغراقآمیز؛ خطی را دنبال می کنند که هدفش نه اصلاح امور، بلکه تضعیف دولتی است که خودشان در شکلگیریاش سهم داشتهاند.
عطریانفر هم با طعنه به طنز بودن استعفا، عملاً اعتراف میکند که این بازی بیشتر یک ابزار فشار است تا یک مطالبه واقعی. اما او و همفکرانش نمیتوانند پنهان کنند که همین شایعات از دل نهادهای نزدیک به دولت بیرون آمده است؛ از شورای اطلاعرسانی گرفته تا روزنامههای وابسته. این تناقض، دولت را در موقعیتی قرار داده که حتی از درون، صدای استیضاح و پایان کار شنیده میشود.
وقتی رئیس شورای اطلاعرسانی دولت مجبور میشود شایعات را تکذیب کند، در حالی که همکارانش خود آغازگر همان شایعات بودهاند، دیگر چیزی جز بیاعتباری باقی نمیماند.
این وضعیت نشان میدهد که دولت نه تنها با مخالفان بیرونی، بلکه با بحران اعتماد درونی نیز دستوپنجه نرم میکند. و در نهایت، توصیه روزنامهای به عراقچی که «وزیر صلح باشید نه وزیر جنگ»، بیش از آنکه نصیحتی دلسوزانه باشد، ادامه همان خط تخریب است: القای اینکه دولت حتی در سیاست خارجی نیز مسیر اشتباه میرود.
این مجموعه رفتارها تصویری روشن از یک اپوزیسیون درونحکومتی میسازد؛ جریانی که به جای نقد سازنده، با بحراننمایی و تناقضگویی، دولت را به سمت فرسایش میبرد.
نتیجه چنین رویکردی نه اصلاح امور، بلکه تشدید بیاعتمادی عمومی و تضعیف ساختار سیاسی است. در این میدان، حقیقت قربانی میشود و آنچه باقی میماند، بازی قدرتی است که هیچ نسبتی با مسئولیتپذیری ندارد.
این ماجرا بیش از آنکه یک اختلاف ساده سیاسی باشد، به یک نمایش تمامعیار از تناقض، بیثباتی و بیمسئولیتی تبدیل شده است.
اصلاحطلبان با دست خود دولت را به لبه پرتگاه میبرند و بعد با فریاد «بحران» نقش منجی به خود میگیرند. این همان سیاست دوگانهای است که سالهاست به جای راهحل، فقط بر آتش بیاعتمادی عمومی دمیده است.
تناقضها به حدی رسیده که حتی شورای اطلاعرسانی دولت، که باید منبع آرامش و شفافیت باشد، خود به کانون شایعهپراکنی تبدیل شده است. یک روز از استیضاح حرف میزنند، روز دیگر استعفا را تکذیب میکنند، و در نهایت با بیانیههای متناقض، اعتماد عمومی را نابود میسازند. این وضعیت چیزی جز یک خودزنی سیاسی نیست؛ دولتی که از درون توسط نزدیکترین حلقههایش تخریب میشود، دیگر نیازی به دشمن بیرونی ندارد.
وقتی استعفا «طنز» است، در واقع باید بپذیریم که همه این هیاهوها یک بازی رسانهای با هدف فشار و امتیازگیری است، نه اصلاح اوضاع. و وقتی روزنامهای به عراقچی توصیه میکند «وزیر صلح باشید نه وزیر جنگ»، این هم ادامه همان خط تخریب است: القای اینکه دولت حتی در سیاست خارجی نیز مسیر اشتباه میرود.
این مجموعه رفتارها تصویری روشن از یک جریان سیاسی میسازد که به جای نقد سازنده، با بحرانسازی و تناقضگویی، دولت را به سمت فرسایش میبرد. نتیجه چنین رویکردی نه اصلاح امور، بلکه تشدید بیاعتمادی عمومی و فروپاشی سرمایه اجتماعی است. در این میدان، حقیقت قربانی میشود و آنچه باقی میماند، بازی قدرتی است که هیچ نسبتی با مسئولیتپذیری ندارد.