خاتمی به لیبرالیسمی عمل کرد که آن را انکار میکرد
سایت عصر ایران تصریح کرد: دولت خاتمی و اغلب حامیانش مشی لیبرالی داشتند، هر چند که آن را انکار میکردند.
به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: «عصر ایران» در گزارشی مینویسد: هرچند که محمد خاتمی لیبرالیسم را با اسلام ناسازگار میدانست، ولی عموم مخالفان و طرفدارانش، پروژه اصلاحی وی را پروژهای معطوف به لیبرالیزاسیون سیاسی و اجتماعی در ایران پس از انقلاب میدانستند. محافظهکاران خاتمی را لیبرالی در لباس روحانیت میدیدند، رایدهندگان نیز اکثرا تحقق آزادیهای لیبرالی را از او انتظار داشتند. تا پایان دوران اصلاحات، کسی از معمای نفی لیبرالیسم از سوی خاتمی سر درنیاورد و درنیافت که اگر لیبرالیسم با دینداری ناسازگار است، پس چرا شعارهای سیاسی خاتمی همه رنگ و رو و عطر و بوی لیبرالیستی دارند؟
کارگزاران و کیانیان و آیینیان جزء یاران خاتمی و از ارکان دولت وی بودند ولی با این حال باز هم خاتمی و پیرامونیانش پروا میکردند از اینکه لیبرال خوانده شوند. اکثر مصوبات ردشده مجلس ششم، سمت و سوی لیبرالیستی داشتند اما نهتنها خاتمی بلکه نمایندگان مجلس اصلاحات نیز ابا داشتند که خود را لیبرال بنامند.
آیا اصلاحطلبان تقیه میکردند زمانی که خرج خود را از لیبرالها جدا میکردند یا اینکه سردیگری در کار بود که اصلاحطلبان جام لیبرالیسم را برگرفته و نام آن را فرو نهاده بودند؟ اگر مبنای بیمهری اصلاحطلبان با لفظ لیبرالیسم را صرفا در پرواپیشگی سیاسی آنها جستوجو کنیم، همه چیز بازمیگردد به ادبیات سیاسی جامعه ایران. کوشش چهل ساله حزب توده برای بدنام کردن لیبرالیسم در ایران، بدون تردید نقشی اساسی در تقیه و پرواپیشگی اصلاحطلبان داشت. اصل قصه را باید در بلاتکلیفی اصلاحطلبان در قبال لیبرالیسم بازجست.
مثلا در آغازین سال دهه 1370، عبدالکریم سروش در حالی که از یکسو میگفت «اجزاء لیبرالیسم متمم یکدیگرند و بودن بعضی و نبودن بعضی دیگر، حکومت و جامعه شترگاوپلنگی به وجود خواهد آورد»، از سوی دیگر تأکید میکرد «زیر بار هیچ ولایتی نرفتن» جزء ذاتیات و عناصر گوهری لیبرالیسم است.
و باز در مقام تعیین نحوه تحقق لیبرالیسم در جامعه دینی، فتوا به برگرفتن پارهای از اجزاء لیبرالیسم و فرونهادن پارهای از اجزاء دیگر آن میداد و میگفت: «اگر کسی اصل ولایت دین را مورد سؤال قرار دهد، به عمیقترین عرصههای لیبرالیسم پا نهاده است اما لیبرالیزه کردن اقتصاد و حکومت، امری است که در داخل جامعه دینی هم قابل طرح و بحث است.» هر چند که سروش با گذشت زمان لیبرالتر شد و در اواخر دهه 1370، در بحث از نسبت دین و لیبرالیسم، بااشاره به روح پرسشگر و تجربهاندوز جامعه لیبرال، جوامع لیبرال را خردورزتر از جوامع دینی دانست (اخلاق خدایان، ص 106)، ولی باز هم - به درستی - بر این نکته تاکید میکرد که جامعه دینی هر صورتی از لیبرالیسم را نمیتواند پذیرا باشد.
اصلاحطلبان هر چند که در پی لیبرالیزه کردن دولت و جامعه ایران بودند ولی از لیبرالیزه شدن تام و تمام مناسبات و فضای اجتماعی ایران نیز بیمناک بودند. آنها این دغدغه را داشتند که اگر لیبرالیسم به تمامی از در درآید، تحقق آزادیهای لیبرال در جامعه ایران، پس از دو دهه حکومت دینی، فضای اجتماعی را به سمت بیپروایی اخلاقی و فضای سیاسی را به سمت تحقق و تفوق لائیسیته سوق دهد.
به بیان دیگر، آنها نگران بودند که با هدف برپایی دموکراسی دینی، اصلاحاتی لیبرال را در ایران پیاده کنند ولی منزلگاه نهایی این اصلاحات نه دموکراسی دینی که دموکراسی لائیک باشد. هم از این رو آنان محافظهکارانه از گشتن به گرد لیبرالیسم اخلاقی پرهیز داشتند و تئوریزه کردن آن را زمینهساز دینزدایی از رفتار مردم ایران میدانستند. آنها بخشهایی از لیبرالیسم را میپذیرفتند و بخشهایی را رد میکردند.
اما انگار خودشان هم در فرآیندی از استحاله و تبدیل و تبدل قرار داشتند و همین علت لیبرالتر شدن آنها از 1376 تا 1384 بود.