خلأ در نظام هشدار و پیشگیری امنیتی یا...؟

سخنان اخیر سردار حسین علایی، نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه، درباره اطلاع از تصمیم اسرائیل برای حمله به فرماندهان ارشد، پرسشهای مهم و بنیادینی را برمیانگیزد. او مدعی است که در فروردین 1403، یعنی بیش از یک سال پیش از حملات 23 خرداد، به سردار رشید و سردار باقری هشدار داده بود که اسرائیل تصمیم گرفته است فرماندهان ایرانی را در خانههایشان هدف قرار دهد. این گفتهها اگر دقیق باشند، پیامدهای سنگینی برای ساختار امنیتی کشور و نیز برای ارزیابی درستی تحلیلهای راهبردی در سطوح عالی دارند. وصد البته اگراین گفتار صحیح باشد، سردار سرافراز غلامعلی رشید به فیض شهادت رسیده اند وتنهاکسی که می توانست صدق این گفتار را تایید ویا تکذیب کند درقید حیات نیست و همین برابهامات زیادی می افزاید.
1. منشأ آگاهی از تصمیم اسرائیل چه بود؟ نخستین پرسش آن است که سردار علایی که دیگر سالیان سال است ازجرگه فرماندهان فعال و مطلع خارج شده اند، این آگاهی را از چه منبعی بهدست آورده بود؟ آیا دسترسی به دادههای اطلاعاتی خاصی داشت یا این گفته صرفاً برداشت تحلیلی او از تحولات منطقهای بوده است؟ اگر فرض بر آگاهی اطلاعاتی است، بدیهی است که چنین دادهای باید در اختیار نهادهای امنیتی قرار میگرفت و سازوکار حفاظتی متناسب با آن تدوین میشد. عدم تحقق این امر، خود جای سؤال جدی دارد. 2. اگر هشدار داده شد، چرا اقدام پیشگیرانهای صورت نگرفت؟
به گفته علایی، او هشدار خود را مستقیماً با فرماندهان مطرح کرده است. اما چرا چنین هشداری، با این سطح از اهمیت، به تغییرات حفاظتی و جابهجایی محل اقامت فرماندهان منجر نشد؟ آیا این هشدار رسمی و مکتوب منتقل شد یا در حد گفتوگویی دوستانه باقی ماند؟ در هر دو حالت، ضعف در نظام تصمیمگیری و ارزیابی تهدید مشهود است.
3. پیشبینی یا آگاهی از جزئیات عملیات؟
علایی نهتنها از هدف حمله (فرماندهان ارشد)، بلکه از محل حمله («در خانههایشان») نیز سخن گفته است. این سطح از دقت معمولاً در تحلیلهای نظامی بهدست نمیآید و بیشتر به دادههای اطلاعاتی نزدیک است. اگر او چنین جزئیاتی را مطرح کرده، این پرسش ناگزیر است که منشأ آن اطلاعات چه بوده و چرا در ساختار رسمی کشور پیگیری نشده است.
4. تناقض در مفهوم «میدانستیم اما نمیتوانستیم پیشگیری کنیم»
علایی در ادامه گفته است: «او میزند بعد ما میفهمیم.» اما اگر او خود از یک سال قبل چنین تصمیمی را پیشبینی کرده بود، این گزاره دچار تناقض درونی است. نمیتوان هم از تصمیم دشمن آگاه بود و هم گفت که «بعد از حمله میفهمیم». روشن شدن این دوگانه، برای درک واقعی از سطح آمادگی کشور ضروری است.
5. احتمال بازخوانی گذشته با دانستن نتیجه
بخش دیگری از تحلیل میتواند به بُعد روانی و سیاسی این سخنان مربوط باشد. ممکن است علایی اکنون، با دانستن نتیجه و وقوع حادثه، درصدد باشد نشان دهد که تحلیلهای گذشتهاش درست بوده است. در علم تحلیل امنیتی، این پدیده «بازسازی پسینیِ پیشبینی» شناخته میشود؛ یعنی نسبت دادن پیشبینی دقیق به گذشته پس از وقوع حادثه.
6. پیامدهای چنین ادعایی برای نهادهای امنیتی
اگر گفتههای او درست باشد، نظام امنیتی کشور باید پاسخ دهد که چرا هشدار یک فرمانده باسابقه نادیده گرفته شد. و اگر گفتهها صرفاً نوعی بازگویی پسینی باشند، مسئلهی دیگری مطرح میشود: بهرهگیری از حادثه برای بیان انتقادات یا اثبات درستی دیدگاه شخصی. در هر دو صورت، این سخنان نیازمند واکنش رسمی، شفافسازی و بررسی دقیقتر هستند.
مخلص کلام اینکه...
گفتههای سردار علایی، صرفنظر از صحت یا نادرستی جزئیات، یک واقعیت را برجسته میکند: خلأ در نظام هشدار و پیشگیری امنیتی. اگر هشدار وجود داشت و بیاثر ماند، نشانهای از ضعف ساختاری است؛ و اگر اصلاً چنین هشدار دقیقی وجود نداشت و اکنون بیان میشود، مسئله به حوزهی اعتبار گفتار و بازخوانی تاریخی مربوط میشود. در هر دو حالت، این سخنان باید با دقت، شفافیت و پاسخگویی بررسی شوند؛ زیرا در سطحی بالاتر، پای اعتماد عمومی به نظام تصمیمگیری و امنیت ملی در میان است.