خرده روایتهای ژورنالیستی از قرقیزستان؛ اینجا هنوز بوی شوروی میدهد! + عکس و فیلم
برگزاری مسابقات قهرمانی ناشنوایان آسیا و اقیانوسیه فرصت مناسبی فراهم کرد برای آشنایی بیشتر با کشوری که هنوز هم بوی شوروی سابق را میدهد؛ اینجا قرقیزستان است!
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری تسنیم از بیشکک؛ خاکستری رنگ عجیبی است. برای آنکه نه به سفیدی میگراید و نه سمت سیاهی را میگیرد، خاکستری یک انتخاب محافظهکارانه محسوب میشود؛ اما خاکستری دستکم توی فیلمها یادآور «کمونیسم» نیز هست؛ آنچه درباره جنگ سرد به خورد ما دادهاند، فضایی خاکستری از دورهای است که در آن آدمها محصور کمونیسم بودهاند، کمونیسم محصول «لنین» و لنین محصل «مارکس» و نظریاتی که تا اینجای تاریخ فجایع بسیاری بر جای گذاشته است. اینجا در «قرقیزستان» مردمی زندگی میکنند که در زمانهای نه چندان دور تحت سلطه بودهاند؛ سلطه خشن و خاکستری شوروی کمونیستی!
یکی از مراکز دولتی قرقیزستان؛ بنایی بر جای مانده از گذشتهای خاکستری
میزبانی از مسابقات قهرمانی ناشنوایان آسیا و اقیانوسیه محملی شده برای ایجاد شور اجتماعی در اهالی بیشکک؛ اگرچه امکانات ورزشی در حد صفر است، ورزشگاه درخوری وجود ندارد و حتی سالن برگزار مسابقات در واقع یک آمفیتئاتر بسیار قدیمی است اما با همه اینها همین که این آدمها گرد هم جمع میشوند و یکصدا با لهجه جالبشان نوای «قرقیزستان... قرقیزستان» سر میدهند، میتواند نقطه شروع مناسبی برای رفتن به سوی افقی تازه باشد.
آمفیتئاتری قدیمی که تبدیل به سالن برگزاری مسابقات شده و نشان مسابقات
قرقیزها اگرچه همپای تکنولوژی پیش آمدهاند؛ بر بستر اینترنت جاریاند و خودروهای زیر پایشان از معروفترین و تقریباً به روزترین برندهای آمریکایی، ژاپنی، کرهای و آلمانی است اما هنوز در هوای شوروی سابق نفس میکشند. سوای برخی محلههای کوچک و گذشته از انگشتشمار برجهایی که خودنمایی میکنند، شهر به لحاظ معماری همچنان تکیه بر گذشته سوسیالیستیاش دارد. بناهای برجای مانده همچنان مورد استفادهاند و نمادی قدرتمند و گویا برای مانیفست کمونیسم از لنین تا «گورباچف» محسوب میشوند. بافت انسانی اما با سرعت بیشتری در حال دگرگونی است؛ جوانترهای امروزی در تضاد با قدیمیترهایی که همچنان همچون زنان دوره «خروشچف» روسریهایشان را پسِ سر گره میزنند. مردهایی که اگرچه به کلاه سنتی قرقیزی تعصب ویژهای دارند و حتی برایش روز ملی تصویب کردهاند اما همچنان در خانه هر کدامشان یک «اوشانکا» یا همان کلاه روسی هم میتوان پیدا کرد.
پوشش مردان و زنان قدیمیتر قرقیزستان
بیشکک پایتخت قرقیزستان، شهر درختهای سفید است؛ اینجا تنه درختان را آهکاندود میکنند تا حشرات را بتاراند و همین است که درختهای اینجا سفیدند. اگر یونانیها را به عنوان یکی از گربهدوست مردمان زمین در نظر بگیریم یا همین تهران خودمان با گربههای فربه رها در کوچه و خیابان، بیشکک را در زمستان خالی از گربه میبینی؛ میگویند اهالی در این فصل از سال گربهها را در خانههایشان پناه میدهند تا از سرما یخ نزنند! کلاغها و زاغهایشان هم با «قارقاریست» های ما تفاوت ظاهر چشمگیری دارند؛ «گوگولی» ترند!
درختهای سفید بیشکک
در حوزه حملونقل؛ هر چقدر که خودروهای شخصی ایمن و خارجی و چند ده میلیاردی است (به پول ایران) اما خودروهای عمومی در حد افتضاح مطلق است؛ فقدان مترو در کنار اتوبوسهای به شدت مستهلک و خیابانهایی که به لحاظ ترافیکی بههیچوجه استانداردسازی نشدهاند، توی ذوق میزند. اینجا در قرقیزستان اینکه فرمان خودرو کدام سمت باشد یک انتخاب است نه یک الزام ترافیکی! اینجا میتوانی دو تا ماشین داشته باشی؛ یکی با فرمانی در سمت راست و دیگری که فرمانش سمت چپ قرار گرفته است! نکته جالب اینکه؛ به دلیل سرمای حاکم بر این کشور هیچ موتور سیکلتی در شهرها نمیبینی. اگرچه تصور تهران بدون موتور سیکلت امری در حد محال و چه بسا برای برخی رویایی است اما بیشکک واقعا موتور و موتورسوار ندارد! فرودگاه بیشکک بیشتر شبیه غسالخانههای خودمان است؛ آنقدر روانآزار که لحظهشماری میکنی کارت هر چه زودتر تمام شود و شده پیاده، راهی شوی سمت شهر. میگویند تا همین چند سال پیش فرودگاه بیشکک زمینی برفی بوده با چند کیوسک برای کنترل پاسپورت!
حملونقل عمومی مستهلک کنار خودروهای شخصی آنچنانی
دقایقی همکلامی با یک ایرانی مقیم قرقیزستان اطلاعات جالبی به دست میدهد؛ مثلا اینکه قرقیزها کلاً آدمهای بسیار قانعی هستند، خصوصاً زنهایشان، مثل همسر قرقیزی همین هموطن ایرانی. میگوید: "زنهای اینجا با همه چیز شوهرانشان میسازند، همه چیز به معنای مطلق آن، جز یک چیز" و آن یک چیز چیست؟ ادامه میدهد: "خیانت... هیچ زن یا مرد قرقیزی پیدا نمیکنی که از خیانت همسرش چشمپوشی کند. اگر پیمان زناشویی بستی، فقط با مرگ میتوانی آن را به پایان برسانی" و هیجانزده پی حرفش را میگیرد: "اگر یک مرد قرقیزی به دختری پیشنهاد دوستی داد و به او نزدیک شد، این رابطه قرار است به ازدواج ختم شود، در غیر اینصورت سر و کار پسره با پلیس خواهد بود" که خب این مباحث به لحاظ جامعهشناختی قابل مطالعه است.
باری؛ این کشور 6 میلیونی که بیش از هشتاد درصد جمعیتش مسلمان هستند، هنوز راه بسیاری تا رسیدن به دروازههای پیشرفت دارد، هنوز بین سنت و مدرنیته دست و پا میزند و با کندی در حال هضم این موضوع است که کمونیسم سالها پیش در این نقطه از جهان مضمحل شده و لازم است فرهنگی تازه مبتنی بر جمهوریت بر آن حاکم شود؛ اینجا اندیشهها را شستوشویی لازم است. اینجا در قرقیزستان هوا هنوز بوی شوروی سابق را میدهد!
مسجدی در پایتخت قرقیزستان
ساختمانی برجای مانده از دوره کمونیسم
ایستگاه اتوبوس و مردمی که در انتظارند
از اماکن قدیمی و مرکز تجمعات ملی اهالی بیشکک
سینمایی قدیمی
پلیس راهنمایی و رانندگی
مرکز فرهنگی که باز ساختمانی قدیمی است
محصولات مربوط به مسابقات ناشنوایان
بانوی محجبه قرقیزی
فروشنده کلاههای سنتی قرقیزستان
از جمله سازههای امروزی
محصولات مرتبط با مسابقات
در فیلمهای زیر گوشههایی از جریان زندگی در قرقیزستان را میبینید.
به تماشای درختان سپید
خودوروهایی که قرقیزها سوار میشوند!