دلسوزانه با گشت ارشاد
از حق نگذریم، در ماجرای دردناک مرگ مرحومه مهسا امینی، هوشیاری ناجا در اطلاعرسانی - ولو باتأخیر - باعث شد لاشخورهای اهریمنی از این مویههای دروغین طرفی نبسته و دست خالی برگردند.
به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: از حق نگذریم، در ماجرای دردناک مرگ مرحومه مهسا امینی، هوشیاری ناجا در اطلاعرسانی - ولو باتأخیر - باعث شد لاشخورهای اهریمنی از این مویههای دروغین طرفی نبسته و دست خالی برگردند.
با این حال فرصتی مغتنم است، برای چند نکته دلسوزانه با گشت ارشاد...
یکم. گشت ارشاد یک ضرورت عقلانی است. مخالفترینها نیز اگر به عوارض و لوازم حرفشان پایبند باشند موافق میشوند. علت هم روشن است. فرض کنیم مردی برهنه به خیابان بیاید. باید برخورد کرد یا نه؟ حتما جواب مثبت است. همین، یعنی ضرورت قهریه. ممکن است درباره حد و مرز اختلاف باشد که اینجا فقه پویا، به شرع و عرف توجه توامان دارد که بحث ما نیست. ممکن است عدهای منتقد حد و مرزها باشند، ولی مخالفت با اصل قهریه بیمعنی است؛ مگر طرفداران اباحهگری و لاابالیگری، که مخاطب ما نیستند. به همین دلیل بزرگان نظام ما ازجمله امام و رهبری تصریح دارند که حجاب الزامی یک ضرورت است. منطق ماجرا نیز روشن است. در سکولارترین کشورها نیز بر این ماجرا حد و مرز قائلند و محدودیت یعنی ضرورت قهریه. البته اسم گشت ارشاد رهزنی دارد. به همین دلیل است که برخی مدام سؤال میکنند که مگر با گشت ارشاد کسی باحجاب میشود؟ پاسخ این است که گشت ارشاد برای صیانت از قانون و دفاع از حقوق دیگران است نه باحجاب کردن. مثل مأمور راهنمایی و رانندگی که جریمه میکند برای رعایت نظم و نه الزما منظم کردن فرد.
دوم. 2دسته ظاهرا مخاطبان گشت ارشاد هستند. یک دسته زنان و دخترانی که عرفا شلحجابند. این گروه ممکن است به جهت شرعی حجابشان کامل نباشد اما نکته بسیار مهم و ضروری این است که همان شلحجابی را حجاب میدانند. این گروه اگر فردا بیحجابی هم آزاد شود قطعا همین حجاب را حفظ میکنند. این شلحجابی نیز ناشی از مدگرایی و عرفی شدن است نه خدای نکرده بیحیایی و بیعفتی. تذکر به این گروه به غایت اقدام فرهنگی و آموزشی طلب میکند. اما دسته دوم گروهی هستند در اقلیت. این گروه ساختارشکنند. همان برهنگی که در ابتدای متن آمده است. برخورد قهریه باید در این نقطه باشد؛ قاطع و بیاعتنا به هیاهو. از طرفی برخورد با این جریان نباید تنها در نقطه کف خیابان باشد. با سوداگران و کاسبان بیحجابی نیز باید برخورد شود. یک نمونه همین سلبریتیهای بیهنر رانتی که با پول نفت مردم بزرگ و امروز الگوی برهنگی شدهاند.
سوم. ماموران گشت ارشاد باید در سطح یک معلم دلسوز رفتار کنند که تنبیهاش نیز مدبرانه است. رعایت اخلاق و ادب و حرمت افراد یک ضرورت اساسی است. ماموری که عصبانیت خود را در قبال هیاهوی دیگران نمیتواند کنترل کند نباید در این مسئولیت قرار گیرد. از همه مهمتر این ماموریت تنها از کسانی ساخته است که معتقد به کارشان باشند و از سر ناچاری و دستوری رفتار نکنند.
چهارم. ماجرای امروز حجاب، خارج از یک موضوع صرفا فرهنگی است. این را حتما مسئولان ناجا متوجه هستند، اما ممکن است برای چنین جنگی خود را مهیا نساخته باشند. امروز با یک پدیده امنیتی در مسئله حجاب مواجهیم. اینجاست که باید به همه جزئیات یک جنگ تمامعیار ذهنی و رسانهای و البته امنیتی توجه کرد.
همان کسانی که افراد ساختارشکن را مجهز میکنند تا در خیابان مانور دهند؛ حالا به هر تقدیر یا با مزدوری و یا واردات لباس مبتذل، یک پروژه همهجانبه جنگ روانی را طراحی کردهاند. از فیلمبرداری تا توزیع رسانهای و تا روایتهای دروغ و تا به خیابان ریختن و...
اینجاست که گشت ارشاد باید خود را مجهز به یک جنگ رسانهای و امنیتی تمامعیار کند نه صرفا یک مواجهه اجتماعی و فرهنگی.
مجهز شدن به دوربین، آموزش کامل نیروی انسانی، حضور پلیس زن خبره، تجهیزات فناورانه ردگیری و غیره از ضروریات این عرصه است.
پنجم. مردم ما مسلمانند. متدین هستند؛ ولو با حجاب رنگینکمانی. همین یک گزاره به مسئولان ما قوت قلب میدهد که با اقتدار به وظیفه قانونی و شرعیشان عمل کنند. نگران هیاهوهای هیجانی هم نباشند. مسیر حق یک طرفه است و بیبازگشت. هرکس مقابل «حقیقت» مقاومت کند بهزودی مقابل «واقعیت» قرار میگیرد و جبرا اصلاح میشود، فرقی هم نمیکند برانداز اهریمنی یا خودیهای منفعل و ظاهرگرا؛ این سنت خداست.