حاشیههای عزل یک مدیر بهزیستی

کمتر از سه ماه پیش در تیرماه سال جاری، علیرضا انجلاسی، معاون توسعه مدیریت و منابع سازمان بهزیستی کشور در اظهاراتی رسمی، استاندار مازندران را مدیری «باهوش» و «آزاد» معرفی کرد و گفت: متأسفانه بسیاری هنوز با ابعاد اخلاقی و مدیریتی استاندار مازندران آشنا نیستند؛ اما منش و روش مدیریتی او سبب شده در این دوره کوتاه از فعالیت دولت چهاردهم، شاهد تحولی شگرف در فصل جدید خدمترسانی به جمعیت این...
اما در کمتر از سه ماه بعدازاین اظهارات، استاندار مازندران بدون گرفتن نظر سازمان بهزیستی کشور، اقدام به عزل مدیرکل بهزیستی و انتصاب فرد جدیدی بهجای او کرد. رویهای که بر خلاف عرف و اصول حاکم بر ساختارهای سازمانی است.
اما سازمان بهزیستی هنوز به این اتفاق واکنشی نشان نداده و این انفعال و سکوت نشان از مشکلات عمیق ساختاری و مدیریتی دارد. به نظر میرسد این سازمان اقتدار لازم برای حفظ ارکان مدیریتی خود در استانها را از کف داده و توان مدیریت امور و پاسخگویی در برابر چنین تصمیمات یکجانبهای را ندارد و علاوهبرآن خبر این ضعفها به استانها نیز تسری یافته است.
فقدان واکنش سازمان بهزیستی علاوه بر اینکه بهنوعی تأیید ضمنی اقدام استاندار و اهمال در پیشدستی برای این تغییر، محسوب میشود، بهمعنای پذیرش ضعف در تسلط بر انتصاب مدیران نیز تلقی میشود و نشان میدهد که ساختار مدیریتی بهزیستی در سطوح کلان، قادر به اعمال نظارت و هماهنگی مناسب میان مدیریت مرکزی خود و استانها نیست و هرچه است نمایش بیرمق رسانهای است.
پس میتوان گفت ضعف سازمان بهزیستی سبب شده که جایگاه و اعتبار بهزیستی حتی در میان مسئولان استانی دچار تزلزل و کاهش نفوذ شود، بهگونهای که استانداران بدون نیاز به نظر مدیریت این سازمان، مدیرکل او در استان را جابجا میکنند، بیآنکه واکنشی دریافت کنند و اگر تمجیدهای سه ماه پیش، تنها سیگنالی برای حفظ وضعیت در مازندران بوده باشد، میبینیم که این حربه در استاندار کارگر نیفتاده و تأثیری در تصمیم او نمیگذارد.
محکوم به سکوت
به نظر میآید بهزیستی در این مقطع زمانی، خودبهخود محکوم به سکوت است، چون اگر گفته آنجلاسی را مبنا قرار ندهد آنوقت استاندار، دیگر مدیری صاحبمنش و صاحب روش مدیریتی منجر به تحولات چشمگیر نخواهد بود و اگر به اقدام استاندار معترض باشد پس عملاً صحبت آنجلاسی و تحولات مورداشاره او توسط استاندار را نقض کرده و بنابراین باز چاره و راهکاری جز سکوت نیست.
اما دلایل بیتفاوتی سازمان بهزیستی نسبت به تغییر غیرمتعارف مدیرکل مازندران را میتوان در چند محور اصلی بررسی کرد. نخست، ضعف ساختاری است که باعث شده بهزیستی نتواند در زمانی کوتاه و باقدرت کافی نسبت به تحولات استانی واکنش نشان دهد. همچنین فقدان استقلال سازمانی و فشارهای سیاسی و اجرایی در استانها و نبود سیستمهای کارآمد و علمی برای ارزیابی عملکرد مدیران استانی موجب شده تا این سازمان نتواند در زمان مناسب نسبت به تغییرات مدیریتی اقدام کند و همه اینها اقتدار تصمیمگیری سازمان را تضعیف کرده است.
اما کاهش اعتبار سازمان بهزیستی در میان مسئولان استانی علاوه براینکه میتواند موجب کاهش انگیزه و روحیه کارکنان بهزیستی که اصلیترین ارکان پیشبرنده اهداف آن هستند، میشود. انسجام مدیریتی خود بهزیستی را هم مختل خواهد کرد و ازاینپس مخالفانِ مدیران کل بهزیستی در استانها، خواهند توانست اعتقاد خود را با صاحبان نفوذ در استانها مطرح و پیگیری کنند.
یک دلیل مهم دیگر، عدم تمرکز در بدنه مدیریتی این سازمان است. اینکه چرا در تیم مدیران سازمان، حواس کسی به انتصابهای بهموقع یا ابقا و اطلاع آن به مدیران استانی نبوده و سَر رئیس سازمان و معاونان او به چه موضوعات مهمتری گرم بوده که چیدمان تیم مدیران در استانها را از قلم انداختهاند، نکات مهمی است که جای تأمل دارد.
هشدار جدی
تجربه مازندران نشان داد که تمجیدها و بیانیههای رسمی نمیتوانند جایگزین مدیریت قدرتمند، هماهنگ و شفاف شوند. همچنین استفاده از پسوند دهانپُر کن «معاون وزیر» برای رئیس این سازمان تا زمانیکه از اقتدار خالی باشد نمیتواند استانداران را به رعایت سلسه مراتب ویژه این جایگاه ملزم کند. پس بدون تردید این تجربه باید هشداری جدی برای سازمان بهزیستی کشور باشد تا هرچه سریعتر در راستای اصلاحات ساختاری و مدیریتی گام بردارد تا بتواند از طریق آن از مدیران کارآمد و انتخابهای خود حمایت کرده و از بروز تصمیمات غیرکارشناسانه جلوگیری کند و تا زمانی که بهزیستی به این اصلاحات توجه نکند، نهتنها جایگاه خود را در نظام اداری کشور به خطر میاندازد، بلکه عملاً از تحقق اهداف کلان خود باز خواهد ماند.
*خبرنگار
47232
کد خبر 2132021