«در انتهای شب» معلق در بیراههها یا دغدغهمند!
چند قسمت از سریال «در انتهای شب» منتشر شده که حاشیههایی هم در پی داشته است. در کنار دیالوگنویسیهای ضعیف و بعضاً استفاده از الفاظ رکیک، در اجرا هم چندان موفق نبوده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خبری آمد که «در انتهای شب» توسط سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر (ساترا) یک تغییر در سکانسهای خودش ایجاد کرد. البته این اتفاق پس از انتشار به وجود آمد.
ماجرا از این قرار است که یک سکانس (حرکات موزون نامتعارف) از قسمت سوم سریال «در انتهای شب» پس از آنکه در روزهای گذشته وایرال شد، حذف شد.
در این سکانس احساسی و متأثرکننده با حضور پیروزفر و برومند، این دو بازیگر نقش پسر و مادری را بازی میکنند که مادر مبتلا به آلزایمر است و در خانه سالمندان نگهداری میشود؛ به نظر میرسد درج برخی عناوین روی این سکانس به هنگام انتشار در فضای مجازی، بر حذف این لحظات از سریال تأثیر داشته باشد.
فارغ از هر نکته دیگری که در ادامه به نقدِ این سریال در شکل و ساختار خواهیم پرداخت؛ اگر نظارت پیشینی در ساترا شکل بگیرد حتماً این اصلاحات قبل از انتشار ایجاد میشود که نه برای مخاطب و نه برای پلتفرمِ پخشکننده دچار حاشیه نشود.
ما در همین چند روز گذشته بارها با این تیتر در رسانهها مواجه شدیم این سکانس یا این صحنه در فلان برنامه و سریالِ خانگی حذف شده؛ حتی به تعبیرِ مسئولین ساترا بعضاً پلتفرمها همراهی کردند پیش از انتشار آن اصلاحیههای اعلام شده را اعمال کردند و برخی هم به خاطر بیتوجهی سعی کردهاند با حاشیه برنامه خودشان را نمایان کنند.
البته مخاطبِ امروز حتماً به دنبال کیفیت و سلامت برنامهها و سریالهاست؛ بنابراین استفاده ابزاری از چهرهها و حاشیهها برای بهتر دیده شدن آثار نمایشی در شبکه نمایشخانگی را باید منتفی دانست. چون مخاطبِ امروز هم سختگیر است و هم دستِ بازی برای انتخاب آثار دارد.
بنابراین توصیهای که میتوان به سریالسازان، برنامهسازان و صاحبان پلتفرمها کرد به فکرِ محتوای سالم باشند و با حاشیهسازی تنها به فکرِ کسب درآمد خودشان نباشند.
اما «در انتهای شب» چیست، چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟ مینی سریال 9 قسمتی که پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین در نقشهای اصلی حضور دارند و آیدا پناهنده کارگردان شناخته شده آن را برای فیلمنت ساخته است. پناهنده به فیلمهای زنانه شناخته میشود و بعد از تینا پاکروان که «خاتون» را کار کرد جزو معدود زنان فیلمسازی است که پا به شبکه نمایشخانگی گذاشته است.
داستان سریال یک زوج هنرخوانده سرخورده (پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین) را روایت میکند که پسری مبتلا به بیشفعالی دارند؛ از مشکل مالی رنج میبرند و به همین دلیل و برخی از دلایل دیگر از هم جدا میشوند. در واقع کارگردان حرف از یک فروپاشی خانوادگی میزند.
در سریال میبینیم ماهی که نقش آن را هدی زینالعابدین بازی میکند با یک اختلاف سنی ده ساله همسر استاد خودش در دانشگاه که بهنام است، میشود. پارسا پیروزفر که این نقش را بازی میکند تداعی کننده همان ماجرای شیفتگی شاگرد و استاد است که بارها دربارهاش صحبت شده. اما استاد دانشگاه دیروز، نه هنرمند شده و نه توانسته در فضای کارمندی به موفقیت خاصی دست پیدا کند. همسر او «ماهی» هم از فضای کارمندی خودش ابراز نارضایتی میکند.
قصه بر سر این سردی روابط زناشویی و نمایش مواجهه پدر و مادر با فرزند پردردسر و رفت و آمد از پردیس به تهران و بقیه معضلاتی است که به نمایش درمیآید. اگر به شکل روایی سریال بپردازیم قصه با یک پراکندگی پیش میرود؛ گرهی از معما باز میکند فضا را به سمتِ کمدی میبرد. اگر از این مقوله بگذریم، اجرای ضعیف سکانسهایی که روایتگر خرده روایتهای داستاناند کاملاً خودش را نشان میدهد. حتی بعضاً کاری از دست بازیگران شاخصی همچون «پارسا پیروزفر» در برخی صحنهها برنیامده است.
توضیحاتی درباره توقف سریال «بدل»/ پای رضا عطاران در میان است؟در کنار این درنیامدنها و ضعف در شخصیتپردازی، باید عدم شکلگیری درام را هم به آن اضافه کرد. چرا که برای مخاطب خیلی سخت است پارسا پیروزفر را در قامت یک مرد بیچاره فلکزده باور کند. آن خشمها و از کوره دررفتنها خیلی اغراقشده و اگزجرهاند.
شخصیتپردازی، بازیگیری، کارگردانی و گریم و طراحی لباس باید طوری باشد که ما بتوانیم او را باور کنیم. بهنامِ داستان که پارسا پیروزفر آن را بازی کرده را یک کارمند به ستوه آمده در داستان نمیبینیم یا آن مردی که ماهی توصیفش میکند. شاید بعضاً انتخاب خط داستانی عاشقانه آیدا پناهنده هم به خاطر دست به گریبان شدن برخی آدرسهای ملودرامی کلیشهای همان حرفهای همیشگی را برای مخاطبان تکرار کند و حرف تازهای نداشته باشد. در حالیکه سازندگان ادعای روشنفکری و معرفی یک زوج متفاوت را دارند. تا اینجا که همچنین اتفاقی نیفتاده است.
حتی در نمایش رفتار دیکتاتوری پدرِداستان که علیرضا داوودنژاد آن را بازی میکند، سازنده موفق نبوده است. زیرا به جز چند دیالوگ متحجرانه به دخترش (ماهی) و یک سیلی چیزی ندیدهایم و اصلاً این دیکتاتوریِ مورد ادعا را هم نمیتواند ثابت کند.
اگرچه به نظر میرسد پناهنده کارگردان سریال به دنبال نشان دادن معضل زندگی در عصر شبکههای اجتماعی و بازی ویدئویی و فیلمهای ابرقهرمانی و بچهای که به خاطر مصرف اینها دچار اختلالاتی میشود را به نمایش بگذارد. زیرا بسیاری از روانشناسان اعتقاد دارند فعالیت بیش از حد کودکان در بازیهای ویدئویی و تماشای صرف فیلمها و انیمیشنها، آنها را به عدم تمرکز و اصطلاحاً پیشفعالی مبتلا میکند. یا اگر به این معضلات دچار باشند این اختلالات را گسترش بیشتری میدهد.
به نظر میرسد مشکل این سریال در فقدان کارشناس خوب مسائل خانواده و روانشناس کودک خلاصه شده که هم در اجرا نتوانسته اهداف خوب سازندگان را به سرمنزل برساند و هم در اجرا و شخصیتپردازی شاهد این توفیق در جریان انتشار سریال بودهایم. اگرچه آیدا پناهنده در جریان ساخت فیلمهای خود تلاش کرده تا رابطههای عاشقانه را آنگونه که هستند روایت کند اما با اینکه در شبکه نمایشخانگی پا را از مرزها فراتر هم میگذارد نمیتواند عمل عاشقانه را به نمایش بگذارد.
از این نقاط ضعف در اجرا و دیالوگنویسی بگذریم، مانور تبلیغاتی سریالهای جدید هم در نوع خودش جالب است. «افعی تهران» با فضای فیلمسازی و کارگردانی به اختلالات روانی میپردازد و «در انتهای شب» هم با اشاره به پشت پرده فضای هنرهای تجسمی؛ باید دید این شگردِ جدید هم صرفاً برای استفاده ابزاری و مانور تبلیغاتی است و یا اینکه سازندگان سریالها با دغدغه وارد پشت پرده مشاغل و ارتباطات هنری میشوند و خط داستانیشان را برمیگزینند؟
اما اگر بخواهیم اشارهای هم به نقاط قوت سریال داشته باشیم اشاره به معضل اختلالات روانی در کودک و بزرگسال و شروع قصه با روایت غیرخطی را جزو اتفاقات خوب این سریال عنوان کرد و همچنین حضور خود آیدا پناهنده را به عنوان یک فیلمساز زن در شبکه نمایشخانگی به فال نیک گرفت.