چهارشنبه 12 شهریور 1404

تراژدی مهناز و علی‌یار

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
تراژدی مهناز و علی‌یار

«زن و بچه» فیلمی پر سروصداست که می‌تواند قلب‌تان را بفشارد و اشک به چشم‌هایتان بیاورد. قصه‌ای لبریز از رنج، اندوه و فرسایش روحی که تماشاگر را به درون دنیایی خاکستری و سنگین پرتاب می‌کند. در روایت این فیلم، امید یک مادر همراه با دو فرزندش هر لحظه کمرنگ‌تر می‌شود و زندگی‌اش بیشتر به باتلاقی بی‌انتها شبیه است.

در مرکز این داستان، مهناز (پریناز ایزدیار) قرار دارد. زنی در آستانه چهل‌سالگی که پنج سال پیش شوهرش را از دست داده و هنوز نتوانسته زندگی‌اش را سامان دهد. پرستاری که شب و روزش میان بیمارستان، خانه‌ای که گاهی بی‌روح می‌شود و دغدغه‌های تمام‌نشدنی می‌گذرد. او مادری است برای علی‌یار (سینان محبی)، پسری سرکش و بی‌قرار که مدیر و معلمان یک مدرسه از دستش خسته شده‌اند، اما مادرش در دل آن‌همه گرفتاری، حتی خبر ندارد چه بر سر فرزندش می‌آید.

در زندگی مهناز، حمید (پیمان معادی) نیز حضور دارد. مردی 47 ساله، مجرد و سمج که با انرژی و تلاش فراوان، مدام در پیِ به‌دست آوردن دل اوست. حمید از هیچ فرصتی برای تعریف و تمجید از مهناز نمی‌گذرد و به شکلی مداوم، سایه‌اش را روی زندگی او می‌اندازد.

در کنار همه اینها، خواهری عجیب و غیرقابل پیش‌بینی و مادری که در کشاکش تعارض‌ها و ضعف‌هایش مدام زخم تازه‌ای به روح مهناز می‌زند، تصویر را تکمیل می‌کنند. با پیشروی داستان، تماشاگر یک‌به‌یک شاهد فروپاشی امیدهای کوچک و بزرگ این زن است. امیدهایی که مثل شمعی نیم‌سوخته، آرام‌آرام خاموش می‌شوند.

فیلم، قصه یک زن تنها است که در میان فشار زندگی، تنهایی و عشق‌های ناکام، در تقلای زنده‌ماندن است. در فیلم «زن و بچه»، اشک و بغض در گلوی مخاطب گره می‌خورد و شاید برخی از مخاطبان فیلم را وادار کند که خودشان را در آینه چشمان مهناز ببینند.

همه چیزخواهی زن و بچه برای بیان مشکلات اجتماعی

پیش از آنکه به‌سراغ شخصیت‌های «زن و بچه» برویم، لازم است کمی درباره خود فیلم مکث کنیم. «زن و بچه» در اصل یک درام اجتماعی است که می‌خواهد تصویری وسیع از معضلات جامعه امروز ایران ارائه دهد. فیلم تلاش می‌کند از ساختار مردسالارانه‌ای که بر روابط انسانی سایه انداخته بگوید. بحران آموزش و بی‌نظمی مدارس را برجسته کند. فساد ریشه‌دار در نظام درمان را مقابل دیدگان مخاطب قرار دهد. نمونه‌اش همان صحنه‌هایی است که حمید از بیماران در آمبولانس پول می‌گیرد. خشونت‌های خانگی و نابرابری‌های جنسیتی را مطرح کند. و حتی دشواری‌های زنان در نقش مادر، همسر و به‌ویژه زن بی‌سرپرست را به نمایش بگذارد. فیلم به‌نوعی تلاش می‌کند همه این زخم‌ها را به تصویر بکشد و بر پرده سینما فریاد بزند.

اما این همه‌چیزخواهی، نقطه قوت و ضعف فیلم را همزمان رقم می‌زند. کارگردان می‌خواهد به سراغ طیف گسترده‌ای از مسائل اجتماعی برود، اما همین گستردگی باعث می‌شود روایت در جاهایی سطحی باقی بماند. بسیاری از مفاهیم مطرح می‌شوند، اما نه تا انتها پیگیری می‌شوند و نه به تحلیل عمیق می‌رسند. انگار فیلم بار سنگینی را بر دوش گرفته که توان حمل همه‌اش را ندارد.

درعین حال همین تلاش برای بازتاب چندین مسئله در دل یک روایت شخصی، باعث می‌شود فیلم حال‌وهوایی تلخ و تیره به خود بگیرد. فضایی که گاهی بیش از آن‌که به مخاطب آگاهی بدهد، او را در غبار ناامیدی رها می‌کند. بااین‌حال نمی‌توان انکار کرد که «زن و بچه» جسارت طرح موضوعاتی حساس را دارد و همین جسارت است که آن را از بسیاری آثار تاحدودی هم‌ژانر متمایز می‌کند. در واقع «زن و بچه» بیش از آنکه پاسخی برای معضلات اجتماعی باشد، یک آینه است که البته شکسته و ترک‌خورده به دست تماشاگر داده می‌شود تا هر کس بخشی از واقعیت تلخ را در آن ببیند، حتی اگر تصویر کامل هیچ‌گاه شکل نگیرد.

مادری خسته در میانه زخم‌های زندگی

در نگاه اول، مهناز چندان در انجام وظایف مادری‌اش موفق به‌نظر نمی‌رسد. نمونه روشن آن، رابطه‌اش با پسر چهارده‌ساله‌اش، علی‌یار است. پسری که گاهی با مادر و اطرافیانش تندی می‌کند و رفتاری عصبی نشان می‌دهد. البته این ویژگی بسیاری از نوجوانان در این سن است، اما در مورد علی‌یار موضوع پیچیده‌تر می‌شود. او پنج سال است که بدون پدر زندگی می‌کند، پدری که غیبتش مثل زخمی باز همچنان در دل پسر تازه است. خودِ علی‌یار در جایی می‌گوید: «دلم برایش تنگ شده.»

مرگ پدر، آن هم در سال‌های حساس نوجوانی، ضربه‌ای روحی است که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آن گذشت. طبیعی است چنین فقدانی به شکل‌های گوناگون بروز پیدا کند. یعنی ممکن است گاهی در قالب عصبانیت و پرخاشگری و گاه در شکل سردرگمی و دل‌تنگی و گاه در سکوتی تلخ خودش را نشان بدهد. علی‌یار زخم خورده است. زخمی که مادرش - با همه تلاش‌ها و خستگی‌هایش - نتوانسته مرهمی جدی بر آن بگذارد.

مهناز، در میانه نقش‌های متعددی که جامعه بر دوشش گذاشته - پرستار بودن، زن تنها بودن و مادری کردن - آن‌قدر فرسوده و سردرگم شده که در مهم‌ترین نقش زندگی‌اش یعنی مادری، گاهی ناکام به نظر می‌رسد. و همین ناکامی است که به عمق تراژدی فیلم می‌افزاید.

اما واقعیت این است که مهناز در قبال پسرش چندان موفق عمل نمی‌کند. او حتی خبر ندارد که علی‌یار در مدرسه مدام دعوا می‌کند، بعضی وقت‌ها سیگار می‌کشد، پای قمار می‌نشیند و چنان دردسر می‌آفریند که مسئولان مدرسه از دستش به ستوه آمده‌اند. مهناز وقتی متوجه این مشکلات می‌شود که دیگر خیلی دیر شده و کار از کار گذشته است.

مادر تنها و پسری زخم خورده

یکی از سکانس‌های عجیب و بحث‌برانگیز فیلم، جایی است که علی‌یار به دوست سی‌ساله مادرش اظهار علاقه می‌کند. واکنش مهناز در این صحنه به‌جای نگرانی یا تلاشی برای هدایت پسر، شگفت‌انگیزانه عادی به نظر می‌رسد. حتی جایی که علی‌یار لباس مدرسه‌اش را کنار می‌گذارد و لباس شیک‌تری می‌پوشد تا مقابل دوست مادر بدرخشد، مادر که در جریان این پیشینه علاقه‌مندی پسرش هست کار خاصی نمی‌کند جز حرف‌هایی که تشویق‌آمیز به نظر می‌آید. حتی مخاطب تا قبل از این‌که علی‌یار از زنی که دوبرابر سنش را دارد شماره تلفن بخواهد تصور می‌کرد که مدل دوست داشتن علی‌یار نهایتا یک مدل دل‌بستگی کودکانه است. در ادامه فیلم متوجه می‌شویم که او چندین بار برای دختر هدایای خریده و حتی یکی از این هدایا طلا است. دیگر روشن می‌شود که این علاقه، فراتر از شیطنت‌های معمول نوجوانان است.

اینجاست که تماشاگر درمی‌یابد علی‌یار پسری کاملاً متفاوت است. نه شبیه هم‌نسلانش است و نه حتی شبیه الگوهای نسل زد. او نوجوانی است با رفتاری ناهنجار که نیازمند هدایت و مراقبت جدی است. اما مادر - با وجود آنکه این نشانه‌ها را می‌بیند - عملاً هیچ کاری برای اصلاح و راهنمایی پسرش نمی‌کند و همه چیز را ساده و بی‌تفاوت از کنار خود می‌گذراند. همین بی‌توجهی مهناز است که بار تراژدی داستان را سنگین‌تر و غم‌انگیزتر می‌کند.

زنی پیچیده میان انعطاف و خشونت

مهناز شخصیتی عجیب و چندلایه دارد. زنی که گاهی انعطاف و نرمی نشان می‌دهد و گاهی در رفتارش خشونتی آشکار و غیرقابل‌پیش‌بینی دیده می‌شود. همین تضادها او را به یکی از پیچیده‌ترین کاراکترهای فیلم بدل کرده است. رفتارهای عجیب از او کم نمی‌بینیم. رفتاری که نه تنها تماشاگر را غافلگیر می‌کند بلکه درک او را نیز دشوار می‌سازد.

فیلم هرچند مستقیماً نشان نمی‌دهد، اما در روایت‌های پنهانش به ما می‌گوید یکی از دلایل مرگ شوهر مهناز، ماجرای ورشکستگی خانواده بوده است. آنها خانه و زندگی‌شان را فروختند تا در بورس سرمایه‌گذاری کنند. رویایی برای ثروتمند شدن که به کابوس بدل شد. شکست مالی چنان سنگین بود که سایه‌اش بر زندگی خانوادگی افتاد و شاید همین فشارهای روانی به کوتاه شدن عمر شوهر مهناز منجر شد.

در زندگی روزمره نیز مهناز مادری حاضر و مسئول به‌نظر نمی‌رسد. حتی به مدرسه پسرش، علی‌یار، هم نمی‌رود و این خواهرش است که بارها و بارها باید جواب بی‌نظمی‌ها و مشکلات او را به مسئولان مدرسه بدهد.

اوج تلخی شخصیت مهناز پس از مرگ علی‌یار رخ می‌دهد. در چند سکانس نفس‌گیر، او وارد مشاجره‌های شدید با اطرافیان می‌شود. ازجمله با پدرشوهرش در دادسرا. اما نکته تکان‌دهنده اینجاست که در تمام این موقعیت‌های پرتنش، دختر کوچک‌ترش را نیز همراه خود می‌آورد. دختری که هم برادرش را از دست داده و هم خودش نیازمند آرامش و مراقبت است. مهناز با این کار، ناخواسته کودک خردسالش را در معرض فشارهای روحی و روانی قرار می‌دهد، بی‌آنکه به سلامت روان او توجهی داشته باشد. تناقض بزرگ شخصیت مهناز اینجا یک بار دیگر آشکار می‌شود. درست است که مهناز برای بقا تلاش می‌کند، اما در همین مسیر دیده می‌شود عزیزترین کسانش را بی‌پناه در میدان طوفان رها می‌سازد.

تناقض‌های شخصیتی مهناز

تناقض‌های شخصیت مهناز در بخش‌های دیگری از فیلم نیز آشکار می‌شود. یکی از صحنه‌های تکان‌دهنده، زمانی است که او در خیابان به عمد با ناظم مدرسه تصادف شاخ‌به‌شاخ می‌کند. حادثه‌ای که به‌راحتی می‌توانست به مرگ خودش یا حتی جان باختن ناظم مدرسه منجر شود. مهناز تصور می‌کرد او از مقصران اصلی مرگ علی‌یار است و بی‌آنکه درست فکر کند، دست به اقدامی شتاب‌زده و شخصی می‌زند. اما این اقدام انتقامی، بیش از هر چیز، بی‌تعادل بودن روح او را آشکار می‌سازد.

این تناقض در ماجرای خواستگاری حمید نیز ادامه پیدا می‌کند. حمید به او پیشنهاد می‌دهد وسایل بچه‌هایش را پنهان کند تا او پس از ازدواج، تازه راه‌حلی برای آنها پیدا کند. شگفتی ماجرا اینجاست که مهناز، به‌جای اعتراض یا حتی اندکی تردید، رفتاری نشان می‌دهد که انگار تحت تأثیر و مرعوب این پیشنهاد عجیب شده است. مگر ممکن است زنی که دو فرزند دارد، بتواند وجود آنها را از خانواده شریک زندگی‌اش پنهان کند؟

بی‌مسئولیتی مهناز در قبال فرزندانش در اینجا هم ادامه می‌یابد. او حتی در مورد ازدواج خودش با علی‌یار صحبت نمی‌کند. مسئله‌ای به این بزرگی و سرنوشت‌ساز را پنهان می‌کند و می‌خواهد پسر نوجوانش را ناگهان در برابر عمل انجام‌شده قرار دهد. همین رفتارهاست که چهره‌ای متناقض از مهناز می‌سازد. یعنی زنی که گاهی محکم و سرسخت جلوه می‌کند، اما در بزنگاه‌های حیاتی، ساده‌ترین مسئولیت‌هایش را فراموش می‌کند.

علی‌یار، شورشگرِ زخمی و قهرمان مدرسه

یکی از جذاب‌ترین بخش‌های «زن و بچه» به ماجراهای علی‌یار گره خورده است. او نوجوانی است باهوش و پرانرژی، سرکش و عصیانگر، زخمی و آسیب‌دیده، بی‌انضباط و بی‌پروا، تنها و بی‌پناه، پرشور و جسور. مجموعه‌ای از تناقض‌ها که از او شخصیتی غیرقابل‌پیش‌بینی ساخته و باعث شده الگوی بسیاری از بچه‌های مدرسه شود.

فیلم در سکانس‌هایی که زندگی علی‌یار را روایت می‌کند، جان تازه‌ای می‌گیرد و روح بیشتری به تصویرها می‌دمد. برخی کارهای او در مدرسه به‌راستی حیرت‌انگیز است. صحنه‌ای به‌یادماندنی زمانی است که از دیوار مدرسه بالا می‌رود و خودش را به حیاط مدرسه همسایه - که به نظر هنرستان فنی و حرفه‌ای است - می‌رساند. جایی که شاگردان مشغول آهنگری و تراشکاری‌اند و بیشترشان از او بزرگ‌ترند. اما علی‌یار در همان‌جا هم شهرت پیدا کرده و توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.

روح ماجراجوی او در قمار و دعوا هم خودش را نشان می‌دهد. اغلب در بازی‌ها برنده است و به‌طرز عجیبی حتی از بچه‌های قوی‌تر و بزرگ‌تر از خودش نمی‌ترسد. درگیری‌هایش گاهی به گلاویز شدن می‌کشد. شگفت‌انگیز این‌که همین نوجوان کوچک، کاری می‌کند که حریفان بزرگ‌تر از او عقب‌نشینی کنند.

علی‌یار تصویر یک نسل پرهیجان، بی‌پناه و در جست‌وجوی هویت است. نسلی که میان سرکشی و آسیب، در مرز خطر و قهرمانی زندگی می‌کند.

مرگ علی‌یار، نقطه عطف تلخ فیلم

مرگ ناگهانی علی‌یار مسیری تازه به فیلم می‌دهد و همه‌چیز را زیر و رو می‌کند. «زن و بچه» در بخش‌هایی که زندگی این نوجوان سرکش و پرهیجان را به تصویر می‌کشد، در اوج جذابیت است. صحنه‌هایی پر از انرژی، شور و ماجراجویی که تماشاگر را میخکوب می‌کند. هرچند روایت بعد از مرگ او همچنان دیدنی است، اما بی‌تردید بخش‌های مربوط به علی‌یار جان دیگری به فیلم بخشیده‌اند.

یکی از صحنه‌های مهم پس از مرگ او جلسه گفت‌وگوی مدرسه است. جایی که ناظم با لحنی سرد و اداری از مشکلات انضباطی علی‌یار سخن می‌گوید. برای او تنها مسئله مهم، حفظ نظم هفتصد دانش‌آموز مدرسه است. بنابراین رنج‌ها و زخم‌های پنهانی که علی‌یار در خانه و زندگی شخصی با آن دست به گریبان بود برای متولیان مدرسه اهمیت چندانی پیدا نمی‌کند.

این صحنه یکی از تلخ‌ترین واقعیت‌های نظام آموزشی ما را نشان می‌دهد. جایی که پرورش انسانی به حاشیه رانده شده و تنها چیزی که اهمیت دارد، رعایت ظاهر انضباط و قوانین است. برای مدرسه مهم نیست دانش‌آموز چه غم‌هایی در دل دارد، چه بحران‌هایی را پشت سر می‌گذارد و چه نیازهایی برای حمایت روحی و روانی دارد. کافی است در چهارچوب قوانین مدرسه باقی بماند و چشم بگوید. همین و بس.

شاید بتوان گفت تا حدی حق با مدیران مدرسه است که مسئولیت مستقیم‌شان حفظ نظم آموزشی است. اما در نهایت این غفلت، قربانیانی مانند علی‌یار می‌سازد. نوجوانانی که ریشه مشکلاتشان نادیده گرفته می‌شود و تنها به چشم دردسرساز دیده می‌شوند. فیلم با این صحنه به شکلی ساده، ضعف بزرگ نظام آموزشی و بی‌توجهی به کرامت انسانی دانش‌آموزان را به تصویر می‌کشد.

روایت مهری در سایه عشق ممنوع

اما داستان مهری (سها نیاستی)، خواهر مهناز، مسیری کاملا متفاوت دارد و کارهایش عجیب و تامل برانگیز است. شخصیتی که مرزهای اخلاقی‌اش به‌طور جدی مبهم شده است. مهری بعد از مرگ علی‌یار، به‌جای این‌که در کنار خواهرش بماند و او را حمایت کند، بیشتر با حمید در ارتباط می‌شود. شاید این رفتار نوعی مکانیزم دفاعی باشد. یعنی به‌جای مواجهه با اندوه و بحران خانوادگی، خودش را به رابطه‌ای جدید پرتاب می‌کند تا از دردها فاصله بگیرد. اما نمی‌توان انکار کرد که او یکی از ممنوعه‌ترین کارها را انجام داده است. در واقع از نگاه مخاطب او از پشت به خواهرش خنجر زده است.

در شب خواستگاری، درست در همان لحظه‌ای که چشم حمید برای اولین بار به مهری می‌افتد، تصمیمش برای انتخاب شریک زندگی ناگهان تغییر می‌کند و دل از مهناز می‌کشد تا دل در گرو خواهر کوچک‌تر، مهری بگذارد. یکی از تأثیرگذارترین و بحث‌برانگیزترین سکانس‌های فیلم، صحنه‌ای است که حمید لیوان شربت را از همان قسمتی می‌نوشد که اثر قرمز لب‌های مهری روی آن باقی مانده است. این تصویر ناخودآگاه ذهن مخاطب را به سکانسی دیگر می‌برد. شبی که حمید و مهناز کنار هم سیگار می‌کشند، یک پک از او و یک پک از دیگری، درست همان بازی که این بار در قالبی دیگر میان حمید و مهری شکل می‌گیرد.

مهری در این سکانس نشان می‌دهد که هویت شخصیتی محکمی ندارد. او با یک اتفاق یعنی شربت خوردن حمید از جایی که اثر قرمز لب او قرار دارد، ناگهان وارد بازی عاطفی می‌شود. شاید این واکنش نشانه ناپختگی عاطفی باشد. یعنی کسی که مرزهای میان خود و دیگران را به‌خوبی نمی‌شناسد و به راحتی درگیر هیجان‌های لحظه‌ای می‌شود.

وقتی مهری از رفتار حمید شوکه می‌شود و به اتاقش می‌رود، تماشاگر برای لحظه‌ای فکر می‌کند او از این وضعیت منزجر است. اما نگاه کوتاه از لای در و سپس رفت‌وآمدهای بعدی با حمید نشان می‌دهد این شوک فقط سطحی بوده و در ناخودآگاه، او ماجرا را پذیرفته است. این تناقض رفتاری، نشانه دوگانگی روانی و ناتوانی در تصمیم‌گیری سالم است و ویژگی‌ای که بعدها به شکل رابطه‌ای آسیب‌زننده با حمید ادامه پیدا می‌کند.

مهری برخلاف ظاهر آرامش، نشان می‌دهد که در کنترل هیجانات ناپخته است. او نه توانایی «نه گفتن» به حمید را دارد، نه می‌تواند با خواهرش صادقانه گفت‌وگو کند. کما این که هیچ چیزی درباره رفتار علی‌یار در مدرسه به خواهرش نمی‌گوید. این ضعف در مهارت‌های ارتباطی و ابرازگری او را به شخصیتی خاکستری تبدیل می‌کند که بیشتر واکنش‌گر است تا تصمیم‌گیرنده.

شاید در ناخودآگاه مهری، نوعی حس رقابت با خواهر بزرگ‌تر دیده می‌شود. او سال‌ها در سایه مهناز زندگی کرده و حالا فرصتی یافته تا خودش را به جای او بنشاند. انتخاب شدن به جای خواهر، حتی اگر ناخودآگاه باشد، برای مهری نشانه‌ای از برتری و قدرت است. این حس رقابت، عمق پیچیدگی و آسیب روابط خانوادگی در فیلم را به تصویر می‌کشد.

در یکی از سکانس‌های فیلم، مهناز وقتی متوجه می‌شود که مهری که حالا باردار است، قصد دارد نام فرزندش را علی‌یار بگذارد، با مخالفت شدید و پرتنش واکنش نشان می‌دهد. چون نام علی‌یار برای مهناز یادآور از دست دادن پسرش است و هرگونه استفاده دوباره از آن برایش غیرقابل تحمل به نظر می‌رسد.

با تعجب، مهری بدون این که دیگر چیزی بگوید تصمیم خودش را عملی می‌کند و نام فرزندش را علی‌یار می‌گذارد. این اقدام او بار دیگر تضادها و پیچیدگی‌های روابط خواهرانه و اخلاقی میان مهناز و مهری را برجسته می‌کند. صحنه‌ای که هم تنش عاطفی را به اوج می‌رساند و هم سوال‌هایی عمیق درباره حس مالکیت، یاد و خاطره و مرزهای اخلاقی در خانواده به مخاطب منتقل می‌کند.

حمید، جذابیت سطحی با ضعف اخلاقی

یکی از شخصیت‌های قابل تامل فیلم «زن و بچه»، حمید (پیمان معادی) است. او مردی است که در همان ابتدای فیلم ممکن است جذاب و کاریزماتیک به نظر برسد. اما با کنکاش در رفتارهایش، ضعف‌های اخلاقی و شخصیتی او آشکار می‌شود. مخاطب با دیدن حمید ممکن است سوال کند که چرا مهناز و سپس مهری جذب او می‌شوند و چه ویژگی برجسته‌ای او را متمایز می‌کند؟ درحالی که جذابیت حمید بیشتر سطحی است و عمق اخلاقی یا تعهد واقعی ندارد.

ضعف اخلاقی حمید در رفتارهایش به‌وضوح دیده می‌شود. هنگامی که به شکل ناروا و غیراخلاقی از بیماران یا همراهانشان پول می‌گیرد. همچنین زمانی که از مهناز می‌خواهد بچه‌هایش را برای شب خواستگاری پنهان کند. این رفتارها نه تنها بی‌اعتبارکننده او در چشم مهناز است، بلکه باید برای مهری هم موضوع مشخص باشد. به‌ویژه وقتی همان شب خواستگاری تصمیم می‌گیرد به جای مهناز ناگهان عاشق مهری شود. این رفتار حمید نشان می‌دهد او انسانی فرصت‌طلب و فریبکار است که روابط را ابزاری برای تحقق خواسته‌های شخصی خود می‌بیند، نه پیوندی مبتنی بر احترام، صداقت و اخلاق.

حمید آنقدر بی‌وفا و بی‌توجه به احساسات دیگران است که بدون در نظر گرفتن تراژدی مهناز و از دست دادن پسرش، وارد رابطه‌ای با خواهرش می‌شود. این حرکت مرزهای اخلاقی را می‌شکند و می‌تواند سوءاستفاده روانی از ضعف دیگران تلقی شود. شخصیت او بیشتر تحت تأثیر هیجان و جذابیت لحظه‌ای قرار دارد تا مسئولیت و تعهد.

در نهایت، حمید نمونه‌ای از انسان‌هایی است که جذابیت ظاهری و توانایی در جلب توجه دارند و می‌توانند اطرافیانشان را گرفتار تصمیمات لحظه‌ای و خطرناک کنند. در حالی که خود او فاقد عمق اخلاقی و مسئولیت‌پذیری واقعی است.

سبک و لحن آشنا در نقش جدید

یکی از نکات قابل توجه درباره پیمان معادی در فیلم «زن و بچه» به سبک و لحن حرف زدن او برمی‌گردد. معادی این‌بار نقش حمید، راننده آمبولانس را ایفا می‌کند، اما شیوه بیان و تن صدای او بسیار شبیه آن چیزی است که مخاطبان پیش‌تر در آثارش، مانند «جدایی نادر از سیمین» یا برخی دیگر از فیلم‌ها دیده‌اند. این شباهت باعث می‌شود ناخودآگاه ذهن بیننده به نقش‌های قبلی او برگردد و تجربه تازه فیلم کمی تحت تاثیر قرار گیرد.

قاعدتاً برای باورپذیری یک شخصیت، صدای بازیگر و نحوه بیان او باید با شرایط و موقعیت‌های جدید تغییر کند و با خصوصیات روانشناختی و اجتماعی نقش هماهنگی داشته باشد. این تغییر کمک می‌کند تا مخاطب به راحتی با شخصیت ارتباط برقرار کند و تصمیمات و رفتارهای او در داستان باورپذیر جلوه کند.

در «زن و بچه»، هرچند معادی تلاش می‌کند شخصیت متفاوتی خلق کند، اما برخی لحظات باعث می‌شود احساس تکرار نقش‌های گذشته در ذهن بیننده ایجاد شود. این موضوع باعث می‌شود شخصیت حمید، باوجود تفاوت‌های موقعیتی و داستانی، گاهی کم‌عمق یا تا حدی قابل پیش‌بینی به نظر برسد و تعامل عاطفی مخاطب با او محدود شود.

به طور انتقادی، این مشکل نشان می‌دهد که بازیگرانی مانند معادی، حتی با استعداد بالا، باید در هر نقش جدید لحن و رفتار خود را متناسب با شخصیت تازه بازتعریف کنند تا شخصیت‌های متفاوت بتوانند به شکل واقعی و منحصر به فردی روی پرده زندگی کنند. در غیر این صورت، جذابیت بازیگر می‌تواند به نوعی انحراف ذهن مخاطب و کاهش باورپذیری روایت منجر شود.

سایه‌ای از تضاد و انتخاب‌های اخلاقی

در «زن و بچه»، فرشته صدرعرفایی نقش مادر مهناز را برعهده دارد. شخصیتی که به همان اندازه که پررنگ است، متناقض هم هست. مادر مهناز، زن سالخورده‌ای است که در نگاه اول، با واکنش‌های شدید و پرهیجانش توجه مخاطب را جلب می‌کند. نمونه روشن آن روز بعد از خواستگاری مهناز است. هنگامی که مادر حمید تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند پسرش قصد ازدواج با مهری، خواهر کوچک‌تر مهناز را دارد. مادر مهناز چنان با جیغ و داد واکنش نشان می‌دهد که بیننده مطمئن می‌شود این ازدواج هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

با پیشروی داستان، مشخص می‌شود که این واکنش اولیه صرفاً نمایش هیجان و عصبانیت لحظه‌ای بوده است. مادر مهناز به تدریج نسبت به رفت‌وآمد مهری با حمید، سازش و پذیرش نشان می‌دهد. حتی در سکانسی که حمید او را «مامان جان» صدا می‌زند، او مانع نمی‌شود و از این رابطه کوتاه نمی‌آید.

تناقض اخلاقی مادر در موارد دیگر هم خودنمایی می‌کند. زمانی که مهناز خواستار این می‌شود که نام فرزند مهری علی یار گذاشته نشود، مادر هم مانند مهری این مسئله را از مهناز پنهان می‌کند و در تصمیم او دخالت نمی‌کند. حتی از مهناز می‌خواهد هرچه زودتر پسرش را فراموش کند و به زندگی برگردد. کاری که خودش در گذشته انجام داده و اکنون به عنوان راهنمایی به مهناز منتقل می‌کند.

این رفتارها نشان می‌دهد مادر مهناز شخصیتی پر از تضاد دارد. او گاهی نماینده سنت و مراقبت است و گاهی با چشم‌پوشی از اصول شرایط جدید را می‌پذیرد. این ترکیب تضاد و پذیرش، او را به یکی از شخصیت‌های چالش‌برانگیز داستان تبدیل کرده و تأثیری عمیق بر روند تصمیم‌گیری‌های مهناز و مهری و دیگر شخصیت‌ها می‌گذارد.

نمایش واقعیت‌های جامعه و تضادهای انسانی

«زن و بچه» سعید روستایی، آیینه‌ای شکسته از واقعیت‌های جامعه و تضادهای انسانی است که مخاطب را در مواجهه با ضعف‌های اخلاقی، تضادهای شخصیتی و زخم‌های روحی شخصیت‌ها و جامعه به تأمل وادار می‌کند. این اثر با حال‌وهوای تلخ و پرتنش، ترکیبی از تراژدی فردی و نقد اجتماعی است که زخم‌های پنهان انسان‌ها و جامعه را روی پرده سینما به نمایش می‌گذارد.

* روزنامه‌نگار

کد خبر 2110565