یک‌شنبه 4 آذر 1403

خاطره حامد عسکری از محمدعلی بهمنی

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
خاطره حامد عسکری از محمدعلی بهمنی

حامد عسکری نوشت: محمدعلی بهمنی خیلی‌ها را ستاره کرد، خیلی‌ها را به هنر و موسیقی این سرزمین معرفی کرد، نه احساس تملکی به آنها داشت و نه سهم و درصدی خواست.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانه‌سرای پیشکسوت شامگاه نهم شهریورماه، چشم از جهان فروبست. درگذشت او که از شاعران تأثیرگذار بر شعر و غزل امروز بود، واکنش‌هایی را در میان اهل فرهنگ داشت. حامد عسکری، شاعر، در صفحه خود در اینستاگرام با ذکر خاطره‌ای از زنده‌یاد بهمنی نوشت:

توی دانشگاه‌مان شب شعر داشتیم، از بندرعباس با سمند آمد رفسنجان، شعر خواندم، با دست‌های کپلش برایم دست زد، بعدش باهاش دست دادم، بعد خم شدم دستش را ببوسم نگذاشت. آخر شب توی اتاق گلی اجاره‌ای‌ام زیر نور چراغ مطالعه به دست‌هایم زل زدم، تا اذان صبح دست‌هایم را نشستم، دست‌هایم «محمدعلی بهمنی‌ای» شده بود و به خودم می‌گفتم با همان دست‌ها 15 سالگی‌اش با سهراب دست داده، به منوچهر نیستانی دست داده، به ابتهاج، شهریار، دست‌هایم را نشستم، روزگار گذشت تو بگو سه سال به هزار بدبختی شماره ثابتی از جنابش پیدا کردم و زنگ زدم و گفتم همان پسرکم، دفتری غزل مرتکب شده‌ام، چند خطی مقدمه محبت می‌کنید قلمی کنید به آبروی شما مرا ببینند، حیرتا که گفت: پرینت کن بفرست، فرستادم و دو هفته بعد پنج صفحه آپنج برایم نوشته بود، پاکت را که پستچی آورد، دوباره کاغذهای «محمدعلی بهمنی» شده را در دست گرفتم، هزاربار خواندم، گریه لبخند گریه.

محمدعلی بهمنی برایم همیشه عزیز بود ولی مثل بقیه‌ای که خیلی دوستشان داشتم به او هم خیلی نزدیک نشدم، مگر به قیصر و منزوی و یوسفعلی خان میرشکاک شدم؟ به بسطامی شدم؟ همین‌قدری نزدیک بودن که گرمم کنند، بس بود برایم. نزدیک شدن همان بود و سوختن همان.

شاعر عاشقانه‌های خاطره‌ساز "پشت‌پا به رسم دنیا زد و رفت "

مهربان بود به طرز افراطی و همین مهربانی‌اش کار دستش داد، تکیه کلامش در صدا کردن هم «چیز جان» بود یا همان کلمه «مهربان». از فراموشی نه که از تازگی دیدار بارها بارها در جلسات از دهانش شنیده بودم که «مهربان» من را رساند، یا با «چیز جان» می‌روم... او آدم‌ها را نمی‌شناخت و مهر می‌ورزید و قرار قبول می‌کرد و کافه می‌رفت و همین باعث سوء استفاده خیلی‌ها شد... خیلی‌ها که در خفا و علن پشت سرش زدند.

محمدعلی بهمنی خیلی‌ها را ستاره کرد، خیلی‌ها را به هنر و موسیقی این سرزمین معرفی کرد، نه احساس تملکی به آنها داشت و نه سهم و درصدی خواست. در این دنیایی که مقدار انرژی مصرفی دست دادن و فشردن در آغوش هم حساب‌کتاب دارد که چقدر می‌ارزد و چندکا فالوور دارد، پس چقدر محکم بغل کنم و چند ثانیه بیشتر و محکم‌تر دستش را بفشرم، او همه را یکسان دوست داشت. فرقی نداشت ترانه‌اش را ناصر عبداللهی می‌خواند یا شادمهر یا خواننده‌ای آلبوم اولی. کیفیت ترانه‌اش برخلاف بسیاری از هم‌صنفان که کیفیت ترانه‌شان پایین و قیمت بالا می‌رفت، افول نمی‌کرد و اهل مدارا بود.

حالا که پیکرش می‌رود تا چند ساعت دیگر تا دریا (بندرعباس) مشایعت شود، خیلی حرف‌ها را می‌ماند برای بعد... حرف‌هایی که شاید بعضی دیگر گفتندشان و شاید هم هیچ‌گاه گفته نشوند. تا روح خودش چه حکم کند.