خاطرات ناصرالدینشاه در انگلستان؛ «این یهودیها چه دستگاهی درست کردهاند»!
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانه خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمره شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان شد.
به گزارش فرادید؛ در اینجا گزیدهای از روزنامه خاطرات او در روز سهشنبه هیجدهم تیرماه سال 1268 شمسی (ذیالقعده سال 1306 قمری) را میخوانید که مربوط است به حضور شاه در قصرهای خانواده یهودی و ثروتمند روچیلد در اطراف لندن:
امروز باید یک ساعت بعد از ظهر برویم به باغ و قصر وادستون که مال فردیناند روچیلد است، لیکن باید اول برویم قصر آلفرد روچیلد آنجا نهار بخوریم... به قدر یکساعت راه که طی شد رسیدیم به پارک و قصر... آلفرد روچیلد و جمعی از منسوبان آنها حاضر بودند... ما را به اطاق راحت بردند، این اطاق خیلی نقل دارد تمام دیوار و سقف این اطاق مطلا است و در نهایت زینت و قشنگی است... از تعریف و توصیف خارج است، آینههای بزرگ و مبل و فرش ایرانی که قالی جوشقانی است و سایر اسباب و لوازم این اطاق در کمال نظافت و پاکیزگی است و نباید مثل و مانند این اطاق جز در بهشت یافت شود...
روچیلدهای لندن سه برادر هستند، اول لرد ناشینل روچیلد است که رئیس خانواده است، دوم آلفرد روچیلد است، سوم فردیناند روچیلد... اینها همه با هم جمعالمالند و شریکند، در نفع و ضرر و در غم و غصه و ثمر و ضرر، در عیش و عشرت همه با هم رفیق و شریک و متفقند... بعد از نهار شروع کردیم به گردش باغ این یهودی... به قدری گل سرخ و زرد و آبی و الوان مختلف دارد که حساب ندارد... از حد تعریف خارج است... به عینه باغ پریان بود و نمیشود نوشت که این یهودیها چه دستگاهی درست کردهاند...
سوار شده برویم منزل روچیلد دیگر که امشب مهمان او هستیم... دستگاه این یهودی خیلی بالاتر از همه است، این عمارت از حیث بنا و بزرگی و اسباب و زینت و مبلهای نفیس قیمتی خیلی بالاتر از سایرین است... این روچیلد گفتند قریب شش کرور [سه میلیون] تومان خرج این عمارت کرده است... پردههای نقاشی اعلا در اطاقها دارد که همه کار استادان صد و بیست سال قبل است... پردهای بود که فاحشه اسکندر یونانی شب در مستی تخت جمشید فارس را آتش زده است... حقیقتا پرده بسیار خوبی است، گفتم این را چند خریدهای خندید، هر قدر اصرار کردم نگفت، گفت خجالت میکشم بگویم اگر راست بگویم میگویند دیوانه است، معلوم میشود به قیمت گزاف ده پانزده هزار تومان خریده است...
گلکاریها را در حقیقت سِحر کردهاند، مثل نقاشی و میناکاری... حقیقتا مردکه یک بهشت شدادی ساخته است و روی حضرت موسی علیهالسلام را سفید کرده است که همچه امتی دارد! اسمعیل بزاز اگر این جاها را ببیند دیگر به خواننده و رقاصهای یهودی طهران ریشخند نمیکند...
از میان اخبار