ترجمه جدید امرایی از داستانهای نویسندگان جهان چاپ شد
کتاب «گربه سرخ، گربه سیاه» شامل داستانهایی از نویسندگان بزرگ جهان با گردآوری و ترجمه اسدالله امرایی توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شد.
کتاب «گربه سرخ، گربه سیاه» شامل داستانهایی از نویسندگان بزرگ جهان با گردآوری و ترجمه اسدالله امرایی توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «گربه سرخ، گربه سیاه» شامل داستانهایی از نویسندگان بزرگ جهان بهتازگی با گردآوری و ترجمه اسدالله امرایی توسط نشر گویا منتشر و راهی بازار نشر شده است.
امرایی در اینکتاب سراغ داستانهایی رفته که نویسندگان بزرگ و مهم دنیا درباره رابطه انسان یا حیوانات و یا حیوانات بهطور مستقل خلق کردهاند. او در معرفی اینکتاب میگوید در اینمجموعه داستانهایی هست که حیوانات را به حریم خانه راه نمیدهند و گاه رفتاری خشونتآمیز با حیوانات را به نمایش میگذارند. اینمجموعه به قصد نشاندادن گوشههایی از استعداد ادبیات و بهطور مشخص داستاننویسی گرد آمده است.
بنابراین مخاطبان اصلی کتاب پیشرو، علاقهمندان به داستان کوتاه هستند که موضوعات بین انسان و حیوان هم برایشان اهمیت داشته باشد. بهاینترتیب مترجم نامبرده سراغ گردآوری و ترجمه آثاری رفته که نویسندگانشان از مغرب و مشرق عالم، طبع خود را درباره عالم حیوانات آزمودهاند.
عناوین داستانها و نویسندگان اینکتاب، بهترتیب عبارت است از:
«خروس» از مانسیمو بونتمپلی، «شیر» از کریستوف مکل، «فیل» اثر اسلاومیر مروژک، «کبوتر» اثر اورسولا هگی، «سگ» نوشته رودی دویل، «طوطی سخنگوی پدر» نوشته سینتیا رایلنت، «قرقاول» به قلم ریموند کارور، «گربه سرخ» به قلم لوئیزه رینسر، «بولداگ» از آرتور میلر، «جیرجیرک» از رابرت اولن باتلر، «گرگ سفید» از گی دو موپاسان، «سگ رییس» اثر ساموئل سلون، «سگ بیفایده» اثر دینو بوتزاتی، «گربه سیاه» نوشته ادگار آلن پو، «طوطیهای دم دراز» نوشته مارسل مارین، «گربههای تازه» به قلم پاملا پینتر، «اسب» از مایکل دلپ، «خرسها در سکوت درخشان» از اسپنسر هولست، «ملخ و جیرجیرک» اثر کاواباتا یاسوناری، «گوساله» اثر ارسکین کالدول، «ماهی حلوا» نوشته مارییلا سالا، «مار» نوشته جان اشتاین بک، «پلنگ» به قلم خورخه لوییس بورخس و «ماهی» به قلم لیدیا دیویس.
در قسمتی از داستان «بولداگ» از اینکتاب میخوانیم:
در زیرپله باز شد، زنی بیرون آمد و از بین میلههای آهنی غبارگرفته در بزرگ بیرونی به او نگاه کرد. لباس ابریشمی بلند و گشادی به رنگ صورتی روشن پوشیده بود، و موهای مشکی بلندش روی شانهها ریخته بود. جرئت نکرد مستقیم به صورتش نگاه کند. نگرانی زن را حس میکرد. پرسید که او آگهی داده؟ رفتار زن بلافاصله عوض شد و در بیرونی را باز کرد. کوتاهتر از خودش بود و بوی غریبی میداد؛ مثل ترکیبی از بوی شیر و هوای خفه و دمکرده. همراهش رفت تو. تاریک بود. نمیشد چیزی را ببینی. اما صدای واقواق توله سگها را میشنید. زن باید داد میزد تا صدا به او برسد میخواست بداند کجا زندگی میکند و چندسال دارد. گفت سیزده سال دارد. زن دستش را روی دهانش گذاشت و گفت، چهقدر بزرگتر از سنش به نظر میآید. نمیفهمید چرا اینموضوع باعث خجالتش شد. لابد زن فکر کرده پانزدهساله است. بقیه هم همین فکر را میکردند. دنبال زن به آشپزخانه رفت که پشت آپارتمان قرار داشت. آنجا روشنتر بود و بالاخره توانست دور و برش را ببیند. توی جعبهای مقوایی که لبههای آن را نامنظم بریده بودند، سهتا توله سگ دید همراه مادرشان که به او نگاه میکرد و به آرامی دم تکان میداد. بهنظرش نمیآمد بولداگ باشد، اما جرئت نکرد چیزی بگوید. فقط یک سگ قهوهای بود، با خالهای سیاه.
اینکتاب با 185 صفحه، شمارگان 300 نسخه و قیمت 30 هزار تومان منتشر شده است.