تازهترین سروده امیری اسفندقه؛ برف است به سر وقت زمین آمده رقصان
مرتضی امیری اسفندقه قصیده تازهای را که مناسب با حال وهوای این روزهای زمستانی تهران سروده، در اختیار خبرگزاری قرار داده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مرتضی امیریاسفندقه شاعر، قصیده جدیدی را که به تازگی سروده است، برای انتشار در اختیار تسنیم قرار داده است. این سروده که با حال و هوای برفی این روزهای تهران و عید بزرگ نیمه شعبان گره خورده به شرح ذیل است:
اسفندیه
هاشور زده برف و چه هموار هوا را سرد است، نبندید ولی پنجرهها را زیباتر از این منظره شاید که نبینید از پنجره بیپرده ببینید هوا را
*
برف است به سر وقت زمین آمده رقصان تا ریسه کشد شاخهی در باد رها را شاباش فرشته به سر و روی درختان کز یاد نبردند تب نشو و نما را یا شعر سپیدی که خداوند سرودهست موزون و مقفی عجبا! شعر خدا را موزون که شنیدهست و کجا شعر سپیدی؟ این شعر سپید است، ببینید فضا را چه شعر سپیدی که پر از قافیهی نو چه شعر سپیدی که پر از نقش و نگارا نرمینه و شرمینه، میبارد و یکریز تا جلوه دهد منظره را نقش و نما را زیبایی و آزرم به یکجا نشود جمع زیبایی محض است و هوا دار حیا را
*
چه برف تمیزی به زمین ریخته اسفند برفی که تماشایی کرده همه جا را دستار به سر بسته درختان همه را پاک شیخند درختان به تذکر همه ما را هنگام جلوس است و مشایخ همه جمعند سرگرم نصیحت همه ما را و شما را در حوزهی برف اینهمه طلاب معزز صف بسته و آمادهی تبلیغ، خدا را برف است که مشغول به عمامهگذاری است میبندد با حوصله عمامهی وا را میبندد و وا میکند از دور سرشان دستار ریاست را دستار ریا را آیات عظامند درختان همه حاضر در شهر ببینید حضور زعما را دور سرشان برف بگردد که اجابت کردند به پیچیدن دستار دعا را
*
یا نه همه احرام به یک مرتبه بستند در هروله لبیک زنان سعی و صفا را در مزدلفه جمع همه آمده با هم تفسیر نمونه عرفاتند و منا را
*
بر گنبد و گلدسته سپیدینه ببینید تا حال ندیدید اگر برفنما را تحتالحنک انداخته بر گردن خود کاج تاجی به سرش برف زده، مزد بقا را تحتالحنک و تاج که دیده، عجبا! جفت در کاج ببینید ولی این عجبا را
*
پا تا به سر کاج یکی تاج سپید است در برف فرو برده تمامی سر و پا را تا حال که دیدهست چنین تاجگذاری تاجی که گرفته شنل و شال و ردا را
امیری اسفندقه نوسرودهاش را در دورهمی اهالی فرهنگ خواند / انتظارات اصحاب فرهنگ از دولت آینده
*
بر شانهی یاس است یکی خرقهی توری انداخته از برف شنل پشت دو تا را سنگین شده بر شانهی او خرقهی برفین در خویش فرو رفته تماشای فنا را رفته ست فرو در خود، تا بعد فنا باز در عین بقا باز کند بند قبا را
*
بسته پشه بندی به سر شهر مگر برف یا تور عروس است، بگو پنجرهها را شد قافیه تکرار ولی عیب ندارد تا باز به تکرار ببینید هوا را نه تور عروس و نه پشه بند، ببینید از پنجره پیغامبر صلح و صفا را
*
این پرچم صلح است و فرستادهی جبریل تا محو کند دلهره و هول و ولا را این پرچم صلح است که از خوف بگیرد دنیا همه را و بدهد هدیه رجا را آتش بس جنگ است به فرمان ملایک این پرچم صلح است ببینید خدا را این پرچم صلح است که در اورشلیم دفن یکباره کند مکر یهودای دغا را این پرچم صلح است به آیین عروسی انداخته از همهمه هنجار عزا را این پرچم صلح است سپندآرمذ عشق تا تازه کند سنت آبا و نیا را این پرچم صلح است، ولنتاین مبارک تا زنده کند خاطرهی مهر و وفا را این پرچم صلح است که در نیمهی شعبان اسفند فراز آمد و سر داد ندا را سر داد ندا را که جهان گوش بگیرد در عصر رسانه همه این بانگ رسا را
*
در نیمهی شعبان و چه برفی! چه ظهوری! از عهد عتیق است، ببینید عطا را میبارد از اول صبح سحر این برف در نیمهی شعبان شعف و شوق و شفا را پاداش ملایک به زمین، مهلکهی درد در نیمهی شعبان که عطا کرده دوا را *
این پرچم صلح است پیام آور عصمت آورده نشان بیرق اعلام هدی را این پرچم صلح است که اصلاح کند باز در مقدم مهدی همه هر خبط و خطا را مهدی پسر فاطمه منشور عدالت از روی زمین شسته بدی را و بلا را
*
دنیا به ستوه آمده از غایلهی جنگ یا رب برسان منتقم آل عبا را
*
برگشت به آغاز قصیده نفسم باز هاشور زده برف و چه هموار هوا را