تحول در صدا و سیما و بایدهای بنیادین!
آقای پیمان جبلی، رئیس جدید سازمان صدا و سیما گفته است که میخواهد صدا و سیما را متحول کند. همراه با خرسندی از این رویکرد، چند نکته را به صورت اجمال به آقای جبلی و کسانی که میخواهند در این کار بزرگ به ایشان کمک کنند، تقدیم میکنم: 1 برای ایجاد تحول در ساختار یک سازمان، در درجهی نخست باید نسبت به «چیستی» و «هستی» آن سازمان شناختی کامل، دقیق، جامع و مانع حاصل شده باشد. به گفته جامی: ذات نایافته از هستی بخش / چون تواند که بود هستی بخش 2 یادمان باشد که تحول در ذات خود خنثیست. نه مثبت است و نه منفی. دقیقا همچون پیشرفت و توسعه. تحول، توسعه و پیشرفت، اگر به رشد، تعالی و کمال در ساختار بینجامد، واجد ارزش میشود. در غیر اینصورت هیچ ارزشی ندارد. در دعای تحویل سال میگوییم: حول حالنا الی احسنالحال. 3 رسانه، یک قلهی بزرگ است که وقتی از دور به آن نگاه میکنیم، در چشممان کوچک مینماید. اما هنگامی که به آن نزدیک می شویم، به عظمت، شکوه و بلندایاش پی میبریم. 4 بدیهیست در بارهی هر پدیده اجتماعی (فرهنگی، هنری، رسانهای، آموزشی، اقتصادی و...) اگر در بینشها و نگرشها، تحول پیشبرنده و معطوف به آینده پدید نیاید، سیاستها و برنامهها نیز، فقط سیاهههایی بیخاصیتاند، و خروجی این سیاست و برنامهها هم، اگر مخرب و بازدارنده نباشند، خنثی و بیاثر خواهند بود. 5 کاملا و دقیقا باید بر این بنیاد آگاه باشیم: وقتیکه از تحول سخن میگوییم، آیا عزم و قصدمان ایجاد تحول در نسبت با شرایط و وضعیتهای اکنون است، یا به آیندهی پدیدهای که میخواهیم در ساختار آن تحول بوجود بیاوریم، توجه جدی، کافی و راهبردی داریم؟ 6 موکدا باید بگویم که تحول باید معطوف به آیندهی رسانه باشد. هر کنش رسانهای باید به جز توجه به امروز، فرآیندهای فردا و فرداها را هم، مورد ملاحظه و توجه قرار دهد. فقدان نگاه «آینده محور» به مرگ محتوم رسانه منجر میشود. 7 گاهی شتاب برای متحول کردن ساختارها، ممکن است به ضد بینش و رویکردهای تحولخواهانه منجر شود. چرا که ساختارهای پیشین در برابر هر تحولی بهشدت مقاومت میکنند. باید کانونهای مقاومت در برابر تحول مثبت را شناخت و برای بیاثر (یا کماثر) کردن مقاومتشان برنامهی کارآمد داشت. 8 همواره باید به یاد داشته باشیم ساختارهایی که شرایط را برای بقا مناسب بدانند، اصلاحپذیرند اما ساختارهایی که شرایط را برای بقا مناسب ندانند، خودکفایی، خودمختاری و خودبسندهگی را انتخاب میکنند. رویکرد خودبسندهگی، نهایتا به خودویرانگری میانجامد. 9 بنیاد فعالیت و اقدام رسانهای (اعم از آفند یا پدافند) باید بر این سه پایهی استراتژیک استوار باشد: چه بگوییم، چرا بگوییم و چگونه بگوییم.
10 تحول معطوف به تعالی، با شعار و کارهای روبنایی (رفرم) سازگار نیست. بلکه باید بر اندیشه و برنامهای عمیق و همهجانبه، راهبرد، شکیبایی و مجاهدتی نستوه، مبتنی باشد. 11 مدیریت در رسانه، پدیدهای دیریاب، سخت، ظریف، مینیاتوری، پیچیده و بهشدت استراتژیک است. هرگونه بیمبالاتی در انتخاب مدیران ارشد و میانی، به ضد رسانه و ضد تحول تعالیدهنده تبدیل میشود. برخلاف سایر فعالیتهای اجتماعی، مدیریت در رسانه، به پیشینه و کارآزمودهگی لازم و مفید که قابلیت و ارزش خود را در میدان عمل نمایان کرده باشد، نیاز دارد.